انسان محکوم به آزادی است discussion
از سارتر بيشتر بدانيم
date
newest »


میخواستم تشکر کنم بابت این بیو گرافی ویه سوال داشتم باز خور اندیشه سارتر چقدر به ما کمک کرده.من اغلب کاراشو خوندم تهوع دیوار روس÷یان سودازده

سارتر؛ لوچي كه دنيا را بهتر از ديگران مي ديد

محمد
بازخور اندیشه سارتر و یا هر نویسنده دیگری به ارتقا سطح جهانبینی و نگرش هر انسانی کمک می کند
من اعتقادی به تبعیت یک بعدی از یک اندیشه ندارم. به اعتقادم اندیشه و نگاه هر انسانی می تواند در نتیجه جمیع تفکرات و تحلیل شخصی شکل بگیرد و رشد کند
به هرحال مبحث تنهایی که محور اصلی اندیشه سارتر است یک واقعیت است که تا چشممان را باز نکنیم به درک آن نمی رسیم
و اما در اعتقاد به پوچی استنباط هرکس از این واژه کاملاً منحصر است
دوست دارم نظرات بیشتر دوستان را بدانم


انسان طرح اندازی میکن�. در هر لحظه نا گریز است که با گزینش از میان مجموع بدیلها� پیش روی اش به سوی آینده پیش برود.انسان راهی جز این گزینشه� ندارد و محکوم به آزادی است .یگانه حالتی که ما آزاد نیستیم این است که آزاد باشیم که آزاد نباشیم. واقعیت انسانی وجود ندارد مگر در آزادی .در مکتب اصالت وجودی آزادی یعنی امکان برگزیدن .از دید سارتر ((ما گزینش هستیم.))وجود داشتن برگزیدن است. هیچ وضعیت دشوار بیرونی نیست که آزادی گزینش انسان را به طور کامل نا ممکن کند.بی شک و ضعیتهای� از شمار و تنوع گزینهه� میکاهن� اما امکان انتخاب را به طور کلی از بین نمیبرن�.من حتی در زندان و اردوگاه نیز به طور کامل از امکان گزینش بی بهره نمیشو�.می توانم انتخاب کنم که آیا مقاومت بکنم یا نه با زندان بانان و شکنجه گران هم راهی کنم یا نه پس از آزادی فرانسه سارتر نوشت که فرانسویان هیچ گاه چنان آزاد نبودهان� که در جریان اشغال حکومت استبدادی ویشی و جنبش مقاومت.زیرا با گزینش بدیلهای� چون پیوستن به جنبش مقاومت مدارا سکوت ویا هم کاری با اشغال گران آزاد بودند. این آزادی به معنای دقیق واژه خود را به آنه� تحمیل میکر�.هیچ کس نمیتوانس� در این مورد تصمیم نگیرد و هر روزه این انتخاب که باید آزادانه شکل میگرف� پیش روی فرانسویه� قرار داشت.در نتیجه آنه� مدام از آزادی خود با خبر بودند و آن را میآزمودن�.در مردهها� بی کفن ودفن زندانیان شکنجه دیده در آستانه ی مرگ از آزادی خود سخن میگوین�.آنه� متوجه میشون� که حتی در شب اعدام نیز آزادند. گرچه این موضوع دانسته میشو� که انسان نمیتوان� برخی از بدیلها� توانمند رابرگزیند. واضح است که موانع فراوانی در برابر آزادی فرد قرار دارند. و وقتی از آزادی به عنوان زمینه ی کنشها� انسان یاد میشودنم� توان گفت که من آزادم کاری کنم که در مبنای شمارش اعشاری جمع دو به اضافه ی دو بشود پنج. آزادی انسان ناشی از وضعیت او در ضرورت گزینش است.به راستی آزادی ناشی از محدودیت است.زیرا انسان به دلیل محدودیتها� اش طرح میافکند� نا چار میشو� که در آزادی گزینها� را بر گزیند. منظور از آزادی در اینجا این است که وقتی آزادی زمینه ی کنشها� من دانسته شود بطلان هر گونه هدف که از پیش برای کنشها� من تعیین شده باشد نمایان میشو�.من میتوان� خود را بنا به هدفی که بر میگزین� سامان دهم یا به اصطلاح بسازم .می توانم معنای زندگی خود را خودم بسازم. هم راه با آن من دنیایی را میساز� و به آن معنا میده� که خودم بر زمینه ی آن به سر میبر�


