نمودار سختی کار فرهنگی برای انقلاب به روایت «مادر برام قصه بگو» چشم اسفندیار کتاب، تدوین
همیشه قرار نیست با آنچه انتظار میکشی� مواجه شویم. در دنیای کتانمودار سختی کار فرهنگی برای انقلاب به روایت «مادر برام قصه بگو» چشم اسفندیار کتاب، تدوین
همیشه قرار نیست با آنچه انتظار میکشی� مواجه شویم. در دنیای کتابه� این مسئله بسیار پررنگ است. یعنی ممکن است از ناشری که توانسته اعتمادت را جلب کند کتابی ببینیم که با آنچه قبل از آن از او خواندهای� اختلاف فاحشی داشته باشد. این ماجرا درباره کتاب «مادر برام قصه بگو» صادق است. یعنی با اعتماد به اینکه ناشر کتاب در حوزه تاریخ شفاهی کار کرده و اصطلاحا «کارویژه» اوست، سراغ کتابی با سوژه مهمی از او میروی� ولی در ادامه کار توقع ما را آنطور که باید برآورده نمیکن�.
کتاب «مادر برام قصه بگو؛ تاریخ شفاهی گروه سرود آباده شیراز» از حیث موضوع از آن کتابهای� است که برای کسانی که در حوزه تاریخچه فعالیتها� فرهنگی در جریان انقلاب و جنگ مطالعه میکنن� میتوان� گزینه خوبی باشد ولی نباید فراموش کرد که ساختمان و شکل کتاب نیز در میزان ارتباط گرفتن مخاطب در هر سطحی نقش مهمی بازی میکن�. یعنی ممکن است کسی که مطالعاتش در این زمینه است بتواند با چشمپوش� بر کاستیها� کتاب به آن نگاه کند ولی مخاطبی که میخواه� درباره یک فعالیت فرهنگی مطالعه کند چنین نگاهی ندارد و ممکن است ارتباطش با کتاب به دلیل ضعفهای� قطع شود.
کتاب را باید در دسته کتب تاریخ شفاهی موضوعمحو� قرار داد. از این حیث این کتاب یک گام از سایر کتابها� تاریخ شفاهی جلوتر است. زیرا اغلب کتابها� این دسته فردمحور روایت میشون� و کمتر پیش میآی� به یک موضوع یا یک مکان یا اثری هنری بپردازند. پس باید کتاب «مادر برام قصه بگو» را یکی از معدود آثار موجود در این زمینه برشمرد که توانسته با محوریت یک اثر هنری در دل تاریخ دست به روایت تاریخ بزند. از این رو کسانی که میخواهن� تاریخ بخوانند شاید مخاطب جدی این کتاب نباشند زیرا کتاب در لایهها� پایینت� از رویدادها و تاریخ حرف میزن� و تمرکزش بر یک اثر فرهنگی است که در بازها� از تاریخ به وقوع پیوسته است.
«مادر برام قصه بگو» روایت گروهی است که در سالها� جنگ و از دل یک دغدغه فرهنگی و هنری در شهرستانی دور از مرکز فعالیتش را آغاز کرد و آوازها� در سراسر کشور پیچید. گروه سرودی که با کمترین امکانات فعالیتش را آغاز کرد و صدایشان به گوش صدام و دیگر کشورهای منطقه هم رسید. شاید اگر بخواهیم درباره فعالیت گروه سرود یک صفت انتخاب کنیم «کار تمیز فرهنگی» مصداق خوبی باشد ولی اینجا قرار نیست خیلی درباره فعالیت فرهنگی آنه� حرف بزنیم بلکه قرار است درباره کتاب تاریخ شفاهی این گروه حرف بزنیم. کتابی که حول محور یک موضوع و فعالیت فرهنگی شکل گرفته و قرار است از آن سخن بگوید.
بنا به ادعای تدوینگ� و نویسنده کتاب در مقدمه آن، حجم مصاحبهها� این کتاب بالغ بر یک میلیون کلمه میشد�! پس کار سخت از همینجا برای نویسنده آغاز شده است. او با حجم زیادی از مصاحبه اعضای گروه روبهر� بوده که باید ویرایش و تدوین میکرد� تا کتاب سر و شکل بگیرد. احتمالا در این بین برخی افراد چیزهایی از ذهن خود به خاطرات افزوده یا چیزهایی در خاطرشان نبوده و همین دقت زیادی میطلبید� تا نویسنده از میان روایته� و اسناد موجود به یک روایت واحد قابل اتکا و متقن دسترسی پیدا کند. برای همین باید تلاش بهنام باقری را ستایش کرد ولی این به معنای این نیست که روایته� بیایرا� است یا نقدی بر آنه� وارد نیست.
