Mehrdad's Reviews > پینوکیو آدمکِ چوبی
پینوکیو آدمکِ چوبی
by
by

ذکر بردار کردن پینوکیو
دو هفتهٔ پیش، مهمون قسمت دوم برنامهٔ اکنون، ایرج طهماسب بود که
شخصاً خیلی بهش ارادت دارم. پیشنهاد خوندن این کتاب نوستالژی ( برای من، چون شونصد مدل ازش کارتون دیدم و جزء اولین کتاب داستانهای� بود که خودم تنهایی از پس خوندنش براومدم. )
آقای طهماسب اونجا روی ترجمهٔ صادق چوبک تأکید کرد که انگاری یه حالت ایرانی به این کتاب داده بود و الآن بعد خوندنش، حرفشو بهتر متوجه میش�. یه قسمتایی از کتاب که به همین موضوع مربوطه رو میارم.
یادم میاد موقع بچگی از بس نشستم جلو تلویزیون گراندیک! قدیمی خونهمو� و شبکهه� رو بالا و پایین میکرد� برای کارتون که چشمام ضعیف شد و عینکی شدم. ( البته از تأثیر پیس ۲۰۰۶ و کانتر هم نمیتون� غافل بشم که در کنار کارتونها� عامل به فاااا یعنی به فنا رفتن چشمام بودن. )
انقد این پینوکیو و جودی ابوت و کوزت و آنهشرل� و حنا و رامکال و خانوادهٔ دکتر ارنست رو دوست داشتم ( تلویزیونم دیر به دیر میذاش� اینارو ) که مامانم یه روز رفت سید� همهشون� برام خرید.
اونم از بس نگاه کردم و جلو و عقب کردم که هم سید� سوخت و هم دستگاه و هم جگر من!
کلیت داستانو که همهمو� میدونی� چیه ولی مثل هر اثر اقتباسی دیگهای� بین کتاب و اون اقتباس کلی تفاوته، مخصوصاً پینوکیو.
اون زمان من اندازهٔ کافی از داداش سیا میترسید� ( هنوزم که هنوزه سر اون مسخره� میکن�. فامیلای قدیمیمو� میان خونهمون� با خنده میگ�: مهرداد هنوز از داداش سیا میترسی؟؟؟� خب مرگ!!! رو آب بخندی. منم باید با یه من ریش و سبیل، هر هر بخندم و بگم نه دیگه بزرگ شدیم و فلان. ) بعد فکر کن میدید� که گربهنر� و روباه مکار، پینوکیو رو دار زدن! یا بهش چاقو زدن! معلومه هرشب میرفت� لب دریا دیگه...
پس خوب کاری کردن که اینارو نشونمون ندادن. همینجوری الآن دارن خاطرات بچگیمونو تباه میکن�. ( چی بود یه زمانی میگفت� که عموی سوباسا، چیز مامانش بوده!!! من نمیخوا� اینو قبول کنم.)
در نهایت که بهتون توصیه میکن� خوندنش رو برای یکی دو ساعت وقفه و استراحت ذهنی بین کاراتون.
من که بین کلاسای مجازی شاد خوندمش و خیلی بهم چسبید. ( دم این برف و هوای سرد و اینترنت ضعیف و شاد بهدردنخور� گرم که دو روز تعطیلمون کرد و مهلت خوندن این کتاب و خاطرهباز� باهاش رو برام مهیا کرد. )
از شخصیت مورد علاقها� اگه بخوام بگم، فقط میتون� از گربهنره� عزیز اسم ببرم که از عنفوان کودکی تا الان، مجذوب کاریزما و پدرسوختگیا� بودم و هستم. تو کارتون، فقط معطل بودم که این حرف بزنه. آخ که چقدر حال میکرد�.
اون جملاتی که گفتم صادق چوبک، خاص ترجمه کرده:
پینوکیو به خرچنگ نیکسرش� گفت: هر که میگوی� پنیر، تو دیگر برو کنجی بمیر.
بچهٔ دیگری به پینوکیو گفت: حرفت را پس بگیر و الا همچو میزنیم� که کیف کنی.
پینوکیو با تمسخر گفت: میزنی� جفتک به طاق طویله! ( یهچیز� تو مایهها� همون که تو مشهد یکی گنده میاد که فلانت میکن� و فلان، مام بهش میگی�: همْ تووووو ؟!!!!!! )
اینم بگم که این نسخها� که من خوندم، مال سال ۵۱ بود و از اون چاپ قدیمیا که با لب و دهن بازی میکن�.
دو هفتهٔ پیش، مهمون قسمت دوم برنامهٔ اکنون، ایرج طهماسب بود که
شخصاً خیلی بهش ارادت دارم. پیشنهاد خوندن این کتاب نوستالژی ( برای من، چون شونصد مدل ازش کارتون دیدم و جزء اولین کتاب داستانهای� بود که خودم تنهایی از پس خوندنش براومدم. )
