ŷ

 

 (?)
Quotes are added by the ŷ community and are not verified by ŷ.

“راننده آن‌قد� شعور داشت که در این لحظات حساس مادر و پسر را تنها بگذارد، از همان پشت رل که نشسته بود تکان نخورد. فقط نمی‌دانس� چرا به ناگهان احساس دل‌تنگ� کرد. او کس‌وکار� نداشت. حتی نمی‌دانس� از کجا آمده است. انگار به یک‌بار� مثل حجمی آتشین از فضا پرت شده باشد روی زمین. ولی همیشه در خاطرات دور و درازش صدایی می‌شنی� که او را به خود فرا می‌خوان�. از روی منطقی کاملا شهودی مطمئن بود که این صدا صدای مادرش است. همواره دل‌تنگ� غریبی در وجودش احساس می‌کر� که برای دیگران غیرقابل‌توضی� بود، چون هیچ توجیه و دلیل منطقی‌ا� برای آن نداشت.
در عین حال بعد از سال‌ه� زندگی دریافته بود که ویتش در همین ندای گنگ و نامفهوم شکل می‌گیر� ومی‌دانس� بدون این ندا نمی‌توان� حتی برای لحظه‌ا� اندک دوام بیاورد.
برای همین در لحظه زیبای هم‌آغوش� «میم» و مادرش کاری نداشت جز این‌ک� سر بر فرمان اتومبیل بگذارد و اشک بریزد؛ اشک‌های� که تاریکی شب مانع از رؤیت آن‌ه� می‌ش�.”

محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم
Read more quotes from محمدرضا مرزوقی


Share this quote:

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

0 likes
All Members Who Liked This Quote

None yet!


This Quote Is From


Browse By Tag