تازهها� کتاب discussion
موضوع
>
داستان کوتاه
date
newest »

message 1:
by
ѱ
(new)
Sep 13, 2015 05:45AM

reply
|
flag
آنچه باید نوشته می شد
آنچه بايد نوشته مي شد" نخستين اثر ميرا قائمی است. دكتر بيژن عبدالكريمی در بخشی از مقدمه ي خود بر اين كتاب می گويد:
"آنچه بايد نوشته مي شد بيان سير و سلوكي در نيستي و حاصل تجربه اي عميق و زيسته از نيهيليسم جهان كنوني ماست. به همين دليل در فرازهاي بسياري لحن نويسنده طنين نيچه وار به خود مي گيرد، يعني طنين متفكري كه در پرتو مقولات انديشه ي او بهتر از هر فلسفه ي ديگري مي توان به توصيف جهان كنوني پرداخت و روح آن بسياري از جمله جان نويسنده ي جوان ما را نيز تسخير كرده است..."
"ميرا قائمي با تناقض زيست مي كند و در اين تناقض يعني در جدال با هستي و نيستي كه مهمترين جدال روزگار ماست، مي انديشد هرچند كه به تناقضاتش خودآگاه نباشد..."
اين كتاب از "رنج" و "عذاب مسئول بودن" نويسنده آغاز مي شود؛ نويسنده اي كه خود را به سبب اتفاقي كه براي بچه گربه اي مي افتد، مقصر مي يابد و تصميم مي گيرد در حال و رنجي كه مي كشد دقيق شود و آن را همچنان كه از سوژه در مي گذرد، ثبت كند.
نهايتاً وي در پي آن است كه بفهمد چه قدرتي "هستي" و نيرنگ اش را در برابر "نيستي" و وسوسه اش انتخاب مي كند.
"لطفاً هنگام مطالعه دو نقطه هاي پايان جمله را در ذهن خود بگذاريد."
انتشارات:نقد فرهنگ
سال نشر:١٣٩٤
آنچه بايد نوشته مي شد" نخستين اثر ميرا قائمی است. دكتر بيژن عبدالكريمی در بخشی از مقدمه ي خود بر اين كتاب می گويد:
"آنچه بايد نوشته مي شد بيان سير و سلوكي در نيستي و حاصل تجربه اي عميق و زيسته از نيهيليسم جهان كنوني ماست. به همين دليل در فرازهاي بسياري لحن نويسنده طنين نيچه وار به خود مي گيرد، يعني طنين متفكري كه در پرتو مقولات انديشه ي او بهتر از هر فلسفه ي ديگري مي توان به توصيف جهان كنوني پرداخت و روح آن بسياري از جمله جان نويسنده ي جوان ما را نيز تسخير كرده است..."
"ميرا قائمي با تناقض زيست مي كند و در اين تناقض يعني در جدال با هستي و نيستي كه مهمترين جدال روزگار ماست، مي انديشد هرچند كه به تناقضاتش خودآگاه نباشد..."
اين كتاب از "رنج" و "عذاب مسئول بودن" نويسنده آغاز مي شود؛ نويسنده اي كه خود را به سبب اتفاقي كه براي بچه گربه اي مي افتد، مقصر مي يابد و تصميم مي گيرد در حال و رنجي كه مي كشد دقيق شود و آن را همچنان كه از سوژه در مي گذرد، ثبت كند.
نهايتاً وي در پي آن است كه بفهمد چه قدرتي "هستي" و نيرنگ اش را در برابر "نيستي" و وسوسه اش انتخاب مي كند.
"لطفاً هنگام مطالعه دو نقطه هاي پايان جمله را در ذهن خود بگذاريد."
