ŷ

ZaRi's Reviews > آیدا: درخت و خنجر و خاطره

آیدا by احمد شاملو
Rate this book
Clear rating

by
26168013
's review

liked it
bookshelves: poem

در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارا
بلند،
دیوارا
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
آیا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و
حسادتی-
که چشم اندازها
از این گونه مشبـّکند
و دیوارا ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟
33 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read آیدا.
Sign In »

Reading Progress

Finished Reading
December 7, 2013 – Shelved
December 7, 2013 – Shelved as: poem

Comments Showing 1-20 of 20 (20 new)

dateDown arrow    newest »

ZaRi از نگفته ها،از نسروده ها پـُرم
از اندیشه های ناشناخته
و اشعاری که بدانها نیندیشیده ام
عقده اشک من درد پری،درد سرشاریست
و باقی ناگفته ها سکوت نیست،ناله ایست
اکنون زمان گریستن است
اگر تنها بتوان گریست
یا به رازداری دامان تو اعتمادی اگر بتوان داشت
یا دست کم به درها
که در انها احتمال گشودنی هست به روی نابکاران
با اینهمه به زندان من بیا
که تنها دریچه اش به حیات دیوانه خانه می گشاید
اما چگونه
به راستی چگونه
در قعر شبی اینچنین بی ستاره
زندان مرا که بی صدا و بی سرود مانده است
باز توانی شناخت؟


message 2: by گیل آوا (new)

گیل آوا زیباترین حرفت را بگو
شکنجه‌� پنهان سکوتت را آشکار کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی است؛
چرا که عشق،
خود فرداست
خود همیشه است


message 3: by گیل آوا (new)

گیل آوا زندگی از زیر سنگچین دیوارای زندان ابدی سرود می خواند
در چشم عروسکهای مسخ ، شبچراغ گرایشی تابنده است
شهر من رقص کوچه هایش راباز می یابد .
هیچ کجا ، هیچ زمان فریاد زندگی بی جواب نمانده است .
به صداهای دور گوش می دهم
از دور به صدای من گوش می دهند .
من زنده ام
فریاد من بی جواب نیست ،
قلب خوب تو جواب فریاد من است .


ZaRi کسی مدام به در می کوبد
این جا
رویای مردی مرده زندگی می کند
و رویاها
در را به روی کسی باز نمی کنند.


Amir ali چه می‌شو� کرد
دنیا همین خرابه بود
که به ما دادند
و ما به دست� خود خراب‌تر� کردیم

با هم نساختیم
هر یک خانه‌ا� بنا کردیم
با دیوارا و دری
که پشت‌شا� پنهان شدیم

و هرگاه دلتنگ می‌شدی�
در را باز می‌کردی�
به امیدِ دیدار
با دیوارِ روبه‌ر�


ZaRi می‌پرس� چرا چرا چرا
و صورتم را در دست‌های� پنهان می‌کن�
چرا این دست‌ه�
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردنِ صورتم


Amir ali درخت پشت پنجره دوستت دارد
دارد دست‌های� را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگ‌ها� سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص... برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.


message 8: by گیل آوا (new)

گیل آوا من اميدم را در ياس يافتم
مهتابم را در شب
عشقم را در سال بد يافتم
و هنگامي كه داشتم خاكستر مي شدم
گر گرفتم

زندگي با من كينه داشت
من به زندگي لبخند زدم
خاك با من دشمن بود
من بر خاك خفتم
چرا كه زندگي سياهي نيست
چرا كه خاك خوب است .


ZaRi ما در ظلمت‌اي�
بدان خاطر که کسي به عشق ما نسوخت
ما تنهاييم
چرا که هرگز کسي ما را به جانب خود نخواند
عشق‌ها� معصوم ، بي‌کا� و بي انگيزه‌ان�
و دوست داشتن
از سفرهاي دراز تهي‌دس� باز مي‌گرد�
ديگر
اميد درودي نيست
اميد نوازشي نيست


Amir ali کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشت
نام کوچکی : تا به جانش می خواندی
تا به مهر آوازش می دادی
همچو مرگ
که نام کوچک زندگی ست...


message 11: by ZaRi (new) - rated it 3 stars

ZaRi ياران من بياييد
با دردهايتان
و بار دردهايتان را
در زخم قلب من بتكانيد
من زنده ام به رنج
مي سوزدم چراغ تن از درد
ياران من بيابيد
با دردهايتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچكانيد


message 12: by گیل آوا (new)

گیل آوا دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه‌ها� تو را دريافته‌ا�
با لبانت براي همه لب‌ه� سخن گفته‌ا�
و دست‌هاي� با دستان من آشناست .

