آدم خوره کتابی نیستم و فانته از معدود کساییه که میتونه منو مجبور کنه کتابشو دو روزه بخونم چرا اینطوریه ؟ شاید واسه اینکه خیلی راحت و بی شیله پیله از تنآدم خوره کتابی نیستم و فانته از معدود کساییه که میتونه منو مجبور کنه کتابشو دو روزه بخونم چرا اینطوریه ؟ شاید واسه اینکه خیلی راحت و بی شیله پیله از تنهاییش میگه ، از بدبختیش از زندگی آشغالیش در نتیجه میگم ببین چقدر دنیا آشغاله و آدم های تنهاتر و بدبخت تری از تو در دنیا هستن و اینطوری کمی آروم میگیرم شهری که باندینی توش بود ( لس آنجلس ) برام مثه تهران بود . یه مشت آدم افاده ای که دور هم جمع شدن و به پول و ظواهرشون می نازن و آدم های بااستعدادی مثل باندینی باید خایه مالیشونو بکنه تا به یه جایی برسه . اما باندینی روح آزاده تری ازین حرفا داشت و دوست نداشت که هالیوود خودشو بهش غالب کنه و یه تنه میخواست چیز خوب رو به همه نشون بده . طبیعتا زورش نرسید ولی تلاشش تحسین برانگیز بود . قسمت مورد علاقه ام از کتاب زمانی بود که باندینی از فرط تنهایی از لس آنجلس برگشت به محل زندگیش یعنی کلرادو و وقتی مادرش اونو دید ، طوری باهاش برخورد کرد که انگار اون یه قهرمانه و انگار که جاش همیشه در قلب مادر محفوظ مونده . این تضاد بین روابط پول محور تو هالیوود و رابطه براساس عشق خانواده ، لزوم وقت گذاشتن برای ارتباط معنی دار رو بهم یاد آوری کرد . و اینکه چقدر میتونه پوچ باشه زندگی در محیطی که وجود تو مساوی باشه با کاری که میتونی برای یه سیستم انجام بدی و پولی که میتونی در بیاری ......more
نمی دونم ایراد از ترجمست یا ادیبان روس اینطورین ولی چرا اینقدر حرفاشون متناقضه . هرچی میگنو تو دو خط بعد رد میکنن یا خلافشو میگن و اونو درست هم میدونننمی دونم ایراد از ترجمست یا ادیبان روس اینطورین ولی چرا اینقدر حرفاشون متناقضه . هرچی میگنو تو دو خط بعد رد میکنن یا خلافشو میگن و اونو درست هم میدونن تورگنیف مغزش دوپاره ست ... بازارف شخصیت اصلی داستان جمع اضداد محضه . مثلا قراره نهیلیستی باشه که از همه چی انتقاد میکنه ولی اندازه کامیون اصول از تو رفتارش در میاد بعد چرا هیچ داستانی از توش در نیومد ؟ بابا یه خط داستان بگو بعد بپرداز به شخصیت های داستانت...more
خدای من بهترین نمایشنامه ای بود که تاحالا خوندم کمتر پیش میاد که بشینم یه نمایشنامه یکم طولانی رو یه روزه بخونم ولی این کتاب بهم اجازه نمیداد کار دیگه اخدای من بهترین نمایشنامه ای بود که تاحالا خوندم کمتر پیش میاد که بشینم یه نمایشنامه یکم طولانی رو یه روزه بخونم ولی این کتاب بهم اجازه نمیداد کار دیگه ای جز این انجام بدم تا حالا اینقدر شاعرانگی و حقیقت رو در هم تنیده در یک اثر ندیده بودم . چققققدر واضح اتللویی رو دیدم که در عمق وجودش احساس حقارت و ضعف می کرد و این حقارت انگار در تجربه عاشقانش با دسدمونا دوچندان بروز میکرد . و این احساس ضعف دریچه ای رو برای یاگوی بدخواه باز میکرد تا بتونه احساس حسادت و شک رو در دل اتللو بکاره و منجر به آن اتفاقی بشه که نباید ... دروغ نگم دلیل پیوند عمیق من احساس نزدیکی شدید با اتللوئه با این تفاوت که یاگو بدسرشتی در نزدیکیم نیست و خشم و قدرت اتللو رو ندارم . شرم و حماقت رو به تمامی در طی این نمایشنامه حس کردم :(...more
