Roozbeh's Reviews > خون خورده
خون خورده
by
by

رمان در مقایسه با سرخ سفید ایرادات چشمگیری دارد. قصه� پنج برادر که قرار است به دست نویسنده کشته شوند و فاتحهخوان� که با شستن قبرها روایتگر این قصههاس�. در قصه� جذاب اول، باستان شناسی را داریم که سر عشقی نابهنگام به اصفهان میرو� و قرار است به همراه معشوق ، قبری را در کلیسای قدیمی بشکافد تا تکها� از صلیب مقدس را به کلکسیونری در تهران برساند. اما پس از شکافتن قبر متوجه میشو� که در آنجا چیز بسیار عجیبتر� دفن بوده�. حال عاشق و معشوق در بحبوحه� اولین انتخابات ریاست جمهوری عازم تهران هستند. گمان میکنی� نویسنده این داستان جذاب و هیجان انگیز را چگونه تمام میکند� با تصادفی به شدت احمقانه و کشتن کاراکترها. و مخاطب حیران میمان� که چرا؟ چون نام فامیلی کاراکترها سوخته است و همهشا� باید بسوزند؟ در قصه� دوم نویسنده راوی جنگ است. حصر ابادان و سربازانی که میخواهن� تعدادی زن گرفتار شده را نجات دهند. هیچکدام از کاراکترها قوام نمییابن�. یکی که گویا از دل فیلمفارسی بیرون آمده، دیگری اهل هنر است و ادبیات خوانده و معلوم نیست در آن جنگ و کشتار دنبال چه چیزی است که میخواه� هیچوقت به تهران برنگردد و به شکل احمقانها� هم کشته میشو� و دیگری کاراکتر اصلی داستان است که تنها چیز به درد به خوری که از او میدانی� این است که پسر کریم سوخته است و چون بچه� نارمک بوده با کلیسا آشناست�. نکته غم انگیز داستان دوم این است که پس از نجات زنها� نویسنده دوباره آنه� را راهی میکن� تا زنها� دیگری را هم نجات دهند�. که عملن تکرار اولی است و بسیار طولانی. و شاید تنها دلیل امدنش این باشد که نویسنده میخواه� کدگذاری کند میان این زنان و زنی که برادر دیگر در صحنه� اعدام از او عکاسی میکن�. باز هم یزدانی خرم به مرگ کاراکترها راضی نمیشو� و هواپیما را به زمین میکوب� تا سوخته شوند.
قصه� سوم اما بهترین داستان این رمان است. روایت جذاب است و توصیفات درگیر کننده. اما مشکل دیگر رمان همین توصیفات است. مشکل کلمات متقاطع، جملاتی که ارکان جمله در آن پس و پیش شده و یا صفتهای� پشت سر هم نیست. مشکل تکرار مکررات است. نویسنده تعدادی عبارات توصیفی را مدام تکرار میکن� و در این تکرارها نه نکته� نغزی نهفته است و نه خاصیت یادآوری و یا احیانن فضاسازی دارد. بلکه ملال آور است و گویا نویسنده یادش نیست ده صفحه قبل هم این کار را انجام داده. به طور مثال هرجایی که سخن از صلاح الدین و جنگجوی خراسانی میشو� ؛ عباراتی چون فاتح اورشلیم، فاتح قبه الصخره، سردار اسلام، فاتح اورشلیم پادشاه جهان است و ...تکرار میشو�. یا تکرار مکرر جمله� در تاریخ مردانی بودند و ... . این تکرارها در طول رمان توان خواننده را میگیر�. در داستان چهارم هربار نام دختر میآی� نویسنده اشاره می کند که دختر برای حزب مهم نبوده و صرفن استالین میچسبانده به در و دیوار و هربار نام محمود میآی� اشاره میکن� که به خاطر دختر مارکسیست هم میشو� و حجله تعمیر میکن�. این همه تکرار برای چیست؟ به نظر میآی� داستان چهارم بهانها� است تا یزدانی خرم مثل همیشه چپه� را به سخره بگیرد و مدام تیکه و لیچارد بارشان کند. انتهای داستان هم به شدت میلنگ�. تهاجم نیروهای امنینی بدون هیچ دلیل مشخصی به کلیسا؟ چرا آنوقت؟ همانقدر سوال برانگیز است که ماندن محمود در مشهد و مفقود الاثر اعلام شدنش به خانواده.
