Madam Eli's Reviews > خانواده پاسکوال دوآرته
خانواده پاسکوال دوآرته
by
by

یه کار شسته رفته، تمیز و مرتب! به اندازه و میخکوب کننده!
از اون کتابها� جیبی نشر ماهی با حجم به اندازه و پربار.
این کتاب رو توی بیمارستان و بین عمله� میخوند� و یه جورایی میشه گفت سرتاسر غرق خون بودم این دو سه روز. توی کتاب، خون! سر عملها� خون! همه جا خون همه جا قرمز.
و اما کتاب، دوسش داشتم و آنقدر خوب شروع شده بود و نحوه� روایت گیرایی داشت که نمیشد ازش دست برداری. همین که یه ذره حس میکردی اوضاع خوبه جوری بهت تلنگر میزد و میگف� بعدش یه فاجعه رخ داده که هی میخوندی و ادامه میداد� ببینی این فاجعه چیه و قراره دیگه چه اتفاقی از این بدتر بیوفته.
خیلی عجیبه که من گاهی این پاسکوآل رو درک میکرد� و میتونست� بفهمم چه درد، فشار عصبی و ناراحتی عمیقی داره آزارش میده. میتونست� باهاش همدردی کنم که وقتی از زمان تولد فقط خشونت و ترس و عصبانیت دیده باشی، در وجودت رخنه میکنه، بخشی از تو میشه و خدا میدون� در آینده قراره خودش رو چطور بروز بده.
من احساس میکنم پاسکوآل خودش بزرگترین قربانی این داستانه! قربانی خانوادها� این چنین سمی و خشن. قربانی سرنوشتی که انگار کمر به نابودی این بشر بسته! ما چندین بار شاهد تلاش پاسکوآل برای فرار از این سرنوشت و این وضعیت زندگی بودیم متاسفانه هربار تلاشها� بیثم� بود و باز تقدیر میومد و یقه� رو میگرف� و کشان کشان به سمت اضمحلال و تباهی میبر�.
شاید عجیب باشه اما من از اولش منتظر بودم که اون کار رو با مادرش بکنه، حتی قبل از سفرش به مادرید من فکر کردم که این اتفاق افتاده چون لحن بیانش جوری بود انگار کار رو تموم کرده.
چطور نویسنده تونسته با من کاری کنه و جوری داستان رو پیش ببره که من از اتفاقی که برای مادره افتاد راضی باشم؟!!
طفلک پاسکوآل! چه زندگی سیاهی! چه زندگی پوچ و بیهودها�! چه تلاشها� بیاثر�!
لابد با خودتون بگین که چاقو 🔪 و خونریزی جواب نیست و باید مشکلات رو جور دیگری حل کرد و...! بله همه اینه� درسته اما نه برای مردی روستایی بدون تحصیلات و زندگی سالم که از کودکی مدام تحقیر شده، مدام رنج کشیده، روحش خراشیده شده و همیشه شاهد خشونت، عصبانیت، بیعاطفگی� بیبندوباری� بیعرضگی� بیمهر� و بیلیاقت� بوده. این مرد روستایی بلد نیست جور دیگری با مسئله برخورد کنه، بلد نیست حرف بزنه و رنج و فشارش رو بیان کنه و کمکی بگیره! به نوبه� خودش سعی کرد از افکارش و از تصمیمات قرمزش دوری کنه اما نشد! نشد! زندگی همیشه به نفع آدم پیش نمیره... همه قرار نیست خوشبخت بشن و قرار نیست آخر همه� قصهه� و سرنوشته� زیبا باشه...
گاهی همه چیز جوری در کنار هم قرار میگیره که تو رو به سمت یک کار بیهوده و بیمعن� سوق میده. وقتی اون کار رو یاد گرفتی، هرچند بیمعن� و بینتیجه� ممکنه بازم ازش استفاده کنی چون چیزیه که یاد گرفتی!
من نمیتونم بگم شاهکار بود چون بنظرم به اندازه� یک شاهکار من رو مجذوب نکرد اما همهچیز� خوب بود؛ روایت � ، خط داستانی� ، سوژه � ، نحوه� پرداخت شخصیته� � ، حجم مناسب � ، ترجمه تر تمیز و کامل � پایان بندی درخور �
پس ۴ ستاره 🌟 حقشه. یه ستاره هم بخاطر اون احساس عمیق درونی که وقتی یه شاهکار میخونم و برانگیخته میشه اما در این کتاب نشد.
مهر ۱۴۰۲
از اون کتابها� جیبی نشر ماهی با حجم به اندازه و پربار.
این کتاب رو توی بیمارستان و بین عمله� میخوند� و یه جورایی میشه گفت سرتاسر غرق خون بودم این دو سه روز. توی کتاب، خون! سر عملها� خون! همه جا خون همه جا قرمز.