خدایی اونقدری که تو گودریدز ازش تعریف میشه خوب نبود . نه اینکه کتاب بدی باشه ... شخصیت پردازی جالبی داشت ، می تونستی با شخصیت های مختلفش همذات پنداری کخدایی اونقدری که تو گودریدز ازش تعریف میشه خوب نبود . نه اینکه کتاب بدی باشه ... شخصیت پردازی جالبی داشت ، می تونستی با شخصیت های مختلفش همذات پنداری کنی ، یه جاهایی احساساتت رو به غلیان می انداخت ، یا اینکه فضا رو که شهر بارسلون بود رو خیلی زیبا توصیف کرده بود اما ... اما یه جاهاییم شخصیت ها کامل شناخته نمی شدن و در سطح باقی میموندن مثل شخصیت گی داستان «دون فدریکو» که اصلا لزوم بودنشو تو داستان متوجه نشدم . فقط با استفاده ازو� نشون داد که حکومت به اقلیت ها خیلی روی خوشی نشون نمیده . یا نفهمیدم چرا مثلا حرفای گنده و خفن تو دهن کسایی بود که طبق منطق داستان نباید ازونها شنیده بشه مثلا فاحشه ای که برای پیرمرد توی آسایشگاه برده بودند تا قبل از مرگ بتونه یه بار دیگه طعم زندگی (سکس) رو تجربه کنه. از همه مهم تر چرا همه انقققققققد خولین کاراکس رو دوس داشتن و شیفته اونن ؟ خولین کاراکس واقعا چی داشت ؟ نویسنده حداقل بهم المان های زیادی از دوس داشتنی بودن این آدم بهم نشون نداد در حالیکه دوستش میگل مولینر آدم واقعا تأثیرگذاری بود و اصلا بهش اون توجهی که باید نشون داده نمیشد دیگه اینکه هندی بازی های نویسنده رو دوست نداشتم . اگه قرار باشه اتفاق یا رویدادی در داستان منو متأثر کنه ، میکنه . نیازی به حرف های آب چشم دار و آه و ناله و اشاره مستقیم نداره . ازین مورد ها خیلی زیاد در داستان بود دیگه به بقیش اشاره نمیکنم. در نهایت هم کل گره داستان با یه نامه باز میشه که خودش یک پنجم کتابه . ازین بدتر نمیشد ... اگه کمتر حرف میزد و بیشتر نشون میداد خوشحال تر میشدم تا اطلاع ثانوی غلط کنم از گودریدز کتاب بعدیمو انتخاب کنم در حالیکه کلی کتاب مهم مونده که بخونم...more
به عنوان آدمی که خیلی از مرگ میترسه خوندن این کتاب برام تجربه اضطراب آوری بود . تا پایان کتاب به انحا مختلف از مرگ صحبت میشد و خب خوندنش برام راحت نبوبه عنوان آدمی که خیلی از مرگ میترسه خوندن این کتاب برام تجربه اضطراب آوری بود . تا پایان کتاب به انحا مختلف از مرگ صحبت میشد و خب خوندنش برام راحت نبود . ادبیات کتاب ، ادبیات پست مدرن بود که من تاحالا نتونستم باهاش مواجهه درستی داشته باشم ، ینی بلدش نیستم . اگه کسی میتونه بهم یاد بده یا کتابی در این باره خونده که مفید بوده ممنون میشم کمکم کنه . اما این دیالوگهای پراکنده ، تصویر های نامربوط و سیر داستانی غیر خطی کلافم میکنه . البته این کتاب به مراتب بهتر از بقیشون بود ولی خب خیلی لذت نبردم . دیالوگها هم یک سری هاشون جالبن ولی برای من اون مقدمه رو فراهم نمی کرد تا یک حرف مهم رو هضم کنم ، یهو یه جا اون حرف مهم رو تو یه دیالوگ ساده می آورد بنابراین خوندن کتاب برای من نیاز به تمرکز بیشتری داشت و این یکم خستم کرد . اما در کل پشیمون نیستم از خوندنش چون خودم می خواستم که با این شکل از ادبیات بیشتر آشنا شم...more
هان مجنون من اگه جای تو بودم ، شوهر لیلی رو آتیش می زدم بی غیرت !
گویا اصل داستان لیلی و مجنون عربی بوده و نظامی به سفارش شروان شاه ، این داستان رو به هان مجنون من اگه جای تو بودم ، شوهر لیلی رو آتیش می زدم بی غیرت !