انتشارات:نقد فرهنگ
سال نشر:١٣٩٤
اگر یک مرد را بکشم دو مرد را کشتها�
«اگر یک مرد را بکشم دو مرد را کشتهام� با عنوان فرعی «تجربه زندگی مشترک در داستانها� کوتاه»، مجموعها� است از داستانها� کوتاه از نویسندگان مطرح جهان. این کتاب که با ترجمه سیروس نورآبادی و مقدمه فتحالل� بینیا� از طرف نشر شورآفرین منتشر شده داستانها� کوتاهی از آلبرکامو، ولادیمیر ناباکوف، ویرجینیا وولف، اسکات فیتس جرالد، گابریل گارسیا مارکز، آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، جی.دی. سلینجر، آلیس مونرو، کاترین منسفیلد، کارسون مککالرز� ویلیام ترور، کنراد ایکن، دوروتی پارکر و جومپا لاهیری را دربر میگیر�. کتاب با شعری از سیلویا پلات آغاز میشو�. در بخشی از مقدمه فتحالل� بینیا� بر این مجموعه درباره داستانها� گردآمده در آن و نقطه اشتراکی که باعث شده این داستانه� در یک کتاب گردآوری شوند، میخوانی�: «محور تمام داستانها� «اگر یک مرد را بکشم، دو مرد را کشتهام»� عشق و ازدواج است؛ موضوعی که از نخستین حماسهها� تاریخ بشری شروع میشو� و هنوز هم با تبوتا� زیاد ادامه دارد. گرچه زندگی هر فردی از نظر کمیت بیشتر صرف کار، روابط اجتماعی، کسب امکانات مالی، خواب، خوراک و برخورداری از لذایذی میشو� که در طول تاریخ دستخوش تنوع زیادی شدهاند� اما بهلحا� کیفی، عشق و ازدواج جایگاه ویژها� دارند و چهبس� به تنهایی با تمام جهان ذهنی ناشی از مسائل فوق برابری کنند و حتی از آن هم فراتر روند... تنوع داستانه� از منظر کیفی این امکان را به خواننده میده� که با صداهای متنوع و مختلفی مواجه شود و فقط شنونده یک صدا نباشد». زن تنها از آلبر کامو، بهار در فیلتا از ولادیمیر ناباکوف، گردنبند ملکه از ایتالو کالوینو، پیشکش به ازمه با عشق و نکبت از جی.دی. سلینجر، گستره از آلیس مونرو، ماهعس� از آلبرتو موراویا و هیچ دزدی در این شهر نیست از گابریل گارسیا مارکز، از جمله داستانهای� هستند که در مجموعه «اگر یک مرد را بکشم، دو مرد را کشتهام� میخوانی�.
«اگر یک مرد را بکشم دو مرد را کشتهام� با عنوان فرعی «تجربه زندگی مشترک در داستانها� کوتاه»، مجموعها� است از داستانها� کوتاه از نویسندگان مطرح جهان. این کتاب که با ترجمه سیروس نورآبادی و مقدمه فتحالل� بینیا� از طرف نشر شورآفرین منتشر شده داستانها� کوتاهی از آلبرکامو، ولادیمیر ناباکوف، ویرجینیا وولف، اسکات فیتس جرالد، گابریل گارسیا مارکز، آلبرتو موراویا، ایتالو کالوینو، جی.دی. سلینجر، آلیس مونرو، کاترین منسفیلد، کارسون مککالرز� ویلیام ترور، کنراد ایکن، دوروتی پارکر و جومپا لاهیری را دربر میگیر�. کتاب با شعری از سیلویا پلات آغاز میشو�. در بخشی از مقدمه فتحالل� بینیا� بر این مجموعه درباره داستانها� گردآمده در آن و نقطه اشتراکی که باعث شده این داستانه� در یک کتاب گردآوری شوند، میخوانی�: «محور تمام داستانها� «اگر یک مرد را بکشم، دو مرد را کشتهام»� عشق و ازدواج است؛ موضوعی که از نخستین حماسهها� تاریخ بشری شروع میشو� و هنوز هم با تبوتا� زیاد ادامه دارد. گرچه زندگی هر فردی از نظر کمیت بیشتر صرف کار، روابط اجتماعی، کسب امکانات مالی، خواب، خوراک و برخورداری از لذایذی میشو� که در طول تاریخ دستخوش تنوع زیادی شدهاند� اما بهلحا� کیفی، عشق و ازدواج جایگاه ویژها� دارند و چهبس� به تنهایی با تمام جهان ذهنی ناشی از مسائل فوق برابری کنند و حتی از آن هم فراتر روند... تنوع داستانه� از منظر کیفی این امکان را به خواننده میده� که با صداهای متنوع و مختلفی مواجه شود و فقط شنونده یک صدا نباشد». زن تنها از آلبر کامو، بهار در فیلتا از ولادیمیر ناباکوف، گردنبند ملکه از ایتالو کالوینو، پیشکش به ازمه با عشق و نکبت از جی.دی. سلینجر، گستره از آلیس مونرو، ماهعس� از آلبرتو موراویا و هیچ دزدی در این شهر نیست از گابریل گارسیا مارکز، از جمله داستانهای� هستند که در مجموعه «اگر یک مرد را بکشم، دو مرد را کشتهام� میخوانی�.
