" پنجه دست چپم را ازهم گشودم ولای موهایش فروبردم وگفتم : عزیزم ، عزیزم ..درتاریکی مرادید که دست لای موهاش فرومی بردم . خواست که من بگویم عزیزم.." "به ر" پنجه دست چپم را ازهم گشودم ولای موهایش فروبردم وگفتم : عزیزم ، عزیزم ..درتاریکی مرادید که دست لای موهاش فرومی بردم . خواست که من بگویم عزیزم.." "به روزهای اندوه باری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد. به روزهای ملال. وبه روزهایی که هزار نفرین حتی لحظه ای را برنمی گرداند."
"عشق لحظه کشف دارد. نمی شود فراموشش کرد.حتا اگر آن عشق تمام شده باشد. از یادآوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می آید. تا یادش می افتی مثل این که همان موقع خودت با کارد زده ای توی قلب خودت." . سالی که این کتاب منتشرشد در مقاومتی نسبت به نظرات مخالفان وموافقان و درحرکتی "عناد به خود" گونه اصلا" آن رانخواندم . آنقدرمخالفان گفته بودند تقلیداز"خشم وهیاهو" ی فالکنراست که نمیخواستم تحت تاثیرشان کتاب راخوانده باشم ، همینطور نظر موافقان دوآتشه. این کتاب ماند تااین روزها سی سال ازانتشارش.ازداستان چیز زیادی نمیگویم . داستان درخانواده ای پدرسالار میگذرد. علاوه بر حزن واندوهی که برتمام خرده داستانهای کتاب حاکم است ، سرمای جغرافیای داستان اردبیل ، و آشنایی و ذهنیتی که ازمناسبات فرهنگی آذربایجان دارم، باعث شد که تا ثیرداستان درمن قوی ترشود. تطابق دقیق وقایع و بسیاری از آنچه برسر"آیدین " می آید بادوتن ازنزدیکان من که احتمالا" نتیجه طبیعی فرهنگ پدرسالاری حاکم برجامعه و عمومیت آن باشد، بویژه در بازه تاریخی که داستان روایت میگردد ،احساسم نسبت به این روایت را ملموس تروقوی ترکرد. روایتهای عاشقانه اش هم . بیان کتاب درقسمتهای اول ، ازنظرزمان وقایع پس وپیش است .دردوفصل آخر ،بیان کتاب جریان سّیال ذهن است وبه تصورمن بسیارهنرمندانه . من کتاب "خشم وهیاهو" رانخوانده ام ولی حتی اگرشباهتهای اینها بسیارباشد، بقول "ورزشی گو" ها ، چیزی ازارزش "سمفونی مردگان " کم نمیکند. من چرایی سرنوشت "سورملینا" رانفهمیدم . کتاب رادوست داشتم. پ.ن. کتاب صوتیش را به هنگام شب بیداریها می شنیدم. بااجرای نسبتا" خوب حسین پاکدل وموسیقی زیبا ،حزن انگیزوسزاوارمتن . همیشه با شنیدن فایلهای صوتی به خواب میروم و تجربه مکرری دارم ازآمیزش رویاهایم با فایل صوتی درحال پخش . احتمالا" این تجربه ای همگانی باشد .تجربه جالبی است ولی حجم اندوه و فشارداستان ،اجراوموسیقی چنان بود که درنیمه راه رهایش کردم و با تهیه کتاب ، خواندنش رابه پایان بردم ....more