گویا اصل داستان لیلی و مجنون عربی بوده و نظامی به سفارش شروان شاه ، این داستان رو به نظم در می آره. توی مقدمه خود نظامی میگه که این داستان ، چندان روایت خاصی نداره و لوکیشن متنوع و قابل وصفی هم توش موجود نیس اما من از همین مواد کم ، نظمی به پا میکنم که تا سال ها جاوید بمونه ... و چنین کرد . واقعا نظامی لیلی و مجنون رو از هیچ سرود . زیبایی های کلامی ، تشبیه ها و تصورات شاعر بی نظیره ، در حالی که عملا داستانی وجود نداره و هم لیلی و هم مجنون از منفعل ترین شخصیت های عاشقانه ای بود که دیدم. آقا بخونین ببینین چه قدر زبانمون قشنگه ، چه قدر پتانسیل داره . من اولین کتاب شعر کلاسیکی بود که می خوندم و حظ کردم ... شمام خودتونو محروم نکنین...more
نمیشنامه مرغابی وحشی ایبسن رو که داشتم می خوندم , یه نقدی توش داشت که به «روسمرسهولم »اشاره کرده بود . گفته بود راجب آزادیه ، راجب سنت رو به کنار گذاشتنمیشنامه مرغابی وحشی ایبسن رو که داشتم می خوندم , یه نقدی توش داشت که به «روسمرسهولم »اشاره کرده بود . گفته بود راجب آزادیه ، راجب سنت رو به کنار گذاشتن ، عقاید گذشتگان .... این چند وقت خیلی درگیر این مفاهیم شدم . درگیر مدرن شدن... دوستام بهم اتهام سنتی بودن میزنن... میگم اتهام چون واقعا برای اونا سنت یه جور انگه... یه جور لکه ... هرچه قدرم می گردم ببینم که مدرنیته چیه ، مدرن کیه خیلی متوجه نمیشم، انگار که مدرنیته « سنتی نبودنه» . دارم یه کتابایی مثه تجربه مدرنیته رو می خونم که درکم از مدرن بودن و در نهایت شناختم از اطرافیانم بالاتر بره . در همین راستا وقتی کلمه مدرن از نقد کتاب مرغابی وحشی رو به یاد آوردم سریع خریدم و خوندمش ببینیم مثلا ایبسن چطوری به این قضیه نگاه می کنه که البته ایبسن با تمام توان و تمام امکاناتی که داشت ( البته تا جایی که خیلی هم لو نره ) ریده بود به هرچی جدید شدن و آرمانه... خلاصه لطفا بیاین منو راهنمایی کنین اگه دانش یا حکمتی تو این زمینه دارین تا بتونم راحت تر زندگی کنم اینجا اگرم ایبسن رو دوست دارین ، این نمایشنامش بد نبود به نظرم دوس داشتین بخونین...more
اگه به این کتاب به عنوان یه اثر مستقل نگاه کنم و نه در دنباله کتاب مرگ قسطی و جزئی از مجموعه کتاب های سلین ، دیگه نمی تونم بگم یاااا ابوالفضل چه کتابیاگه به این کتاب به عنوان یه اثر مستقل نگاه کنم و نه در دنباله کتاب مرگ قسطی و جزئی از مجموعه کتاب های سلین ، دیگه نمی تونم بگم یاااا ابوالفضل چه کتابی خوندم . شخصیت ها خیلی برام شکل نگرفت ، تصویر درستی از محیط داستان نداشتم ، ظرافت های زبانی سلین هم تو کتابای دیگش خیلی بیشتر بود اما طبق معمول فحش هاشو ، بی پرده حرف زدنشو ، اروتیک بودن نثرشو دوس داشتم ( چرا من نمیرم توییتر پس ؟ ) البته واضحا باید اینو در نظر گرفت که این کتاب در واقع دست نوشته ی اصلاح و تکمیل نشده سلینه و می تونم بگم از دستنوشته های من خیلی بهتره...more
جهان بینیش بامزست . آدم کاریزماتیکیه و حتی از نوشته هاش هم میشه متوجه جذبه اش شد ... فکر میکنم به عنوان یک فیلم ساز و حتی فیلم بین میشه چیزهای جالبی ازجهان بینیش بامزست . آدم کاریزماتیکیه و حتی از نوشته هاش هم میشه متوجه جذبه اش شد ... فکر میکنم به عنوان یک فیلم ساز و حتی فیلم بین میشه چیزهای جالبی ازش یاد گرفت ... همزمان با کتاب برخی از فیلم هاشو که در کتاب معرفی شده بود دیدم مثل ده یا طعم گیلاس و زیر درختان و ... که البته فیلم هاش خیلی خوب نبودند ولی همونطور که در کتاب گفته شده بود ، خیال رو به جنبش در می آورد قسمت جالبش برام نحوه بازی گیری از بازیگران یا نابازیگران بود که مستقیما احساساتشون رو قلقلک میداد تا تصویر مورد نظرشو بگیره ، شاید حتی یکم ناجوانمردانه :) در کل به نظرم کیارستمی آدم تاثیرگذار در بیان و فیلمساز متوسط و شاعر ضعیفی بود و چون گفتارش نقطه قوتش بود ، پیشنهاد میکنم بخونین کتابو اگه می خواین...more