محمد شکری's Reviews > جزء از کل
جزء از کل
by
by

درباره فرم کتاب
تا قبل از خواندن «جزء از کل» گمان میکردم سه نوع تفصیل داستانی یا سه شیوه تبدیل طرح به داستان بلند داریم: شرح موشکافانه محیط (آنچنان که پروست در جستجوی خود میکند)، شرح روانشناسانه شخصیتها (آنچنان که داستایوفسکی در برادران کارامازوف دارد) و افزودن اپیزودهای فرعی و حتی بیربط (آنچنان که رگتایم دکتروف داشت). اما با خواندن این کتاب با نوع چهارمی از اطناب و تفصیل مواجه شدم: لفاظی
درست است که درمجموع از «جزء از کل» خوشم نیامد، اما منظورم از لفاظی یک وصف سرزنش بار نیست. تولتز از هیچ روایتی به سادگی نگذشته، هر جمله ای را با تمثیلی مضحک همراه کرده؛ تمثیلی که «مستقیما» نه به توضیح صحنه کمک میکند و نه به شخصیت، بلکه تنها بیان و نوشتار را تقویت میکند
تولتز با این کار توانسته طنز خود را در دل داستان پوچ و سیاهش جا بزند. این نحوه نوشتار برای من کاملا جدید بود
اما همه چیز که به نثر و نوشتار خلاصه نمیشود؛ پیرنگ داستان، توالی وقایع و صدالبته باورپذیری آنها هیچ یک چنگی به دل نمیزد. لفاظی (که بخودی خود کار جالبی بود) بیش از حد بکار بسته شده بود. برخلاف نظر مترجم که «هر صفحه» اثر را دارای گزین گویه ای میدید، من با مشتی از لفاظی های کارشده مواجه شدم که حدس میزنم چهارسال از پنج سالی را که صرف نگارش کتاب شده به خود اختصاص داده است. لفاظی های کتاب همگی پرداخت شده بود، مجموعه ای از سخنان فروید، نیچه، سلین، فیزیک بعد چهارم و جهانهای موازی که حتما زمان زیادی صرف تزریق آنها به کتاب شده است. مثلا وقتی میخواهید بگویید «نیم ساعت زیر دوش بودم اما عین خیالم نبود چون میدانستم در اثر اتساع دورانی زمانی در چند میلیارد سال بعد این آب به این دوش باز میگردد» خب باید کلی وقت صرف فیزیک جدید و نظریات شاذ آن کنید! اما وقتی حجم این تزریقات بیش از حد شود، وقتی تعداد جراحی های زیبایی متن از شماره در رود، نهایتا با یک موجود از ریخت افتاده مواجهید. حداقل من که چنین نظری دارم. شاید بعضی ها با صدها عمل زیبایی روی یک صورت هم مشکلی نداشته باشند
درباره محتوای کتاب
کل ساخت محتوایی کتاب بر دو پایه میچرخید: تنهایی و پارانوئیای فکری. ترکیب این دو رانه اصلی همه شخصیتها بود. اما چیزی که برای من جالبتر بود، اثر این ترکیب بود. همه شخصیتهای اصلی نهایتا برخلاف هرآن چیزی شدند که نظرا اعتقاد داشتند: تری برخلاف آرمان ورزشی خود، مارتین بر خلاف عقاید ضدعامه پسند خود، انوک برخلاف نگاه ضدسرمایه داری اش، ادی برخلاف آینده نگری اش و حتی جسپر، برخلاف عقده ادیپ و ضد پدرانه اش. همگی نهایتا به چیزی تبدیل شدند که شدیدا مخالف آن بودند
تا قبل از خواندن «جزء از کل» گمان میکردم سه نوع تفصیل داستانی یا سه شیوه تبدیل طرح به داستان بلند داریم: شرح موشکافانه محیط (آنچنان که پروست در جستجوی خود میکند)، شرح روانشناسانه شخصیتها (آنچنان که داستایوفسکی در برادران کارامازوف دارد) و افزودن اپیزودهای فرعی و حتی بیربط (آنچنان که رگتایم دکتروف داشت). اما با خواندن این کتاب با نوع چهارمی از اطناب و تفصیل مواجه شدم: لفاظی
درست است که درمجموع از «جزء از کل» خوشم نیامد، اما منظورم از لفاظی یک وصف سرزنش بار نیست. تولتز از هیچ روایتی به سادگی نگذشته، هر جمله ای را با تمثیلی مضحک همراه کرده؛ تمثیلی که «مستقیما» نه به توضیح صحنه کمک میکند و نه به شخصیت، بلکه تنها بیان و نوشتار را تقویت میکند
تولتز با این کار توانسته طنز خود را در دل داستان پوچ و سیاهش جا بزند. این نحوه نوشتار برای من کاملا جدید بود
اما همه چیز که به نثر و نوشتار خلاصه نمیشود؛ پیرنگ داستان، توالی وقایع و صدالبته باورپذیری آنها هیچ یک چنگی به دل نمیزد. لفاظی (که بخودی خود کار جالبی بود) بیش از حد بکار بسته شده بود. برخلاف نظر مترجم که «هر صفحه» اثر را دارای گزین گویه ای میدید، من با مشتی از لفاظی های کارشده مواجه شدم که حدس میزنم چهارسال از پنج سالی را که صرف نگارش کتاب شده به خود اختصاص داده است. لفاظی های کتاب همگی پرداخت شده بود، مجموعه ای از سخنان فروید، نیچه، سلین، فیزیک بعد چهارم و جهانهای موازی که حتما زمان زیادی صرف تزریق آنها به کتاب شده است. مثلا وقتی میخواهید بگویید «نیم ساعت زیر دوش بودم اما عین خیالم نبود چون میدانستم در اثر اتساع دورانی زمانی در چند میلیارد سال بعد این آب به این دوش باز میگردد» خب باید کلی وقت صرف فیزیک جدید و نظریات شاذ آن کنید! اما وقتی حجم این تزریقات بیش از حد شود، وقتی تعداد جراحی های زیبایی متن از شماره در رود، نهایتا با یک موجود از ریخت افتاده مواجهید. حداقل من که چنین نظری دارم. شاید بعضی ها با صدها عمل زیبایی روی یک صورت هم مشکلی نداشته باشند
درباره محتوای کتاب
کل ساخت محتوایی کتاب بر دو پایه میچرخید: تنهایی و پارانوئیای فکری. ترکیب این دو رانه اصلی همه شخصیتها بود. اما چیزی که برای من جالبتر بود، اثر این ترکیب بود. همه شخصیتهای اصلی نهایتا برخلاف هرآن چیزی شدند که نظرا اعتقاد داشتند: تری برخلاف آرمان ورزشی خود، مارتین بر خلاف عقاید ضدعامه پسند خود، انوک برخلاف نگاه ضدسرمایه داری اش، ادی برخلاف آینده نگری اش و حتی جسپر، برخلاف عقده ادیپ و ضد پدرانه اش. همگی نهایتا به چیزی تبدیل شدند که شدیدا مخالف آن بودند
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
جزء از کل.
Sign In »
Reading Progress
January 15, 2017
–
Started Reading
January 15, 2017
– Shelved as:
علایق-ادبی
January 15, 2017
– Shelved
February 3, 2017
–
Finished Reading
Comments Showing 1-20 of 20 (20 new)
date
newest »



