ŷ������

توی کتابخونه نشسته بودم و گریز از آزادی اریک فروم را میخوندم. دوستم که مدیریت مالی میخونه اومد بالای سرم و پرسید چی میخونی؟ جلد کتابو نشونش دادم. پرسید چی میگه؟ کتاب خوبیه؟ دقیقا همون پاراگرافی داشتم میخوندم از وسط کتابو بهش گفتم بخونه. بدون این که یه کلمه بگم برگاش ریخت و ازم قول گرفت که وقتی خوندم کتابو بدم بهش.(یعنی اینقدر خفنه ها)
به ضرس قاطع به شما میگویم که پس از خواندن این کتاب انسان فهمیده تر، فرهیخته تر و به زمانه خودآگاه تر میشوید و میفهمید که چه کلاه هایی بر سرمان رفته و ما در غفلتیم. این کتاب را فارغ از رشته و زمینه تخصصیتان با دقت و چندین بار بخوانید که هر پاراگرافش ارزشمند و آموزنده است.
تو این کتاب میاد بررسی میکنه که از زمان قرون وسطی تا الان قدرت از دست کلیسا به دولت ها رسید بعد به وجدان ها و الان هم به عقیده عمومی. انسان ها خیلی تلاش کردن که از قیدهایی مثل کلیسا نجات پیدا کنن اما آزاد شدن همانا و احساس تنهایی و بی پناهی همان. مرحله بعد از این یا آزادی منفیه یا آزادی مثبت. آزادی منفی همون گریز از آزادیه که قبول کردن یک قدرت بیرونی خارجیه. مثل همرنگی ماشینی در جامعه دموکرات یا تسلیم شدن به پیشوا در جوامع فاشیست. آزادی مثبت هم خودانگیختگی و پیدا کردن خود واقعیه.
آزادی به معنای اونچیزیه که به هستی انسان کیفیتی خاص میبخشه. این امر در صورتی محقق میشود که افکار و احساسات ما از نیازهای واقعیمان سر برآورد.
در نظریه تکامل موجودات به سمت فردیت و دوری از اجتماع رفتند چراکه انسان قوی تر شد و کمتر به دیگران احساس نیاز میکرد.
رنسانس سرمایه را از مقام خادم به مخدوم تغییر داد.
مکتبی پرطرفدار میشود که بین مرید و مرادها همسنخی باشد مثل لوتر و کالون که پروتستانتیسم را با مردم سرخورده از دین بنا نهادند. او ایمان را ماهیت بخش انسان میدانست که رهایی در ناامنی را به تسلیم محض خدا بودن میدانست. نظریه تقدیر ازلی کالون افراد را به نیکوکاری وسواسی برای فرار از تقدیر به جای سوق به بهشت هدایت میکرد.
خودخواه به تحصیل اشیاء و خودشیفته به ستایش خود میپردازد.
انسان جدید محبوبیت را دارای ارزش ذاتی میداند و آن را به بهای فروختن شخصیت خود بدست می آورد.
جامعه ای که سعادت فرد با جامعه در تعارض باشد جامعه نوروتیک است چراکه تشکیلات مخالف خوشبختی میشود. در عوض جامعه باید شرایط محیطی آزادی مثبت مثل دموکراسی سیاسی و اقتصادی و ثبات شغلی و رفاه را برای اعضای خود فراهم آورد.
شهوت قدرت تمایلی سادیستی برای فرار از تنهایی است. مثل حس تخریب که برای فرار از احساس ناتوانی است. مثل کار بلاانقطاع انسان امروز که برای فرار از اضطراب و تنهایی است.
اگر والدین مانع استقلال فرزند شوند عقده ای در او شکل میگیرد که به جای راه حل منطقی به دنبال جادو میگردد.
صفات طبقه متوسط پایین:
1. محبت به اقویا
2. نفرت از ضعفا
3. احتیاط در بروز احساسات
4. بدگمانی به بیگانه
5. کنجکاوی و حسادت به آشنا
6. عدم وسعت نظر
فهم فرهنگ جامعه در گرو درک خوی اجتماعی(نتیجه انطباق پویای طبیعت انسان با ساختمان اجتماع) است.