ŷ

بارداری بی‌هنگا� آقای میم Quotes

Rate this book
Clear rating
بارداری بی‌هنگام آقای میم بارداری بی‌هنگا� آقای میم by محمدرضا مرزوقی
9 ratings, 2.33 average rating, 4 reviews
بارداری بی‌هنگا� آقای میم Quotes Showing 1-5 of 5
“تیتر دیگری از روزنامه را خواند. از تجسس بی‌نتیج� خبرنگاران در پی یافتن «میم» نوشته بود و دیگر این‌ک� از او به عنوان بدیع‌تری� پدیده خلقت نام برده بودند.
حسابی خنده‌ا� گرفته بود. روزانه هزاران زن در گوشه و کنار دنیا فرزندان طبیعی می‌زاییدن� و آن‌وق� این الکی‌خوش‌ه� از او به عنوان پدیده‌ا� بدیع نام می‌بردن�.”
محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم
“راننده آن‌قد� شعور داشت که در این لحظات حساس مادر و پسر را تنها بگذارد، از همان پشت رل که نشسته بود تکان نخورد. فقط نمی‌دانس� چرا به ناگهان احساس دل‌تنگ� کرد. او کس‌وکار� نداشت. حتی نمی‌دانس� از کجا آمده است. انگار به یک‌بار� مثل حجمی آتشین از فضا پرت شده باشد روی زمین. ولی همیشه در خاطرات دور و درازش صدایی می‌شنی� که او را به خود فرا می‌خوان�. از روی منطقی کاملا شهودی مطمئن بود که این صدا صدای مادرش است. همواره دل‌تنگ� غریبی در وجودش احساس می‌کر� که برای دیگران غیرقابل‌توضی� بود، چون هیچ توجیه و دلیل منطقی‌ا� برای آن نداشت.
در عین حال بعد از سال‌ه� زندگی دریافته بود که ویتش در همین ندای گنگ و نامفهوم شکل می‌گیر� ومی‌دانس� بدون این ندا نمی‌توان� حتی برای لحظه‌ا� اندک دوام بیاورد.
برای همین در لحظه زیبای هم‌آغوش� «میم» و مادرش کاری نداشت جز این‌ک� سر بر فرمان اتومبیل بگذارد و اشک بریزد؛ اشک‌های� که تاریکی شب مانع از رؤیت آن‌ه� می‌ش�.”
محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم
“«میم» بیش از هر چیز تحمل این وانهادگی احمقانه را نداشت. نمی‌توانس� باور کند دو انسان می‌توانن� دور از هم در حالی که نگاه‌شا� به همه‌چی� هست الا یک‌دیگر� ابراز عشق کنند. از دست دختر وراج کفرش در آمده بود. او می‌خواس� کسی را در خانه، در کنار خود داشته باشد و حالا یک دختر احمق آن سوی خطوط دردسرساز نشسته بود و به هوای دل خود گل می‌گف� و گل می‌شنی�. تحمل شنیدن صحبت‌ها� راننده‌ا� را نداشت. حرف‌های� که اغلب کپی بی‌قدوقواره‌ا� بودند از چندتا کلمه تکراری که در طول سالیان سال عشق ورزیدن دیگر حسابی کهنه و نخ‌نم� شده بودند.”
محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم
“... نصیب ما بچه نبود، برای همین این‌قد� تناییم.
مادر گفت: «شما هم‌دیگ� رو دارین.»
پیرزن آهی کشید: «دوتا آدم تنها با هم که باشن، فقط تنایی‌شو� بیشتر می‌ش�.»”
محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم
“تازه داشت پی می‌بر� موهبتی به او عطا شده که نصف مردم این کره خاکی از آن بی‌بهره‌ان� و هرگز طعمش را نمی‌چشن�. آن نیمه دیگر هم اغلب چنان به این موهبت خو گرفته بودند که کمتر به آن فکر می‌کردند� جز در مواقعی محدود؛ آن‌گا� که به شکوه این بخشش می‌اندیشیدن� و به ارزش خود پی می‌بردن�.
جنسیتی که می‌توانس� از خود منِ دیگری بیافریند و تکثیر شود. درست‌ت� این بود که حتی در عمیق‌تری� لحظات یأس و نومیدی بشریت را، وجود بشری را لعن و نفرین نکند و موجودیتش را زیر سؤال نبرد. او معتقد بود همین که آدمی از هیچ به وجود بیاید، خود چیز ارزشمندی است. حالا این‌ک� این آدم هیتلر بشود یا مادر ترزا مهم نیست. مهم این است که از عدم پا به هستی نهاده است. هیچ‌چی� وحشتناک‌ت� از این نیست که آدمی پی ببرد هرگز به وجود نیامده است و همواره در عدم زیسته است. هرچند چنین کشفی خود عدمی مطلق به شمار می‌رف�.”
محمدرضا مرزوقی, بارداری بی‌هنگا� آقای میم