ژان پاول سارتر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، پسرعموی آلبرت شوایتزر،نیکوکارمشهور سوئیسی بود. او نه تنها نماینده مکتب اگزیستنسیالیسم فرانسوی و یکی از اخلاقگرایان واقعی زمان خود بلکه یکی از روشنفکران چپگرای قرن گذشته نیزبحساب می آید. سارتر همچون کامو و نیچه ازجمله اگزیستنسیالیستهای آته ایست اروپایی است . وی مذهبی بودن را، خودکشی فلسفی نامید. در مرکز فلسفه هستی و وجودگرایی او، آزادی مشخص انسانی قرار دارد. وی میگفت که انسان از لحظه تولد به آزادی محکوم است. اوفلسفه خودرا هومانیسم واقعگرایانه نام نهاد. وی تنها معنی زندگی اش را در کار نویسندگی میدید. آزادی، مفهومی مرکزی و اصلی درفلسفه اوبود. غیرا ز هوسرل و هایدگر، نظرات او متکی به عقاید کیرکه گارد، یاسپارز و هگل نیز هستند. او از پایه گذاران فلسفه وجود فرانسه بشمار می آید.
سارتر، مارکسیسم اگزیستنسیالیستی خودرا بدون دگم بحساب می آورد. او هومانیسم را منبع مشترک مارکسیسم و وفلسفه هستی گرایی دانست ومارکسیسم رافلسفه زمان خود معرفی نمود. اگزیستنسیالیسم او آته ایستی بود. او فلسفه اگزیستنسیالیسم راتبدیل به یک جنبش فکری بین المللی نمود. سارتر ایمانی خاص به تحلیل مارکس از سرمایه داری داشت. درزمان سارتر فلسفه وجودگرایی فرانسه درغالب کشورهای غرب،فلسفه مد روز شده بود. او مینویسد که انسان نباید به هیچ سازمانی مانند : خدا، اخلاق، و حقیقت، باور داشته باشد. اودر پایان عمر تحت تعثیر نظرات فروید نیز قرار گرفت. گروهی از منقدین چپ اورا نماینده یک فلسفه ذهنی و فردگرایانه میدانند که درآن اعتراضات روشنفکران خرده بورژوا علیه جامعه غیرانسانی امپریالیستی بیان میشوند، فلسفه سارتر درنظرآنان تعثیرمهمی روی نظرات رویزیونیستی زمان اش ازخود بجا گذاشت چون سارتر درپایان عمر درلباس چپگرایانه، موضعی ضد کمونیستی و ضد استالینیسم روسی بخود گرفته بود.
سارتر، غیراز سه اثر فلسفی، خالق آثاری ادبی در زمینه های : رمان، نمایشنامه، مقاله، و بیوگرافی نیز بود . ازنظرادبی او تحت تعثیر: آندره ژید، داستایوسکی، و ویکتورهوگو، است و به نقد آثار: بودلر، مالرمه، و فلوبر، پرداخت. سارتر میگفت که نثر، وسیله بیان مناسبی برای واقعیات سیاسی است، نه شعر که تحت تعثیر تاییدیه زبان قرار دارد. اوبا موضعی انتقادی نسبت به شعر، مسئولیت پیامبرانه ای برای فرم های جدید نثر قائل بود. سارتر دریکی ازآثارش باکمک تجزیه و تحلیل خود، موجب نوزایی اتوبیوگرافی نویسی درقرن بیست نیزبود. وی کوشید تادر آثارش: مسئولیت، آزادی، و تنهایی انسان را به نمایش بگذارد و میگفت که آبزورد بودن زندگی نباید موجب غیراخلاقی بودن انسان شود چون انسان مثلن میتواند باکمک نویسندگی به مسئولیت خود عمل نماید.
سارتر گرچه درسال 1958 با ورود نیروهای شوروی به مجارستان، با کمونیسم قطع رابطه نمود واز حزب کمونیست فرانسه خارج گردید، ولی در فعالیتهای سیاسی اش همیشه ازموضع چپ ها حمایت می نمود. او درمبارزه با امپریالیسم و دفاع ازحقوق انسانی، همیشه درنزدیکی کمونیسم قرارداشت. وی از دهه 60 میلادی قرن گذشته وارد فعالیتهای سیاسی برای چپ های فرانسوی شده بود . او به محکوم نمودن سیاست استعماری فرانسه در ویتنام و الجزایر نیز پرداخت. سارتر اعتراف نمود که درطول یک سالی که درزمان جنگ جهانی دوم درزندان فاشیست های آلمانی بود، از فردگرایی به جمعگرایی تمایل پیدا نموده است.