اولین نکتها� که باید درباره کتاب گفت، روایت و خط زمانی چینش روایته� است. نویسنده در مقدمه توضیح میده� که چون پایان کتاب در روش خطی مساوی با انحلال گروه سرود بوده ترجیح داده آن را در فصلها� ابتدایی بیاورد و شروع را هم با یک اتفاق «جذاب» ترتیب داده تا «کام مخاطب تلخ» نشود. در حالی که ما قرار است با تاریخ روبهر� شویم و تاریخی چیزی جز همین تلخیه� و عبرتهای� که میتوا� از آن گرفت نیست. این در شرایطی است که از فصل چهارم شیوه روایت خطی میشو� و روال روایت پس و پیش نیست. روشن نیست نویسنده با چه منطق تاریخنگارانها� چنین شیوه روایتی برگزیده و به صرف جذابیت داشتن (آیا برای مخاطب تاریخ نیز این جذابیت مسئله است؟) دست به چنین تغییری در فضای کتاب زده است. در حالی که ما به عنوان مخاطب میخواهی� روایت تاریخی بخوانیم و جذابیت در همین روایت تاریخی است! این در حالی است که شاید اگر شیوه روایت کتاب از ابتدا خطی بود آن ماجرای جذاب که در ابتدا قرار گرفته در جای خودش جذابیتی چندبرابر پیدا میکر� و مخاطب قدم به قدم در جریان تاریخ قرار میگرف� و پا به پای گروه و نوجوانان آن جلو میآم�. نکته دیگری که درباره ساختمان و نحوه چیدمان روایته� باید متذکر شد این است که نویسنده با این شیوه باقی روایت را ذبح کرده و به مخاطب اینطور القا کرده که این گل روایت کتاب است و در ادامه هرچه هست از این روایت پایینت� است. در حالی که اینطور نیست و آنچه در ابتدا به عنوان روایت جذاب با آن روبهر� میشوی� محصول تلاش و پشتکار و اراده گروه سرود و معلمشان است. حتی این شیوه چیدمان به پایانبند� روایت نیز لطمه زده و خواننده به خاطر اینکه در فصل سوم ماجرای انحلال گروه را خوانده، خیلی درست متوجه نمیشو� چرا این گروه با آن درخشش منحل میشو� زیرا خواننده قبل از اینکه خیلی در جریان فعالیت گروه قرار بگیرد همان فصلها� ابتدایی ماجرای انحلال گروه را میخوان� و همین سبب میشو� که در خاطرش چیزی از ماجرا باقی نماند.
نکته دیگری که در مقدمه از سوی نگارنده به آن تاکید شده مسئله زاویه دید است. «دانای کل در مقام راوی اول شخص» زاویه دیدی است که برای نوشتن این کتاب با کمک راویان متعدد حاصل شده است. این در حالی است که هرچند «دانای کل اول شخص» راوی نسبتا تازها� است و در میان راویان مرسوم جهان روایت سابقه زیادی ندارد ولی آنطور هم نیست که نمونه دیگری نداشته باشد. ولی شیوه تدوین نویسنده با کمک این راوی این ذهنیت را تداعی میکن� که نویسنده زحمت بازنویسی و یکدست کردن روایته� را برخود همواره نکرده و ترجیح داده با آوردن اسم راوی در اول هر پاراگراف کار خود را راحت کند. در حالی که این سبب میشو� روایته� پارهپار� و غیرمنسجم باشد. در حالی که در نمونهها� موفق این زاویه دید ما شاهد یکدستی زبان و روانی روایت هستیم که در این کتاب خبری از آن نیست. هرچند از مقدمه نویسنده نیز چنین برمیآی� که حجم کار و سنگینی آن، موجب شده برخی دقته� در کار از بین برود. همانطور که در مقدمه تاکید کرده: «اگر در مرحله تنظیم طرح به این نتیجه میرسید� که تدوین این حجم از پروژه طاقتفرساست� میتوانست� از قبول تدوین خودداری کنم.»
شاید نکته دیگری که در این کتاب و اغلب کتب تاریخی شفاهی این ساله� (آن اندازه که نویسنده این یادداشت خوانده) به آن توجه نمیشود� ماجرای فهرست اسامی و اعلام در انتهای کتاب است. اتفاقی که برای پژوهشگران اهمیت بسیاری دارد و از آنجا که با کتابی در قامت تاریخ شفاهی روبهر� هستیم وجود چنین چیزی میتوان� کمک بزرگی به مخاطبان آن بکند. حتی کسانی که در قامت پژوهشگر نیستند نیز در مراجعات بعدی میتوانن� از آن کمک بگیرند تا راحتت� به مطلب مورد نظر خود دست پیدا کنند.
کتاب «مادر برام قصه بگو» راوی یک از رویدادهای فرهنگی دهه شصت است که در کنار سایر رویدادهای آن ساله� که برخی از خاطرهه� محو نمیشو� قرار دارد. از این رو مخاطبان بسیاری میتوانن� با آن همذاتپندار� کنند. کتابی که در تبلیغات آن باید روی وجه نوستالژیک بودن خاطراتش تاکید شود ولی اغلب اینطور نیست و مباحث ایدئولوژیک روی آن بار میشو� و مخاطب را از محتوای تاریخی آن که بار خاطرهانگی� دارد دور میکن�.
روایت سختیها� کار و همت آقای توکلی (مربی و مسئول گروه) در این کتاب میتوان� نمودار خوبی از کار فرهنگی باورمند به آرمانها� انقلاب اسلامی باشد. چالشهای� که گروه برای تهیه امکانات با آن روبهر� بودند و دستاندازهای� که مقابلشان قرار داشت همه نشان میده� که فعالیت برای آرمان انقلاب اسلامی از ابتدا کار دشوار و پرهزینها� بوده اغلب از رفتن زیربار این هزینهه� امتناع میکردن�.
در مجموع اگر برخی ایرادات شکلی و فرمی را کنار بگذاریم، نفس وجود این کتاب میتوان� گام موثری در باز شدن دریچها� تازه به فضای تاریخ شفاهی کشور باشد. اتفاقی که در روزهای اخیر نمونهها� دیگری نیز از آن در بازار نشر خودنمایی میکنن�.