Mahsa's Reviews > اگر فردا بيايد
اگر فردا بيايد
by
by

اعتراف اولم اینکه تا همین چندروز پیش سمت سیدنی شلدون نرفته بودم. اعتراف دومم اینکه فکر میکردم باید حداقل برای آشنایی باهاش یه کتاب ازش بخونم تا بفهمم با شنیدن اسمش باید چه حسی داشته باشم و این کتاب رو انتخاب کردم. و اعتراف آخر اینکه حالا که خوندمش، فکر میکنم اگه هیچوقت نمیخوندم هم هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد و چیزی رو از دست نمیدادم.
طی اکثر صفحات و با خوندن خیلی از جملات، مدام سوال "شوخی میکنی؟" رو از نویسنده میپرسیدم� گاهی سر تکون میدادم از سطحی بودن و غیر واقعی بودن خیلی از روایات، گاهی خنده م میگرفت از خوندن مکالمات ساده و به اصطلاح آبکی کتاب، و گاهی سرمو به دیوار میکوبیدم که بلد نیستم کتابی رو نصفه رها کنم و دارم به خوندنش ادامه میدم!
باید بگم تنها نکته ی جالب کتاب برام، خوندن ایده های "تریسی" برای دزدی ها و کلاهبرداری هاش بود، ایده هایی که گاهی برام جذاب میشدن.
شاید همه ی این تنفر ناخودآگاهم از این کتاب، برمیگرده به حسم به سوپرمن های تخیلی با قدرت های عجیبشون. که هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم و ازم دور بودن. که قهرمان هایی که هرگز نمیبازند و هرگز شکست نمیخورند رو نمیتونم در لغت نامه ی جهانم بپذیرم.
و تریسی این قصه، یه ابرقهرمان بود که همیشه از پلیس و از رقباش یه قدم جلوتر بود. که هرگز دستگیر نمیشد و باختن رو بلد نبود. که ناگهانی و بعد از گذروندن چندروز ناقابل توی انفرادی، یه تحول عظیم - واقعا عظیییم - در شخصیتش رخ میده و از یه دختر ساده و احمق تبدیل میشه به یه دختر باهوش و شکست ناپذیر. خب خنده داره، نیس؟ و میدونم که یه قسمت از دلیل این احساسم نسبت به کتاب اینه که مناسب سنم نبود و خوندنش برام دیر بود، اما فکر می کنم حتی اگه چندین سال قبل هم خونده بودمش، دوستش نمیداشتم.
خوندنِ اگر فردا بیاید، مثل زنگ تفریحی بود که یه دلقک رو برای اجرای نمایش به مدرسه دعوت کرده باشن. زنگ تفریح بدی نبود، اما مشکل اینجا بود که من هیچوقت دلقک دوست نداشتم.
در نهایت اینکه جریان انتقام های تریسی از مقصرهای سرنوشت خودش و مادرش، گاهی منو یاد آریا، شخصیت گیم آو ثرونز می انداخت. :دی
خرداد 96
طی اکثر صفحات و با خوندن خیلی از جملات، مدام سوال "شوخی میکنی؟" رو از نویسنده میپرسیدم� گاهی سر تکون میدادم از سطحی بودن و غیر واقعی بودن خیلی از روایات، گاهی خنده م میگرفت از خوندن مکالمات ساده و به اصطلاح آبکی کتاب، و گاهی سرمو به دیوار میکوبیدم که بلد نیستم کتابی رو نصفه رها کنم و دارم به خوندنش ادامه میدم!
باید بگم تنها نکته ی جالب کتاب برام، خوندن ایده های "تریسی" برای دزدی ها و کلاهبرداری هاش بود، ایده هایی که گاهی برام جذاب میشدن.
شاید همه ی این تنفر ناخودآگاهم از این کتاب، برمیگرده به حسم به سوپرمن های تخیلی با قدرت های عجیبشون. که هیچوقت نتونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم و ازم دور بودن. که قهرمان هایی که هرگز نمیبازند و هرگز شکست نمیخورند رو نمیتونم در لغت نامه ی جهانم بپذیرم.
و تریسی این قصه، یه ابرقهرمان بود که همیشه از پلیس و از رقباش یه قدم جلوتر بود. که هرگز دستگیر نمیشد و باختن رو بلد نبود. که ناگهانی و بعد از گذروندن چندروز ناقابل توی انفرادی، یه تحول عظیم - واقعا عظیییم - در شخصیتش رخ میده و از یه دختر ساده و احمق تبدیل میشه به یه دختر باهوش و شکست ناپذیر. خب خنده داره، نیس؟ و میدونم که یه قسمت از دلیل این احساسم نسبت به کتاب اینه که مناسب سنم نبود و خوندنش برام دیر بود، اما فکر می کنم حتی اگه چندین سال قبل هم خونده بودمش، دوستش نمیداشتم.
خوندنِ اگر فردا بیاید، مثل زنگ تفریحی بود که یه دلقک رو برای اجرای نمایش به مدرسه دعوت کرده باشن. زنگ تفریح بدی نبود، اما مشکل اینجا بود که من هیچوقت دلقک دوست نداشتم.
در نهایت اینکه جریان انتقام های تریسی از مقصرهای سرنوشت خودش و مادرش، گاهی منو یاد آریا، شخصیت گیم آو ثرونز می انداخت. :دی
خرداد 96
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
اگر فردا بيايد.
Sign In »
Reading Progress
June 18, 2017
–
Started Reading
June 19, 2017
– Shelved
June 20, 2017
–
Finished Reading
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)
date
newest »

message 1:
by
فؤاد
(new)
-
rated it 3 stars
Jun 19, 2017 10:14PM

reply
|
flag

نه من همینجا و با صفحه آخر کتاب، سیدنی شلدون رو بوسیدم گذاشتم کنار. :دی
مرسی از نظرتون، مطمئن شدم که همه ی کاراش نزدیک هم هستن و چیز جدیدی برای گفتن نداره. :)


ممنون که خوندی و مرسی از خاطره بازی قشنگت... :) حق داشتی توی اون سن لذت ببری، بهرحال تریسی قهرمان کتابه و در نوع خودش خارق العاده س! :دی شاید منم اگه اون دوران میخوندمش حداقل تحملش برام آسون تر میشد و اینقدر زیاد ازش دور نمی بودم. بازم خداروشکر خوندنش رو بیشتر از این عقب ننداختم. :دی