مجید اسطیری's Reviews > گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
by
by

شب های جادویی و رویایی پاییز 84 در شهر کوچک بیرجند. شهری که انگار فقط به خاطر من آنجا در کنج دنج کشور بر پا شده. شب شعرهای انجمن شهر که فضای پیرمردی خسته کنندها� داشت و با این حال چون جای دیگری نبود میرفتی� شعرهای مان را همانج� میخواندی�. و رفاقت با حجت خسروی و محمدرضا دستجردی تنها جوانها� جمع. و امانت گرفتن این کتاب خاطره انگیز از حجت.
و هر شب تا دیروقت در پاتوق با حجت حرف زدن و درددل کردن و نیمه شب موقع خداحافظی در آن کوچه وقتی از دو طرف دور میشدی� حجت فریاد میز�
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
بعد من از این طرف فریاد میکشید�
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
دوباره او...
اکسیر من، نه اینکه مرا شعر تازه نیست
و من...
من از تو مینویس� و این کیمیا کم است
و همین طور فریاد زدن بیت های بعدی و دور شدن تا جایی که دیگر صدای هم را درست نمیشنیدیم
خدا محمدعلی بهمنی را بیامرزد.
و هر شب تا دیروقت در پاتوق با حجت حرف زدن و درددل کردن و نیمه شب موقع خداحافظی در آن کوچه وقتی از دو طرف دور میشدی� حجت فریاد میز�
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
بعد من از این طرف فریاد میکشید�
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
دوباره او...
اکسیر من، نه اینکه مرا شعر تازه نیست
و من...
من از تو مینویس� و این کیمیا کم است
و همین طور فریاد زدن بیت های بعدی و دور شدن تا جایی که دیگر صدای هم را درست نمیشنیدیم
خدا محمدعلی بهمنی را بیامرزد.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
Sign In »
Reading Progress
Started Reading
August 10, 2004
–
Finished Reading
August 11, 2017
– Shelved