گفته ام که یکی از بهترین راههای بهبودحالم ، مطالعه مستندات و زندگی نامه های "بعضی نفرات " ( بقول نیما یوشیج ) است . یکی ازعزیزترین انسانهایی که سیمای گفته ام که یکی از بهترین راههای بهبودحالم ، مطالعه مستندات و زندگی نامه های "بعضی نفرات " ( بقول نیما یوشیج ) است . یکی ازعزیزترین انسانهایی که سیمای نجیبش همیشه دربرابر چشمانم است ، جبّارباغچه بان است . دوکتاب درباره اش دارم : روشنگرتاریکی ها ، نوشته اتوبیوگرافیک خودش ودومی ، چهره هایی ازپدرم نوشته پسرش ثمین باغچه بان. نابغه بزرگ آموزشی که بادست خالی ودلی پرعشق به دنیای کودکان پانهاد وباوجودسختی ها و دشواریهای بسیارولی باشوروحال ، گام هایی اصولی وجدی برای آنان وبویژه کودکان ناشنوابرداشت . اوراه نجات رادرگسترش مسائل فرهنگی میدانست .درمدارس "مرند" ، سربچه هارامی شست وازحقوقش مبالغی راصرف خرید دارو وملزومات برای زخم های کچلی آنهامیکرد. کم لطفی هاهم اورانه دلسرد که مصمم ترمیکرد. درابتدای کتاب روشنگرتاریکی هامی نویسد: فصل پاییزاست .15 سال ازمرگ همسرم میگذرد.من تنها..نشسته ام وبه گذشته می اندیشم .خاطرات تلخ گذشته که ازکودکی من آغازمیشود ، لحظه ای من راتنهانمیکذارند.چاره ای جز به روی کاغذآوردن آنهاندارم ..ووقتی سرگذشتش رامیخوانی، باهرصفحه، مهرت به اوافزوده میشود که چطور بدون کمترین امکانات وچشم داشت ، چنان گامهای بزرگی برای کودکان این سرزمین برداشت . من مانندیک علف صحرایی به وسیله ی بادوباران وتابش نورآفتاب آسمان ایران سبزشده ام وبه رنگ وبوی ایرانیت خودافتخاردارم قدرت من ، فکرمن وایمان من همه ایرانی است. ...more
فیلم رادرنوجوانی در سری برنامه های دکترکاووسی از تلویزیون ایران ونمایش فیلمهای "برگمان " دیدم. اثری که روی من گذاشت قابل توصیف نیست ، هرچند با درک اندفیلم رادرنوجوانی در سری برنامه های دکترکاووسی از تلویزیون ایران ونمایش فیلمهای "برگمان " دیدم. اثری که روی من گذاشت قابل توصیف نیست ، هرچند با درک اندک آن زمان ( شانزده سالگی ؟) شاید برداشت دقیقی هم نداشتم. کماکان به نظرم ازبهترین فیلمهای برگمان است .فیلمنامه راسالها بعدخواندم....more
اولین کتاب ازپارسی پورکه درجوانی خواندم . عجیب بود وافسردگی غریبی برکتاب حاکم بود که برمن تاثیر خوبی نداشت .وحال بدرابدتر میکرد. اگرهنوزداشته باشمش ، اولین کتاب ازپارسی پورکه درجوانی خواندم . عجیب بود وافسردگی غریبی برکتاب حاکم بود که برمن تاثیر خوبی نداشت .وحال بدرابدتر میکرد. اگرهنوزداشته باشمش ، میخواهم دوباره بخوانم و درباره احساس آن روزها قضاوت دقیق تری داشته باشم . کتابهای بعدی پارسی پور هم نشان داد که نویسنده روحیه ای خاص دارد....more
سالها پیش فیلم تئاتر را درسینما تک موزه هنرهای معاصر دیده بودم. با چه ذوقی از پس خواندن کتاب ..نمایش فیلم پس ازسالها بصورت محدود بود ومن به هرسختی که سالها پیش فیلم تئاتر را درسینما تک موزه هنرهای معاصر دیده بودم. با چه ذوقی از پس خواندن کتاب ..نمایش فیلم پس ازسالها بصورت محدود بود ومن به هرسختی که البته عضو بودم ولی راه دور وکاروفرزند کوچک...لذت فراوان بردم که به همه سختیها می ارزید. امروز دوباره ازمراحم کرونا فایلش را ازطریق تلویزیون تماشاکردم ودوباره لذت و ستایشی بر بهرام بیضایی.