در خلوتِ روشن با تو گريسته‌ا�
براي خاطرِ زندگان
و در گورستانِ تاريک با تو خوانده‌ا�
زيباترينِ سرودها را
زيرا که مردگانِ اين سال
عاشق‌ترين� زندگان بوده‌ان� .


Parasto به تو دست‌مي‌ساي� و جهان را درمي‌ياب�
به تو مي‌انديش�
و زمان را لمس‌مي‌کن�
معلق و بي‌انته�
عريان
مي‌وز� ، مي‌بار� ، مي‌تاب�
آسمانم
ستاره‌گا� و زمين
و گندمِ عطرآگيني که دانه‌مي‌بند�
رقصان
در جانِ سبزِ خويش
از تو عبورمي‌کن�
چنان که تُندري از شبـ
مي‌درخش�
و فرو مي‌ريز�


message 14: by گیل آوا (new)

گیل آوا من به خوبي‌ه� نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبي‌ه� نگاه کردم
چرا که تو خوبي و اين همه‌� اقرارهاست
بزرگ‌تري� اقرارهاست
دلم مي‌خواه� خوب باشم
دلم مي‌خواه� تو باشم و براي همين راست مي‌گوي�
نگاه کن :
با من بمان


message 15: by ZaRi (last edited Aug 11, 2016 11:19AM) (new) - rated it 3 stars

ZaRi قلبم را در مجرای کهنه ئی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه ئیش
نیست.
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می شوم
وبه جای همه نومیدان
میگریم.
آ
من
حرام شده ام
با این همه ای قلب در به در!
از یاد مبر
که ما
- من وتو -
عشق را رعایت کرده ایم،
از یاد مبر
که ما
- من و تو -
انسان را
رعایت کرده ایم،
خود اگر شاهکار خدابود
یا نبود


message 16: by Sahel (new)

Sahel براي شما که عشق ِتان زندگي‌س�
شما که عشقِ تان زندگي‌س�
شما که خشمِ تان مرگ است
شما که تابانده‌اي� در يأسِ آسمان‌ه�
اميد ستارگان را
شما که به وجود آورده‌اي� ساليان را
قرون را
و مرداني زاده‌اي� که نوشته‌ان� بر چوبه‌� دارها
يادگارا
و تاريخِ بزرگِ آينده را با اميد
در بطنِ کوچکِ خود پرورده‌اي�


Amir ali کاش غم و غصه هم قیمت داشت
مجانی است، همه می خورند!
کاش روی دهانمان کنتوری نصب می شد
و جریمه غصه ها را به حساب آنان می ریختیم
غصه نخوریم مردم!
سیاست مدارها هم روزی بزرگ می شوند و به مدرسه می روند
و دنیا مثلِ گلِ مصنوعی قشنگ می شود
هر چیز مجانی که ارزشِ خوردن ندارد!


message 18: by گیل آوا (new)

گیل آوا احساسيČکن�
در هر کنار و گوشه‌ي� اين شوره‌زار� ياس
چندين هزار جنگلِ شاداب ناگهان
مي‌روي� از زمين
آ اي يقينِ گم‌شد� ، اي ماهي‌ي� گريز
در برکه‌هاي� آينه لغزيده تو به تو
من آب‌گير� صافي‌ا�
اينک ! به سِحرِ عشق
از برکه‌هاي� آينه راهي به من بجو


Parasto اگر دري ميان ما بود
ميوفت�
درهم ميوفت�
اگر ميان ما ديواري بود
بالا مي‌رفت� پايين مي‌آمد�
فرو مي‌ريخت�
اگر كوه بود دريا بود
پا مي‌گذاشت�
بر نقشه‌� جهان و
نقشه‌ا� ديگر مي‌كشيد�
اما ميان ما يچ نيست
يچ
و تنها با يچ
يچ كاري نمي‌شو� كرد


Amir ali تنهایی ها عمیق اند
عمیق
مثل صورت مردگان.
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند.
تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد


back to top