و اما کتاب، دوسش داشتم و آنقدر خوب شروع شده بود و نحوه� روایت گیرایی داشت که نمیشد ازش دست برداری. همین که یه ذره حس میکردی اوضاع خوبه جوری بهت تلنگر میزد و میگف� بعدش یه فاجعه رخ داده که هی میخوندی و ادامه میداد� ببینی این فاجعه چیه و قراره دیگه چه اتفاقی از این بدتر بیوفته.
خیلی عجیبه که من گاهی این پاسکوآل رو درک میکرد� و میتونست� بفهمم چه درد، فشار عصبی و ناراحتی عمیقی داره آزارش میده. میتونست� باهاش همدردی کنم که وقتی از زمان تولد فقط خشونت و ترس و عصبانیت دیده باشی، در وجودت رخنه میکنه، بخشی از تو میشه و خدا میدون� در آینده قراره خودش رو چطور بروز بده.
من احساس میکنم پاسکوآل خودش بزرگترین قربانی این داستانه! قربانی خانوادها� این چنین سمی و خشن. قربانی سرنوشتی که انگار کمر به نابودی این بشر بسته! ما چندین بار شاهد تلاش پاسکوآل برای فرار از این سرنوشت و این وضعیت زندگی بودیم متاسفانه هربار تلاشها� بیثم� بود و باز تقدیر میومد و یقه� رو میگرف� و کشان کشان به سمت اضمحلال و تباهی میبر�.
شاید عجیب باشه اما من از اولش منتظر بودم که اون کار رو با مادرش بکنه، حتی قبل از سفرش به مادرید من فکر کردم که این اتفاق افتاده چون لحن بیانش جوری بود انگار کار رو تموم کرده.
چطور نویسنده تونسته با من کاری کنه و جوری داستان رو پیش ببره که من از اتفاقی که برای مادره افتاد راضی باشم؟!!
طفلک پاسکوآل! چه زندگی سیاهی! چه زندگی پوچ و بیهودها�! چه تلاشها� بیاثر�!
لابد با خودتون بگین که چاقو 🔪 و خونریزی جواب نیست و باید مشکلات رو جور دیگری حل کرد و...! بله همه اینه� درسته اما نه برای مردی روستایی بدون تحصیلات و زندگی سالم که از کودکی مدام تحقیر شده، مدام رنج کشیده، روحش خراشیده شده و همیشه شاهد خشونت، عصبانیت، بیعاطفگی� بیبندوباری� بیعرضگی� بیمهر� و بیلیاقت� بوده. این مرد روستایی بلد نیست جور دیگری با مسئله برخورد کنه، بلد نیست حرف بزنه و رنج و فشارش رو بیان کنه و کمکی بگیره! به نوبه� خودش سعی کرد از افکارش و از تصمیمات قرمزش دوری کنه اما نشد! نشد! زندگی همیشه به نفع آدم پیش نمیره... همه قرار نیست خوشبخت بشن و قرار نیست آخر همه� قصهه� و سرنوشته� زیبا باشه...
گاهی همه چیز جوری در کنار هم قرار میگیره که تو رو به سمت یک کار بیهوده و بیمعن� سوق میده. وقتی اون کار رو یاد گرفتی، هرچند بیمعن� و بینتیجه� ممکنه بازم ازش استفاده کنی چون چیزیه که یاد گرفتی!
من نمیتونم بگم شاهکار بود چون بنظرم به اندازه� یک شاهکار من رو مجذوب نکرد اما همهچیز� خوب بود؛ روایت � ، خط داستانی� ، سوژه � ، نحوه� پرداخت شخصیته� � ، حجم مناسب � ، ترجمه تر تمیز و کامل � پایان بندی درخور �
پس ۴ ستاره 🌟 حقشه. یه ستاره هم بخاطر اون احساس عمیق درونی که وقتی یه شاهکار میخونم و برانگیخته میشه اما در این کتاب نشد.
مهر ۱۴۰۲
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خانواده پاسکوال دوآرته.
Sign In »
Reading Progress
October 11, 2023
–
Started Reading
October 11, 2023
– Shelved
October 11, 2023
–
17.19%
"از این کتابها� جیبیِ نشر ماهی که تو کمد بیمارستانم گذاشته بودم و الان که اتاق عمل خلوته اومدم سراغش و شروعش کردم
ببینم چطور پیش میره"
page
33
ببینم چطور پیش میره"
October 15, 2023
–
Finished Reading
Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)
date
newest »

message 1:
by
m a h s a �
(new)
-
rated it 3 stars
Oct 16, 2023 09:44AM

reply
|
flag