فرشاد's Reviews > Blindness
Blindness
by
by

رمان کوری از بهترین اثر های ساراماگو هست .. روایت کوری ای که از مذهب شروع میشه و بسرعت تبدیل به اپیدمی میشه که نتیجه اش ایجاد میلیتاریسم و نظامی سالاری میشه .. ادمای کوری که چشم دارن اما نمیبینن ..نیجه این ندیدن اما تن دادن به دیکتاتوری و ذلت و الوده شدن جامعه و از بین رفتن کرامت انسانی و سقوط ازاد اخلاقی جامعه اس .. زن دکتر تنها ادمی هست که هنوز میبینه .. با این حال این دیدن و این آگاهی داشتن یا به تعبیری خردمند بودن به بخشی از مشکل تبدیل میشه و نه بخشی از راه حل .. جالبه که تنها ادم اگاه جامعه یه زن انتخاب شده ..نه یک مرد ..زنی که شجاع هست و قوی ..با این حال دونستن زیاد براش درد و رنج بهمراه میاره ..در نهایت تدبیر همین زن راه رو برای برگشت بینایی باز میکنه .. از سبک خاص ساراماگو با پاراگرافای طولانی و بی زمان اگر بگذریم رمان خوب و روونی هست .. پر از تمثیل و تلمیح ..
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
Blindness.
Sign In »
Reading Progress
July 9, 2014
– Shelved
July 10, 2014
–
Started Reading
July 15, 2014
–
Finished Reading
Comments Showing 1-22 of 22 (22 new)
date
newest »

message 1:
by
Qazal
(new)
-
added it
Sep 11, 2015 03:17PM

reply
|
flag

اره دقیقا .کلا سبک ساراماگو عبارت های بلند و طولانی . گاهی ادم رشته بحث رو گم میکنه . ولی خود داستان قشنگه . از بهترین کتاباییه که خوندم

اینکه این نکته کاملا خلاف عقاید مذهبی هست . در هر مذهبی که شما فکرش رو کنید از زرتشت گرفته تا مسیحیت و اسلام همیشه وعده ظهور یه سوشیانت یا منجی و رهایی دهنده داده شده . و همه اینها مرد هستند . منتها ساراماگو کاملا خلاف این عقیده مذهبی رفتار کرده و مذهبیون رو به چالش کشیده که چرا منجی همیشه باید مرد باشه ؟همونطور که توی ریوویو هم گفتم کوری و زن استعاره هایی از مذهب و خرد هستند که در نوع خودش یه دیدگاه تازه و جدید هست . این برای من جالب بود!

فیلم ش رو من ندیدم . ولی کتابش فوق العاده بود . پیشنهاد میکنم اگر کتاب رو نخوندید حتما براش وقت بگذارید .من خیلی از کتابش خوشم اومد

نمیدونم تو چه دوره ای این کتاب نوشته شده شاید مال زمانی بوده که کلیسا به همه چیز سلطه داشته و زندگی رو برای مردم تلخ کرده که در اونصورت تعبیر شما درسته.
ولی اخه اغاز کوری از توی جامعه بود!از پشت چراغ قرمز!
شاید این مذهب بوده که مورد هجوم کوری افراد شده.شاید یکی بعد از ابتلا به کوری خواسته که مذهبو جور دیگه ای جلوه بده.
(البته دفاع از دین نباشه،چون نه سررشته ای دارم نه لیاقتشو)

نمیدونم تو چه دوره ای این کتاب نوشته شده شاید مال زمانی بوده که کلیسا به همه چیز سلطه داشته و زندگی رو برای مردم تلخ کرده که در اونصورت تعبیر شما درسته.
ولی اخه اغاز کوری از توی جامعه بود!از پشت چراغ قرمز!
شاید این مذهب بوده که مورد هجوم کوری افراد شده.شاید یکی بعد از ابتلا به کوری خواسته که مذهبو جور دیگه ای جلوه بده.
(البته دفاع از دین نباشه،چون نه سررشته ای دارم نه لیاقتشو)

ممنون ندای عزیز بخاطر خوندن ریویو .چیزی که باعث شد تا یه ارتباط بین مذهب و نابینایی ایجاد کنم شاید رنگ سفید بود . اگه درست یادم باشه بعد از ابتلا به کوری همه مردم یه هاله سفید رو میدیدن و در نهایت همسر دکتر یه پارچه سفید رو از روی چشای قدیس های مذهبی برمیداره ..رنگ سفید رنگی هست که همه رنگ های دیگه رو در خودش داره . به عبارتی معنای کامل بودن هست . شاید به همین خاطر منظور از کوری توی این اثر همون توهم کامل بودن هست . کامل بودن با معیارهای مادی .یعنی غوطه وری در مادیات و اکتفا کردن به زندگی در سطح حیوانی .. بله نظرت رو قبول دارم و همچین زندگی لزوما از مذهب شروع نمیشه ..شاید مذهب هم مثل یک لیوان اب میتونه گاهی کشنده و گاهی زندگی بخش باشه . زمانی که کتاب رو خوندم فکر میکردم بیشتر یه رمان فلسفی باشه . حالا فکر میکنم شاید یه داستان عرفانی بیشتر ..

و البته جایی در باره ساراماگو خونده بودم که سالهای زیادی عضو حزب کمونیست هم بوده و به ضد مذهبی بودن هم معروف بوده .. چیزی که من نوشتم حس من درباره کتاب بود و البته هدفم این نیست که مذهب رو تایید یا رد کنم .. هر انسانی به چیزی معتقد هست و شاید این همون مذهب باشه

منم خوندم یه جا که ایشونو به خاطر عقاید ضددینیشون تبعید کردن.ولی من تو کتاب اصلا متوجهش نشدم�.
به نظرم امیزه ای از مشکلات اجتماعی و مذهبی و سیاسی بود که این بلا رو سر مردم اورد،البته ساراماگو هم سعی نکرد راه حلی براش ارائه بده،یه جور شادی داستان رو تموم کرد که اصلا شاد نبود چون ممکنه هر لحظه دوباره اون اتفاق تکرار بشه.
تعریفتون از مذهبم کاملا قبول دارم و برام خیلی جالب بود.

حتا اگه از مذهب هم شروع نشده باشه بنظرم نویسنده ریشه حل این مشکل رو توی کلیسا پیدا میکنه .. من فکر میکنم منظور نویسنده همین باشه

به نظر..."
چیزی که این کتاب رو برای من دوست داشتنی میکنه داستان فوق العاده قشنگ اون هست . ینی شکل داستانی بودنش . اینکه بعد از خوشه های خشم اشتاین بک و جای خالی سلوچ دولت ابادی و صد سال تنهایی چهارمین داستان خوبی هست که خوندمش . شبیه به یه تصویر سازی واضح بود برام ..

اتفاقی که برای من افتاد این بود که اول کتاب کوری رو خوندم و خوب نظر مثبتی نسبت بهش داشتم. اما چندی بعد که کتاب طاعون کامو رو خوندم فهمیدم که باید اول طاعون رو می خوندم....