داستان روند درونی خودش رو داش، این صرفا یه تحلیلدرجه دوم از روند داستان بود
ولی البته این هست که من مطالبم رو برای افرادی مینویسم که کتاب رو خوندن، نه افرادی که نخوندن؛ شاید باید بالای هر متنم بنویسم
ممنون


البته من نمیگم که کلا این لفاظی ها بد یا اضافه بوده، بیشتر بنظرم اومده بود که در کل اثر حجمش زیاد بود

متاسفانه جزء از کل رو دوبار شروع کردم و هر دوبارش بیشتر از 30 صفحه نتونستم برم جلو. دلیلش هم این بود که نویسنده واقعا زور میزد چیزی شبیه سلین بنویسه ولی نمیتونست! طبیعتا تو 30 صفحه ابتدایی قصه ای هم جلو نمیرفت

فکرکنم اگر زحمت سربالایی کتاب رو تحمل کنید (تا جایی که روابط پدر-پسری وارد ماجراهای داستان میشه) سراشیبی کتاب رو که بخش بیشتر کتابه با لذت طی کنید

متشکر !

رمان، یک اثر چندوجهی و عمدتاً با شخصیتها� زیاد و مکان و زمانی گسترده است و اگر نویسنده بدونطرح و برنامهٔ کامل سراغ آن برود شکست میخور�.