رژه پیروزی در بندر آرتور
«رژه پیروزی در بندر آرتور»، مجموعها� است از داستانها� کوتاه ژاپنی از آغاز تا امروز که با ترجمه اشکان کاظمیانمقیم� از طرف نشر شورآفرین منتشر شده است. در این مجموعه داستانهای� از دورهها� مختلف ادبیات ژاپن گردآوری شده است و هر بخش براساس همین دورهبند� از بخش دیگر جدا شده است. کتاب پس از مقدمها� به قلم جیتوما� رایمر و وانس� جسِل، با داستانی از دوره کهن آغاز میشو�. بعد از آن داستانی از دوره کلاسیک را میخوانی� و بعد داستانی از دوره میانه. برای دوره پیشامدرن سه داستان انتخاب شده است و بیشترین داستانها� کتاب مربوط به دوره مدرن و پسامدرن هستند. در بخشی از مقدمه جیتوما� رایمر و وانس� جسِل درباره ادبیات مدرن ژاپن و ارتباط آن با تاریخ و سیاست میخوانی�: «ادبیات مدرن در ژاپن، مانند ادبیات در سایر نقاط دنیا، تحتتأثی� جغرافیا و سیاست است. این مسیر، در مورد ژاپن، با گشودن مرزهای این کشور به روی دنیا در میانه قرن نوزدهم شروع شد. گرچه ژاپن، بههمرا� تایلند، تنها کشورهایی در شرق آسیا بودند که تحت استعمار قدرتها� اروپایی قرار نگرفته بودند، ولی دولت ژاپن خطر حمله از طرف این قدرته� را احساس میکر�. ژاپن، در طول تاریخ طولانیاش� تا پیش از جنگ دوم جهانی به اشغال هیچ کشور خارجیی� درنیامده بود. درحالیک� حکومت ژاپن درباره قراردادهای نابرابری که با کشورهای غربی بسته شده و این کشور را مجبور کرده بود درهایش را به روی دنیا بگشاید نگران بود، نویسندگان و هنرمندان ژاپنی در طول سالها� منتهی به دهه ١٨٨٠ به فرهنگ غرب علاقه شدیدی پیدا کردند، مخصوصا به این دلیل که مدته� از تأثیرات و انگیزهها� دنیای خارج به دور بودند. این علاقه ناشی از کنجکاوی و اشتیاق بود و نه ملزومات فرهنگی و سیاسی. اگرچه فرهنگ اروپایی، روشنفکران ژاپنی را مدته� جذب خود کرده بود، آنها هیچ ارتباطی با دنیای خارج نداشتند، جز تعداد اندکی کتاب، که عمده آنها به زبان هلندی بود و از خارج از مرزها به آنها رسیده بود، تا اینکه ژاپن بهطو� رسمی در سال ١٨٦٨ مرزهایش را به روی دنیای خارج گشود. بخشی از این علاقه به فرهنگ اروپایی در اواخر قرن نوزدهم، البته بهطو� غیرمستقیم، ناشی از تسلط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اروپا در جهان بود...».
