مصطفی یاوری آیین's Blog, page 2
March 15, 2015
چرا این نمایشنامه ها را نوشتم

آن وقت ها در تلویزیون برنامه ای به نام سینما ماورا پخش میشد که سلکشنی بود از مزخرف ترین فیلم هایی که تصور می کردند یک امر متافیزیکی را به تصویر کشیده اند. و مزخرف تر از آن، کارشناسانی که فکر می کردند با سطحی ترین تحلیل ها از این فیلم های سطحی، متافیزیک شناس و فیلسوف و جامعه شناس و هنرمند و منجم! و دکتر و غیره هستند. همان باعث شد تصمیم بگیرم یکی از سطحی ترین چیزهایی که در این زمینه به ذهنم می رسد را بنویسم، نتیجه شد جن گیری به سبک روسی. البته جن گیری به سبک روسی، مضحکه ی آن ها بود. یعنی خودش می دانست که وقتی دارد راجع به متافیزیک حرف میزند، از چه شوخی بیمز� ای حرف می زند! در حالی که خیلی از آن ها نمی دانستند.
جن گیری به سبک روسی خیلی خوش اقبال تر از حد و اندازه ی خودش بود. 42 صفحه ای که تصور می کنم نهایتا در دو ساعت نوشته شد و حتی قبل از انتشار برای رفع غلط های املایی، نگارشی، سجاوندی و تایپی بازخوانی هم نشد، تا کنون چندین اجرای صحنه ای متفاوت داشته است، به گونه ای که برای خودم هم باورکردنی نبود. البته متن خیلی کوتاه تر از آن است که حتی بتوان یک نمایش یک ساعته از آن بیرون کشید، به همین خاطر هر کارگردانی که آن را اجرا کرده، مجبور شده است انقدر به متن آن اضافه کند که هرکدام از به روی صحنه رفتن هایش متفاوت با دفعات قبلی بوده است. چندین بار هم کارگردان ها و دوستانم از من خواسته اند که متن را یکبار ویرایش کنم و چیزهایی به قصه اضافه کنم تا برای اجرای صحنه ای مناسب تر شود؛ اما ترجیح داده ام که همین پیرنگ اصلی داستان بماند تا هر بار که قرار بود اجرا شود، کارگردان خودش هرچه دلش می خواهد به آن اضافه کند. شاید همین دلیل که یک داستان آماده وجود دارد که می توان به راحتی به آن پر و بال داد، باعث شده خیلی از کارگردان های جوان برای اجرای جن گیری پیشقدم شوند.
تا جایی که من می دانم، جن گیری به سبک روسی تاکنون شش اجرای حرفه ای و نیمه حرفه ای داشته است، از جمله دو اجرا در یک سال، توسط دو کارگردان متفاوت در جشنواره سراسری طنز سوره و یک مرتبه هم در جشنواره استانی تئاتر فجر.
البته به این لیست اجراها باید آن کارگردان عزیزی را هم اضافه کرد که این نمایشنامه را با نام دیگری اجرا کرد و اسم خودش را به عنوان نویسنده بر روی پوسترش نوشت! و تعدادی از اجراهای دانشجویی و ...
فیزیکدان ها، یک برگرفته از نمایشنامه ی فردریش دورنمات بود. از همان جنس طنز روزنامه ای که خرده روایت های جن گیری هم با آن نوشته شده بود. ( و فکر میکنم که پیرنگ اصلی جن گیری کمی اصیل تر از دیالوگ ها و خرده روایت هایش باشد.) علاقه ی من به فیزیک که تنها علاقه ی اصلیا� در همه ی زندگی بوده، باعث نشد که از مسخره کردن آدم هایش، در یک تیمارستان آناکرونیسمی چشم بپوشم. فیزیکدان ها هم چند بار بر روی صحنه اجرا شده است.
هزار و دومین شب، سوگنامه ای برای شهرزاد، با علم به این نوشته شد که تقریبا همه ی نویسنده های طنز و فن فیکشن نویسان، چیزی با نام هزار و دومین شب، یا شب هزار و دوم و امثالهم دارند، انگار همه منتظرند که کاری که در آن هزار و یک شب با شهرزاد نشد، در این شب هزار و دوم بشود، غافل از این که کسی که توانسته هزار و یک شب را تحمل کند، شب هزار و دوم را هم تحمل می کند دیگر!
