Sign in with Facebook
Zahra Pakdel's Reviews > جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ
by
by
تمام مدتی که کتاب رو می خوندم شخصیت مرگان رو با صورت خانم فاطمه معتمدآریا تصور کردم.
رنج نامه ای بود که گاه طاقت خوانش طولانیش رو نداشتم. برای این کتاب بسیار نقدها نوشته شده و سخن ها گفته شده در نتیجه من چیز بیشتری ندارم که بگم. اما زین پس اگر کسی بهم بگه سمفونی مردگان رو خوندم و خوشم اومد بهش میگم برو جای خالی سلوچ رو بخون. آب رو باید از سرچشمه نوشید.
رنج نامه ای بود که گاه طاقت خوانش طولانیش رو نداشتم. برای این کتاب بسیار نقدها نوشته شده و سخن ها گفته شده در نتیجه من چیز بیشتری ندارم که بگم. اما زین پس اگر کسی بهم بگه سمفونی مردگان رو خوندم و خوشم اومد بهش میگم برو جای خالی سلوچ رو بخون. آب رو باید از سرچشمه نوشید.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
جای خالی سلوچ.
Sign In »
Reading Progress
August 17, 2017
–
Started Reading
August 17, 2017
– Shelved
August 21, 2017
–
34.81%
"هر قدم هر لحظه با توصیفات جزء به جزء ، با قدرت کلمه ها پیش میره. حس راه رفتن روی یه شکل nضلعی رو دارم"
page
141
August 22, 2017
–
46.67%
"سپیده دم و برف.برف و زمینج خفته.گورستان و مقبره ی خرابه.دیواری شکسته در آن سوی،بیابانی گسترده بر این سوی.کلاغان.کلاغان.
.
تصویر...تصویر....
سردم شد!"
page
189
.
تصویر...تصویر....
سردم شد!"
August 28, 2017
–
74.32%
"گاه آدم،خود آدم،عشق است.بودنش عشق است.رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.در تو عشق می جوشد.بی آنکه ردش را بشناسی.بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده،روییده.شاید نخواهی هم.
شاید هم بخواهی و ندانی و نتوانی که بدانی.
عشق،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.عشق،خود مرگان است، پیدا و ناپیداست.عشق،گاه تو را به شوق می جنباند و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد."
page
301
شاید هم بخواهی و ندانی و نتوانی که بدانی.
عشق،گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های به گل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند.عشق،خود مرگان است، پیدا و ناپیداست.عشق،گاه تو را به شوق می جنباند و گاه به درد در چاهیت فرو می کشد."
September 3, 2017
–
Finished Reading
May 3, 2024
– Shelved as:
to-read
Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)
date
newest »
newest »
فکر نکنم دیگه بتونم دوباره بخونمش. دیگه میدونم طعم آب سرچشمه چه شکلیه :)
احسنت، سرچشمه را خیلی خوب اومد یاما گوهر خیراندیش گزینه بهتری بود ها
دقیقا برهان سمفونی اخلاقش مثله عباسه
متوجه تشابه مرگان و معتمدآریا نشدم! کدوم ویژگی های مرگان باعث شد این تشابه تو ذهنتون شکل بگیره؟
واقعا نميشد بيخيال خوندنش شد
مخصوصا ٢٠٠ صفحه ي آخر كه حس خوندن كتاب شعر رو داشت
يه پيشنهاد ، كتاب سمفوني مردگان رو دوباره بخونيد ، ببينيد الان نظرتون چيه درباره ش :)