Behzad's Reviews > کلیدر، جلد پنجم و ششم
کلیدر، جلد پنجم و ششم
by
by

به نظرم یکی از بهترین کتاب های مجموعه س؛
البته شاید دلیل این قضاوتم این باشه که بعد از جلد پنج، مدتها کتاب رو کنار گذاشته بودم و برای همین حال و هواش برام تازگی داشت.
دربارۀ نثر این رمان زیاد نوشتن و زیاد ایراد گرفته ن ازش؛ اکثراً این جور نثر رو نامناسب برای فُرم و محتوای رمان قلمداد میکنن. من به این نتیجه رسیدم که این نثر جدای از زیبایی، با فُرم و محتوای رمان همخوانی داره؛ از این نظر که نویسنده داره سرگذشت شورش های کوچک و درونی و بزرگ و مردمی رو مینویسه؛ همۀ اشخاص رمان، در مقطعی از روایت خودشون دست به شورش علیه نظام سیاسی، اقتصادی، عاطفی یا فرهنگی اطراف خودشون می زنن. این شورش مثلن در گلمحمد جنبۀ حماسی پیدا میکنه و در شیرو و بسیاری از دیگر زنان رمان جنبۀ عدالتخواهی؛ در ستار و بلخی جنبۀ طبقاتی و سیاسی به خودش میگیره و در ماهدرویش جنبۀ شناختی و فلسفی.
چنین محتوایی، با فُرم رمان که آزادی بی حد و حصر رو در اختیار میزنه و کمترین بندها رو بر اثر تحمیل میکنه همخوانی داره؛ و البته این نکته در مورد رمان دولت آبادی که یه رمان ده جلدی هست بیشتر هم صدق میکنه.
فضای رمان شهر خط کشی شده نیست با تیپ ها و آدمهای از پیش تعریف شده ش؛ فضا بیابان ها و دشت های بی پایان و بی نهایت هست؛ روستاهای تو سری خورده و کوچک وسط عظمت طبیعت هست؛ و این عظمت بیرونی با شرح پر از جزئیات درونیات آدمهای رمان همخوانی داره.
چنین دنیایی رو، که در تمام اجزاش شور و شورش و انقلاب موج میزنه، به نظرم با زبانی غیر از زبان فراخ و سرشار و آزاد دولت آبادی نمیشه روایت کرد. بنابراین، تا اینجا نظرم اینه که این نوع از زبان کاملا مناسب محتواست و اگر مثلن اگر دولت آبادی زبان عجول و سریع و موظف به روایت صرفی نظیر زبان براهنی یا آل احمد برای این رمان انتخاب میکرد، اثرش قدرت الانش رو نمیتونست داشته باشه.
البته شاید دلیل این قضاوتم این باشه که بعد از جلد پنج، مدتها کتاب رو کنار گذاشته بودم و برای همین حال و هواش برام تازگی داشت.
دربارۀ نثر این رمان زیاد نوشتن و زیاد ایراد گرفته ن ازش؛ اکثراً این جور نثر رو نامناسب برای فُرم و محتوای رمان قلمداد میکنن. من به این نتیجه رسیدم که این نثر جدای از زیبایی، با فُرم و محتوای رمان همخوانی داره؛ از این نظر که نویسنده داره سرگذشت شورش های کوچک و درونی و بزرگ و مردمی رو مینویسه؛ همۀ اشخاص رمان، در مقطعی از روایت خودشون دست به شورش علیه نظام سیاسی، اقتصادی، عاطفی یا فرهنگی اطراف خودشون می زنن. این شورش مثلن در گلمحمد جنبۀ حماسی پیدا میکنه و در شیرو و بسیاری از دیگر زنان رمان جنبۀ عدالتخواهی؛ در ستار و بلخی جنبۀ طبقاتی و سیاسی به خودش میگیره و در ماهدرویش جنبۀ شناختی و فلسفی.
چنین محتوایی، با فُرم رمان که آزادی بی حد و حصر رو در اختیار میزنه و کمترین بندها رو بر اثر تحمیل میکنه همخوانی داره؛ و البته این نکته در مورد رمان دولت آبادی که یه رمان ده جلدی هست بیشتر هم صدق میکنه.
فضای رمان شهر خط کشی شده نیست با تیپ ها و آدمهای از پیش تعریف شده ش؛ فضا بیابان ها و دشت های بی پایان و بی نهایت هست؛ روستاهای تو سری خورده و کوچک وسط عظمت طبیعت هست؛ و این عظمت بیرونی با شرح پر از جزئیات درونیات آدمهای رمان همخوانی داره.
چنین دنیایی رو، که در تمام اجزاش شور و شورش و انقلاب موج میزنه، به نظرم با زبانی غیر از زبان فراخ و سرشار و آزاد دولت آبادی نمیشه روایت کرد. بنابراین، تا اینجا نظرم اینه که این نوع از زبان کاملا مناسب محتواست و اگر مثلن اگر دولت آبادی زبان عجول و سریع و موظف به روایت صرفی نظیر زبان براهنی یا آل احمد برای این رمان انتخاب میکرد، اثرش قدرت الانش رو نمیتونست داشته باشه.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
کلیدر، جلد پنجم و ششم.
Sign In »
آره، در مورد اون رمان هم صدق میکنه دقیقن
دمت گرم نظر دادی