«رژه پیروزی در بندر آرتور»، مجموعها� است از داستانها� کوتاه ژاپنی از آغاز تا امروز که با ترجمه اشکان کاظمیانمقیم� از طرف نشر شورآفرین منتشر شده است. در این مجموعه داستانهای� از دورهها� مختلف ادبیات ژاپن گردآوری شده است و هر بخش براساس همین دورهبند� از بخش دیگر جدا شده است. کتاب پس از مقدمها� به قلم جیتوما� رایمر و وانس� جسِل، با داستانی از دوره کهن آغاز میشو�. بعد از آن داستانی از دوره کلاسیک را میخوانی� و بعد داستانی از دوره میانه. برای دوره پیشامدرن سه داستان انتخاب شده است و بیشترین داستانها� کتاب مربوط به دوره مدرن و پسامدرن هستند. در بخشی از مقدمه جیتوما� رایمر و وانس� جسِل درباره ادبیات مدرن ژاپن و ارتباط آن با تاریخ و سیاست میخوانی�: «ادبیات مدرن در ژاپن، مانند ادبیات در سایر نقاط دنیا، تحتتأثی� جغرافیا و سیاست است. این مسیر، در مورد ژاپن، با گشودن مرزهای این کشور به روی دنیا در میانه قرن نوزدهم شروع شد. گرچه ژاپن، بههمرا� تایلند، تنها کشورهایی در شرق آسیا بودند که تحت استعمار قدرتها� اروپایی قرار نگرفته بودند، ولی دولت ژاپن خطر حمله از طرف این قدرته� را احساس میکر�. ژاپن، در طول تاریخ طولانیاش� تا پیش از جنگ دوم جهانی به اشغال هیچ کشور خارجیی� درنیامده بود. درحالیک� حکومت ژاپن درباره قراردادهای نابرابری که با کشورهای غربی بسته شده و این کشور را مجبور کرده بود درهایش را به روی دنیا بگشاید نگران بود، نویسندگان و هنرمندان ژاپنی در طول سالها� منتهی به دهه ١٨٨٠ به فرهنگ غرب علاقه شدیدی پیدا کردند، مخصوصا به این دلیل که مدته� از تأثیرات و انگیزهها� دنیای خارج به دور بودند. این علاقه ناشی از کنجکاوی و اشتیاق بود و نه ملزومات فرهنگی و سیاسی. اگرچه فرهنگ اروپایی، روشنفکران ژاپنی را مدته� جذب خود کرده بود، آنها هیچ ارتباطی با دنیای خارج نداشتند، جز تعداد اندکی کتاب، که عمده آنها به زبان هلندی بود و از خارج از مرزها به آنها رسیده بود، تا اینکه ژاپن بهطو� رسمی در سال ١٨٦٨ مرزهایش را به روی دنیای خارج گشود. بخشی از این علاقه به فرهنگ اروپایی در اواخر قرن نوزدهم، البته بهطو� غیرمستقیم، ناشی از تسلط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اروپا در جهان بود...».