شما را که درفش سپید بود،این بود داوری تا رای درفش سیاه آنان چه باشد؟
پرسش ویرانه چرا می سازند؟آتش چرا میزنند؟سیاه چرا می پوشند و این خدایی که می گویند چرا چنین خشمگن است؟ ...more
رمانی که هم کشش ادبی خواندن داره و هم گزارش دقیقی است از وقایع دانشگاه تهران دردهه 50و جریانات دانشجویی وچریکی که بنابه شهادت دانشجویان آن سالها مستندرمانی که هم کشش ادبی خواندن داره و هم گزارش دقیقی است از وقایع دانشگاه تهران دردهه 50و جریانات دانشجویی وچریکی که بنابه شهادت دانشجویان آن سالها مستنداست. واقعی ترین داستان براهنی ....more
ما ، نیک آگاهیم که حیدرخان عمواوغلی ها و علی مسیوها و..درراه استقلال وآزادی این کشوربه هرگونه جان فشانی آماده بودند. آنان دریک جااشتباه میکردند ، ازگرما ، نیک آگاهیم که حیدرخان عمواوغلی ها و علی مسیوها و..درراه استقلال وآزادی این کشوربه هرگونه جان فشانی آماده بودند. آنان دریک جااشتباه میکردند ، ازگرفتاری ها و آلودگی های توده ها ناآگاه بودند ومی پنداشتند اگرریشه ی استبدادکنده شود وقانون اساسی به کارافتد، توده ی مردم به راه پیشرفت می افتند ، درحالیکه درداصلی جهل وناآگاهی مردم بود....more
دوجلدی قدیمی از کتابهای پدرم بود. جلد زیبای سبزرنگ وقهوه ای رنگ . کاغذهای زرد. در سیزده سالگی از اجبار بیکاریهای تابستان ونبودامکانات امروزه که برای بدوجلدی قدیمی از کتابهای پدرم بود. جلد زیبای سبزرنگ وقهوه ای رنگ . کاغذهای زرد. در سیزده سالگی از اجبار بیکاریهای تابستان ونبودامکانات امروزه که برای بچه ها فراهم است . بعدها تقریبا" هرسال یک بارمیخواندمش . همه قهرمانها درذهنم رسوب کرده بودند . با هریک ازمردوزن همذات پنداری میکردم. ازبس که تولستوی به زیبایی موقعیت واحساس آنهاراتوصیف میکند . به طبع کتابهای آن دوره روسیه طولانی است ولی تعدد اتفاقات باعث میشود کمتر احساس خستگی کنی . همه فیلمها وسریالهایی هم که براساسش ساخته شده دیده ام وبعضا" دارم . حاضرم دوباره کسی برایم بخواندش.
من ترجمه قدیمی شریف لنکرانی راخواندم ..ترجمه خوبی بود.نمیدانم این ترجمه چطوره ؟ کتاب رادوست داشتم وهنوزدوست دارم. احساس "هانس شنیر" ، جدایی فکری وعملیمن ترجمه قدیمی شریف لنکرانی راخواندم ..ترجمه خوبی بود.نمیدانم این ترجمه چطوره ؟ کتاب رادوست داشتم وهنوزدوست دارم. احساس "هانس شنیر" ، جدایی فکری وعملی از خانواده ، بسیاری ازعقایدش ..قبل از 18 سالگی وتا 30 سالگی دوسه بارخوانده ام.بعضی عبارتهایش رابه یاددارم..پسرم فرق میکند درجنگی که یک کمپانی صابون سازی راه انداخته بمیری یا به خاطرچیزی که بتوان به آن اعتقاد داشت ...( نقل از پدرماری ؟)..وکل احساس "هانس "نسبت به رابطه ماری وخودش و نامزدجدید ماری " تسوپفنر"برایم ملموس وقابل درک بود. ...more
وقتی درمهر 1356 کتاب ابلوموف راازیک کتابفروشی درمیدان "ژاله " برای تولدخواهرم خریدم و خواندم ، اولین برداشتم این بودکه قهرمان داستان مبتلای به تنبلی اوقتی درمهر 1356 کتاب ابلوموف راازیک کتابفروشی درمیدان "ژاله " برای تولدخواهرم خریدم و خواندم ، اولین برداشتم این بودکه قهرمان داستان مبتلای به تنبلی است . بعدها درسنین بالاتر دوباره آن راخواندم .فیلمی اقتباسی و روسی هم سالها بعدروی پرده سینماهای تهران به نمایش درآمد که طبیعتا " حق کتاب حجیم سراسر محاوره ونکته راادانمیکرد ولی خوب بود. اکنون که به این کتاب فکرمیکنم موضوع آن شاید نه تنبلی بلکه "ملال " است .خودش میگوید من خواب نیستم . " بی بیدار " هستم . انتخاب او ، انتخاب بین رنج وملال است. رنج عاشق شدن ، رنج مهمانی ، رنج سفر ، رنج کار ..وی ازآنهافرارمیکند و نتیجه ی سرکوب رنج ، ملال است .ملالی ویژه آنها که غم نان ندارند حتما" . ....more
خیلی خوب بود. درباره یک ریاضیدان که ناخواسته وندانسته توسط افرادی با هوش معمولی دررابطه وحتی سوء استفاده قرارمیگیره و متوجه بعضی پیچیدگیهای روحی وشخصیخیلی خوب بود. درباره یک ریاضیدان که ناخواسته وندانسته توسط افرادی با هوش معمولی دررابطه وحتی سوء استفاده قرارمیگیره و متوجه بعضی پیچیدگیهای روحی وشخصیتی خودش میشه واین که هوش جوابگوی همه پیچیدگیهای زندگی نیست و......more