ŷ������

Escape from Freedom, known as The Fear of Freedom
وصفی تحلیلی از انسان و رابطه اش با آزادی، در چرایی ظهور فاشیسم در جامعه ی آلمان. فروم شرایط موجود جامعه را به مثابه "تز"، و راهکارهای رهایی را چون "آنتی تز" می بیند، و معتقد است در این ساختار دیالکتیکی، جانشین یا "سنتز"، هنگامی شکل می گیرد که انسان به آگاهی بیشتری در "مراقبت از خود" برسد. او مدعی نیست این "سنتز" را می شناسد بلکه معتقد است که هر جامعه، مطابق ساز و کار خود، آن را می سازد (بداهه سازی می کند). فروم معقتد است جنگ برای آزادی، و دفاع از آزادی بصورت "مساله"ی اصلی بشر در قرن بیستم درآمده. بخش بزرگی از کتاب به بررسی پروتستانتیسم لوتر و کالون می پردازد که به فروریختن جامعه ی کهنه و گسترش آگاهی بشر انجامیده. موقعیتی که در آن، بشر به توانایی تاثیرگذاری اش بر سرنوشت خویش، پی برده، و در ارتباط مستقیم با خدا، از قید کلیسا رها شده است. با این همه (به گمان فروم) بشر از پریدن به خلاء آزادی کامل، بی خدا، هراس دارد. از همین رو پیوسته در کار ساختن دیوار و مرز و محدوده برای "کنترل" این "رهایی" ست. تمایلات درونی انسان برای گریز از آزادی؛ تمایل به تمرکز قدرت و کنترل دیگران (اوتوریتاریانیزم، عنصری جهت خودآزاری و دیگرآزاری). میل به ویرانگری (دستراکتیونس، تخریب چیزی برای مسلط شدن بر آن)، همنوایی (کانفورمیتی، پیروی و اطاعت ناخودآگاه از باورها و سنت های جاری، پیوسته دور ماندن از "نو")... تلاش برای آزادی را (به زعم فروم) به "گریز از آزادی" کشانده؛ که (گریز از آزادی) در مقابل کسب یک رهایی جمعی یا ملی (آزادی) که یک رویاست، یک آرمان است. "تنها یک معنی برای زندگی وجود دارد؛ "زیستن زندگی" و دیگر ....

ـ گریزازآزادی را داوود حسینی به فارسی برگردانده، 1363

در مورد اریش فروم، این مطلب کوتاه را هم بخوانید؛
http://www.goodreads.com/author_blog_...