آقای طهماسب اونجا روی ترجمهٔ صادق چوبک تأکید کرد که انگاری یه حالت ایرانی به این کتاب داده بود و الآن بعد خوندنش، حرفشو بهتر متوجه میش�. یه قسمتایی از کتاب که به همین موضوع مربوطه رو میارم.
یادم میاد موقع بچگی از بس نشستم جلو تلویزیون گراندیک! قدیمی خونهمو� و شبکهه� رو بالا و پایین میکرد� برای کارتون که چشمام ضعیف شد و عینکی شدم. ( البته از تأثیر پیس ۲۰۰۶ و کانتر هم نمیتون� غافل بشم که در کنار کارتونها� عامل به فاااا یعنی به فنا رفتن چشمام بودن. )
انقد این پینوکیو و جودی ابوت و کوزت و آنهشرل� و حنا و رامکال و خانوادهٔ دکتر ارنست رو دوست داشتم ( تلویزیونم دیر به دیر میذاش� اینارو ) که مامانم یه روز رفت سید� همهشون� برام خرید.
اونم از بس نگاه کردم و جلو و عقب کردم که هم سید� سوخت و هم دستگاه و هم جگر من!
کلیت داستانو که همهمو� میدونی� چیه ولی مثل هر اثر اقتباسی دیگهای� بین کتاب و اون اقتباس کلی تفاوته، مخصوصاً پینوکیو.
اون زمان من اندازهٔ کافی از داداش سیا میترسید� ( هنوزم که هنوزه سر اون مسخره� میکن�. فامیلای قدیمیمو� میان خونهمون� با خنده میگ�: مهرداد هنوز از داداش سیا میترسی؟؟؟� خب مرگ!!! رو آب بخندی. منم باید با یه من ریش و سبیل، هر هر بخندم و بگم نه دیگه بزرگ شدیم و فلان. ) بعد فکر کن میدید� که گربهنر� و روباه مکار، پینوکیو رو دار زدن! یا بهش چاقو زدن! معلومه هرشب میرفت� لب دریا دیگه...
پس خوب کاری کردن که اینارو نشونمون ندادن. همینجوری الآن دارن خاطرات بچگیمونو تباه میکن�. ( چی بود یه زمانی میگفت� که عموی سوباسا، چیز مامانش بوده!!! من نمیخوا� اینو قبول کنم.)
در نهایت که بهتون توصیه میکن� خوندنش رو برای یکی دو ساعت وقفه و استراحت ذهنی بین کاراتون.
من که بین کلاسای مجازی شاد خوندمش و خیلی بهم چسبید. ( دم این برف و هوای سرد و اینترنت ضعیف و شاد بهدردنخور� گرم که دو روز تعطیلمون کرد و مهلت خوندن این کتاب و خاطرهباز� باهاش رو برام مهیا کرد. )
از شخصیت مورد علاقها� اگه بخوام بگم، فقط میتون� از گربهنره� عزیز اسم ببرم که از عنفوان کودکی تا الان، مجذوب کاریزما و پدرسوختگیا� بودم و هستم. تو کارتون، فقط معطل بودم که این حرف بزنه. آخ که چقدر حال میکرد�.
اون جملاتی که گفتم صادق چوبک، خاص ترجمه کرده:
پینوکیو به خرچنگ نیکسرش� گفت: هر که میگوی� پنیر، تو دیگر برو کنجی بمیر.
بچهٔ دیگری به پینوکیو گفت: حرفت را پس بگیر و الا همچو میزنیم� که کیف کنی.
پینوکیو با تمسخر گفت: میزنی� جفتک به طاق طویله! ( یهچیز� تو مایهها� همون که تو مشهد یکی گنده میاد که فلانت میکن� و فلان، مام بهش میگی�: همْ تووووو ؟!!!!!! )
اینم بگم که این نسخها� که من خوندم، مال سال ۵۱ بود و از اون چاپ قدیمیا که با لب و دهن بازی میکن�.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
پینوکیو آدمکِ چوبی.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
December 14, 2024
– Shelved
Comments Showing 1-6 of 6 (6 new)
date
newest »


عجیبه یه پسر عاشق پری مهربون نشده یبار"
شخصیت فقط گربهنر�. پری مهربونم دوست داشتم ولی به چشم خواهری چون اونموق� فکرم درگیر دختر همسایه بود و متعهد به اون بودم.


این ترجمهش� پیشنهاد میکن� بخونی. دوست داشتنیه.
عجیبه یه پسر عاشق پری مهربون نشده یبار