درنظرسارتر، تنها تجربه اصلی انسان مدرن، تهوع او از هستی است چون درجهان امروزی حتا در دین نمی توان یک معنی برای زندگی یافت وانسان تنها دلیل هستی خودرا در: اتفاق، پوچی، و آبزوردبودن، می بیند. اوتولد خودرا حتا یک تهوع ضروری نامید، و مینویسد که انسان یک " حرص پوچ " است که در جستجوی هستی میباشد. امروزه گروهی از منقدین مدعی هستند که نظرات بدبینانه سارتر راباید دررابطه با عواقب جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه ازطریق آلمان دانست، همانطور که فلسفه هایدگر؛ آموزگار او، محصول شکست آلمان درجنگ جهانی اول بود. سارتر درجای دیگری مینویسد که فرقی بین هستی انسان و آزادی او وجود ندارد، چون آزادی همچون رعد و برقی ناگهانی با تولد انسان، به او اصابت می نماید. درنظر سارتر آزادی انسان، برخورد با مفهومی بود که موجب استقلال فرد از خودش گردید.
سارتر اشاره میکند که از دوران نوجوانی آرزو میکرد که روزی کتابهایی بنویسد که همچون پروانه هایی رنگین روی قفسه های کتابخانه ملی فرانسه بنشینند. محتوای غالب آثار او، تنهایی انسانی است که براثر آگاهی از هستی پوچ و بی معنی، بوجود می آید، به این دلیل کلیسای واتیکان ازسال 1948 ممنوعیت نشر بعضی ازآثار اودر ایتالیا را اعلان نمود.
ازجمله آثارادبی و فلسفی سارتر: دیوار، اسیران، تهوع، جامعه بسته، شهیدان بدون قبر، فاحشه محترم، دست های آلوده، نمایشنامه مگس ها، در پشت درهای بسته، شیطان و خدای عزیز، بیوگرافی فلوبرت، رمان 4 جلدی راههای آزادی، هستی ونیستی، بازی تمام شده، کلمات، ادبیات چیست؟، علیه بی عدالتی، نقدعقل دیالکتیکی، کمونیست ها و صلح، نکراسف و ضد کمونیست های فرانسه، و آیا اگزیستنسیالیسم انسانی است؟، می باشند.
سارتردرسال 1905 درخانواده ای بورژوا درفرانسه بدنیا آمد ودرسال 1980 درآنجا درگذشت. چون پدرش درجوانی درگذشت،سارتر نزد پدربزرگ و مادربزرگ اش رشد نمود. یکی از نصیحت های مادربزرگش این بود که انسان نباید درزندگی به چیزی بچسبد، بلکه مدام جاری باشد و سر بخورد، نه اینکه جایی ریشه بزند. او کتابخانه پدر بزرگش را همچون عبادتگاهی میدانست که میتوانست عطش او به کتاب را خاموش کند. سارتردرتمام عمرکوشید تاخودرا بخشی از پرولتاریا بداند چون از ریشه های بورژوای خود شرمگین بود. اوبین سالهای 1952 تا 1956 عضو حزب کمونیست فرانسه شد. و درسال 1964 بدلایل سیاسی ازدریافت جایزه نوبل برای ادبیات خودداری نمود.سارتر درپایان عمر بدلیل نابینایی بین سالهای 1973-1980 از نویسندگی دست کشید ولی درفعالیتهای اجتماعی فعال ماند. امروزه ادعا میشود که بدلیل رواج نظرات پست مدرن درفرانسه، عقاید سارتر محبوبیت خودرا در میان قشر کتابخان از دست داده اند.
سارتر و خانم سیمین دوبوار از پایه گذاران زندگی زن و مرد،ولی بدون ازدواج باهم درغرب هستند. آندو علنا به رد تک همسری پرداختند و قرار گذاشتند تا روابط عاطفی و عشقی خود با زنان و مردان دیگر راآشکارا به اطلاع همدیگر برسانند .
Jean-Paul Sartre- 1905 � 1980