

“ملیکا و فاطمه از پس پرده حیاط را نگاه می کردند. فاطمه گفت: «نمی گویم جعفر، می گویم قابیل! با پدرم، با برادرم ، با مادرم و با ما چه ها که نکرده است!»
ملیکا گفت: «به نظر سوگوار نمی آید.»
فاطمه گفت: «فکر می کند آب گل آلود شده است. می خواهد ماهی درشت بگیرد. اما کور خوانده. اگر مادرم نیست جلویش را بگیرد، من که هستم!»
و به ملیکا نگاه کرد و انگار متوجه شود که در حضور او حرف خوبی نزده، با تأكيد گفت: «ما!»
ملیکا لبخند زد و سر تکان داد. فاطمه گفت: «برویم!»
ملیکا به آسمان نگاه کرد. صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابن جعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دل تنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحيم.»
رمان دوازدم - ص100”
― دوازدم
ملیکا گفت: «به نظر سوگوار نمی آید.»
فاطمه گفت: «فکر می کند آب گل آلود شده است. می خواهد ماهی درشت بگیرد. اما کور خوانده. اگر مادرم نیست جلویش را بگیرد، من که هستم!»
و به ملیکا نگاه کرد و انگار متوجه شود که در حضور او حرف خوبی نزده، با تأكيد گفت: «ما!»
ملیکا لبخند زد و سر تکان داد. فاطمه گفت: «برویم!»
ملیکا به آسمان نگاه کرد. صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابن جعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دل تنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحيم.»
رمان دوازدم - ص100”
― دوازدم

“تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار ایم من ....”
―
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار ایم من ....”
―

“من هم ميتوانست�
مثل تمام زنان
آينهباز� کنم
ميتوانست� قهوها� را در گرماي تختخواب�
جرعهجرع� بنوشم
و وراجيهاي� را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعته�
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلرباي� کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانست� خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهه� بخرامم
ميتوانست�
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسه� و سفرها سرگرم باشم
ميتوانست�
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجه� فرياد نزنم
ميتوانست� اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همه� زندانيه� با زندان کنار بيايم
من ميتوانست�
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانست�
آه همه� غمگينان را
فرياد همه� سرکوبشدگا� را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همه� اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم”
―
مثل تمام زنان
آينهباز� کنم
ميتوانست� قهوها� را در گرماي تختخواب�
جرعهجرع� بنوشم
و وراجيهاي� را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعته�
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلرباي� کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانست� خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهه� بخرامم
ميتوانست�
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسه� و سفرها سرگرم باشم
ميتوانست�
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجه� فرياد نزنم
ميتوانست� اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همه� زندانيه� با زندان کنار بيايم
من ميتوانست�
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانست�
آه همه� غمگينان را
فرياد همه� سرکوبشدگا� را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همه� اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم”
―

“آنچیز� که به اندیشه امکان رشد میدهد� درد است.”
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

“هیچ قلبی بهواسط� هماهنگی به قلب دیگر متصل نمیشود� در عوض آنه� عمیقاً بهواسط� زخمهایشا� به هم پیوند خواهند خود. درد به در پیوند میخورد� آسیب به آسیب. تا صدای ضجه بلند نشود، سکوت معنا ندارد و تا خونی ریخته نشود، بخشش معنی پیدا نمیکن�.”
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage
نشر اسم’s 2024 Year in Books
Take a look at نشر اسم’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends�
Favorite Genres
Polls voted on by نشر اسم
Lists liked by نشر اسم