سوگنامه ای برای شهرزاد در ابتدایش جمله ای دارد که فارغ از بی معنی بودن از نظر نحو زبان فارسی هم غلط است، در این نوشته می خواستم تنها از دیالوگ به طنز برسم و موقعیت ها را در دیالوگ ها ایجاد کنم، شاید آن زمان فکر می کردم که این کار در تقابل با کسانی است که طنز را به دو دسته کلی طنز موقعیت و طنز کلامی تقسیم می کنند و ... و امروز می دانم که خود آن بیچاره ها هم قربانی یک طنز کلامی دم دستی بوده اند که توی مقاله ها و کلاس ها و ... راجع به چنین تفاوت هایی حرف می زدند. برای نوشتن سوگنامه ای برای شهرزاد هیچ داستانی در ذهن نداشتم ( مانند جن گیری و فیزیکدان ها ) و البته موقع نوشتن هم از میان خود جملات هیچ داستانی شکل نگرفت ( بر خلاف جن گیری ) ولی به جایش مثلا فهمیدم جمله ها هم می توانند موقعیت هایی ایجاد کنند. مانند موقعیتی که با شماره ی دیالوگ ها ایجاد شد. ( هرچند این فهمیدن هم هیچ وقت به هیچ کاری نیامد.)
این سه نمایشنامه، تقریبا در یک فضای فکری که متاثر از داستان کوتاه های وودی آلن بود شکل گرفت، اما با این حال می خواستم بگویم که در زبان فارسی هم چیز دیگری به جز آن نوع طنزِ فاخرِ اخته� گل آقایی وجود دارد. هرچند که با روایت رسمی دوران متفاوت باشد. با تمام احترامی که برای کیومرث صابری فومنی قائلم، اما نگاه او به طنز تنها نگاه نبوده است. حتی تنها نگاه دوران فرهنگ توتالیتر رسمی هم نبوده است. فکر نمیکنم که شرایط زمان زندگی عبیدزاکانی تفاوتی با شرایط زمانی ما داشته باشد. اما طنز او از جنسِ لطفا به کسی بر نخورد نیست. مطمئنا در زمان عبید نیز طنزپردازان چندان در آسایش نبوده اند، اما او طمع از خیر کسان بریده بود، تا بتواند بر ریششان بخندد. البته من می خواستم این را بگویم، ولی نتوانستم خیلی خوب بگویمش، یا جوری بگویمش که کسی بفهمد، یا حتی جوری بگویم که خودم بعدا مجبور نشوم شرح دهم که چه می خواسته ام بگویم. به هر حال در این زمینه که ادیبان رسمی، با این سبک از خط کشی بین طنز، هجو، هزل و غیره، و بیان این که یکی خوب است و دیگری را اصلا نباید گفت و چه و چه، چه کمکی به نظام های توتالیتر می کنند، در جاهای دیگری موفق تر بوده ام، از جمله در مینیمال های کوتاه وبلاگی، یا نوشته هایی که تحت عنوان فیتیشیسم در ادب فارسی در فیس بوک منتشر می کردم. که آن ها هیچ کدام به اندازه ی این سه نمایشنامه ی کوتاه دیده نشدند.
من هیچ وقت حس خوبی نداشتم که همیشه این نوشته های سطحی تر و کمتر مهم هستند که بیشتر مورد توجه قرار می گیرند، مثلا من شعری دارم با نام تغزل در بیات اصفهان، که اگر فقط از نظر مقدار زمانی که بر روی آن وقت گذاشته ام بخواهم بررسی اش کنم، باید هزاربار بیشتر از این سه نمایشنامه ای که هیچ کدام را حتی یکبار بازخوانی یا ویرایش هم نکرده ام، دیده می شد. حالا تفاوت های زبانی، فرم و ... بماند. همین تغزل در بیات اصفهان، تنها یکبار در مجله ی جهانگردان چاپ شد و بعد از آن هم دیگر خوانده نشد. در حالی که تعداد دانلودهای جن گیری به سبک روسی، تنها در یکی از سایت های دانلود رایگان کتاب از 36 هزاربار هم فراتر رفته است. اما انگار حس خوب داشتن یا نداشتن من، هیچ گونه تاثیری بر روی دیده شدن یک نوشته ندارد.
راستش را بگویم، خود من در گودریدز به این نمایشنامه ها، بین دو یا سه ستاره می دهم، آن هم شاید با کمی ارفاق که از روی آشنایی با خودم، برای خودم قائل می شوم. اما با این حال، این تجربه های کوتاه دوست داشتنی اثر من هستند، حتی اگر امروز، هیچ کدام از چیزهایی که می نویسم شبیه به آن ها نباشد.
Published on March 15, 2015 12:50
•
Tags:
جن-گیری-ب-سبک-روسی, فیزیکدان-ا, زار-و-دومین-شب