«اندوهان اژدر»، مجموعه داستانی است از ابراهیم دمشناس که امسال از طرف نشر روزنه به چاپ رسیده است. این مجموعه شامل شش داستان است به نامها� «اسم دیگر اعظم»، «آب روی تف»، «حیات زمینا»، «تکرار»، «بینام� گذاشتن و نگذاشتن، آیا» و «محرمانه پرسشهای� درخصوص الوان حقیقت». جنوب، که زمینه رویدادهای داستانها� مجموعه «اندوهان اژدر» است، یکی از عواملی است که حضور آن داستانها� این کتاب را به هم پیوند میده� و آنها را در عین استقلال بهصور� یک کل درمیآورد� چنانک� در توضیح پشت جلد کتاب نیز به همین موضوع اشاره شده است. در این توضیح میخوانی�: «برای آدمها� بر و بوم اندوهان اژدر، قصه از آنجا آغاز میشو� که کسی یا چیزی، غصه میشو�: فلانی هم غصهای� است. آنجا که بحرانی همه چیز را در خود فرو میبر� و دیگر، آدمه� همان نیستند که بودند. داستانها� این مجموعه در پی آن نبودهان� که مجموع شوند؛ ازاینرو� هرکدام از آنها به لحاظ نوع تخیل، زبان، روایت و آدمه� سر پای خود ایستادهان� و در عین چندگانگی نشاندهند� جابجایی آدمهاییس� که رو به زوال دارند؛ افزون بر این، بوم داستانها� جنوب ایران عنصریس� که داستانه� را مجموع میکن� تا نشانگر زوال آن زمین نیز باشد». آنچه در پی میآی� سطرهایی است از داستان «آب روی تف» که دومین داستان کتاب است: «آفتاب بالای بالا آمده، من روبهرو� اتاق توی کوچه ایستادها� توی حیاط که افتاده توی کوچها� که حیاطما� را بلعیده. کلیدپیچ توی دستم عرق کرده، میان هشتاد و یک دستم خطی مارپیچ افتاده، پر از سیلاب عرق، اگر جسارت آن را داشتم خودم را دست آن سیلاب میداد�. دیگر توانایی آن را ندارم، دیدار آن کابوس آشوبگر، انگیزها� به من بدهد که در ناتوانیا� بگندد. ساعت را از روی مچم باز کردم توی جیب گذاشتم. از زنگ در خانه مرا صدا زدند. گفتم: شما بفرمایید من کار دارم حالا. هرچه باداباد کلید را توی قفل پیچاندم نه آفتاب امان میدا� نه آنها. اتاق تاریک بود. پنکه را روشن کردم تلقتل� چرخید و هوا را تازه کرد نیمدری را باز کردم. توی تاقچه روبهرو� نیمدری زنبیلی بود زنبیلی بود که مادرم نانها� خانگی را آنجا میگذاش�. آن را پایین آوردم سرش را برداشتم. آنقد� توی زنبیل بود که امروز و فردا گرسنه نمانم. نانی تا شده برداشتم چند کله خرما لای آن بود. چارزانو نشستم نان و خرما را روی پاهایم گذاشتم و لقمه کردم. خرما هسته نداشت شیرین بود به موقع داشتم میخورد�. لقمهها� بعدی هم شیرین بود هم ردی از شوری و تر� داشت خرماها هسته نداشت من یادم رفته بود دندانهای� چندتایی شکسته، چندتایی را کرمخورد�. دستانم را بردم چشمانم را مالیدم و دست توی صورت کشیدم. خوردن دستپخ� مادرم اشتهایم را باز کرد. نان تا شده دیگری برداشتم و بوییدم بوی شیرینی از آن بلند نمیش�. تای نان را باز کردم گوشت بود، از آنها که پس از خوردن نمیشو� یعنی آدمی نمیتوان� استخوانشا� را دور بیندازد. با زبان و لپها� ذرهها� باقی نان و خرما را میمکید� و دهانم از شیرینی پر آب میش� که انگشتری پدرم را شناختم خونی بود، از مچ بریده بودند. از دهان تا معدها� زهر دوید. دست را برگرداندم کفا� دو چشم باز و بسته کشیده بود و انگشتِ شهادتش، جوهری بود به رنگ آبی. چه را گواهی داده، نمیدانم�. از ابراهیم دمشناس، پیشت� مجموعه داستانها� «نهست» و «دل و دلبری» منتشر شده بود که از این میان، «نهست» در چهارمین دوره جایزه گلشیری، جایزه بهترین مجموعه داستان اول را از آن خود کرد.