در جاهایی از رمان نویسنده بی خیال همه چیز میشو� و برای دل خودش مینویس�. مانند حضور نچسبش در قالب کیوکوشین کار چاق و روایت داستان خودکشی هم کلاسیا�. و یا شخصیت فاتحهخوا� که معلوم نیست چرا روشنفکر است و خانه� داریوش شایگان میرو� و مهری آهی را میشناس� و نویسنده به همین بهانه به سیاق پستها� اینستاگرامش ناگهان به معرفی کتاب میپرداز� و از تجدید چاپها� نشر چشمه میگوی�.و حتا آدرس مغازه� کریم خان را هم میده�. چرا یک دانشجوی فوق لیسانس ادبیات عرب که میخواه� به بیروت اپلای کند چنین شغل پیش پا افتادها� دارد؟ غیر این است که نویسنده راضی نمیشو� او فقط یک فاتحهخوا� معمولی باشد؟
نکته� دیگر همنشین� مدام مسیحیت و اسلام کنار همدیگر در سراسر رمان است. از جنگ.های صلیبی بگیرید تا برادرانی که همسایه� کلیسا در نارمک هستند و کلیساهایی که در تمام پنج داستان حضور دارد. نویسنده در نهایت از این همنشین� چه نتیجها� میخواه� بگیرد؟ در جملاتش رویای فتح دوباره� اورشلیم حس میشو� و از طرفی گویا میخواه� ایده� پدر و پسر مسیحی را بازسازی کند. پسرانی که قربانی میشون�. و پدری که گویا دارد تقاص پس می.دهد. اما از این گذشته گمان میکن� آفت اصلی رمان را باید در شرح عکس نویسیها� چند سال اخیر یزدانی خرم جست و جو کرد. تمام آن توصیفات مکرر از کلیساها و یا لحظات جنگ و ... به گمان من در دل عکسهای� نهفته است که یزدانی خرم دیده و آن ها را در ذهنش بازسازی میکن�. و چون فضای کلیسا و همنشین� انواع نقاشی ها و ویتراها و مجسمهه� جذاب است، لاجرم این نقش در رمان پررنگ شده.
در کل رمان خون خورده لحظات جذابی دارد. برخی توصیفاتش خوب است و قصه� برادری که به بیروت سفر کرده جذاب است. اما مشکلاتش جدی است.
قصه� سوم اما بهترین داستان این رمان است. روایت جذاب است و توصیفات درگیر کننده. اما مشکل دیگر رمان همین توصیفات است. مشکل کلمات متقاطع، جملاتی که ارکان جمله در آن پس و پیش شده و یا صفتهای� پشت سر هم نیست. مشکل تکرار مکررات است. نویسنده تعدادی عبارات توصیفی را مدام تکرار میکن� و در این تکرارها نه نکته� نغزی نهفته است و نه خاصیت یادآوری و یا احیانن فضاسازی دارد. بلکه ملال آور است و گویا نویسنده یادش نیست ده صفحه قبل هم این کار را انجام داده. به طور مثال هرجایی که سخن از صلاح الدین و جنگجوی خراسانی میشو� ؛ عباراتی چون فاتح اورشلیم، فاتح قبه الصخره، سردار اسلام، فاتح اورشلیم پادشاه جهان است و ...تکرار میشو�. یا تکرار مکرر جمله� در تاریخ مردانی بودند و ... . این تکرارها در طول رمان توان خواننده را میگیر�. در داستان چهارم هربار نام دختر میآی� نویسنده اشاره می کند که دختر برای حزب مهم نبوده و صرفن استالین میچسبانده به در و دیوار و هربار نام محمود میآی� اشاره میکن� که به خاطر دختر مارکسیست هم میشو� و حجله تعمیر میکن�. این همه تکرار برای چیست؟ به نظر میآی� داستان چهارم بهانها� است تا یزدانی خرم مثل همیشه چپه� را به سخره بگیرد و مدام تیکه و لیچارد بارشان کند. انتهای داستان هم به شدت میلنگ�. تهاجم نیروهای امنینی بدون هیچ دلیل مشخصی به کلیسا؟ چرا آنوقت؟ همانقدر سوال برانگیز است که ماندن محمود در مشهد و مفقود الاثر اعلام شدنش به خانواده.
در جاهایی از رمان نویسنده بی خیال همه چیز میشو� و برای دل خودش مینویس�. مانند حضور نچسبش در قالب کیوکوشین کار چاق و روایت داستان خودکشی هم کلاسیا�. و یا شخصیت فاتحهخوا� که معلوم نیست چرا روشنفکر است و خانه� داریوش شایگان میرو� و مهری آهی را میشناس� و نویسنده به همین بهانه به سیاق پستها� اینستاگرامش ناگهان به معرفی کتاب میپرداز� و از تجدید چاپها� نشر چشمه میگوی�.و حتا آدرس مغازه� کریم خان را هم میده�. چرا یک دانشجوی فوق لیسانس ادبیات عرب که میخواه� به بیروت اپلای کند چنین شغل پیش پا افتادها� دارد؟ غیر این است که نویسنده راضی نمیشو� او فقط یک فاتحهخوا� معمولی باشد؟
نکته� دیگر همنشین� مدام مسیحیت و اسلام کنار همدیگر در سراسر رمان است. از جنگ.های صلیبی بگیرید تا برادرانی که همسایه� کلیسا در نارمک هستند و کلیساهایی که در تمام پنج داستان حضور دارد. نویسنده در نهایت از این همنشین� چه نتیجها� میخواه� بگیرد؟ در جملاتش رویای فتح دوباره� اورشلیم حس میشو� و از طرفی گویا میخواه� ایده� پدر و پسر مسیحی را بازسازی کند. پسرانی که قربانی میشون�. و پدری که گویا دارد تقاص پس می.دهد. اما از این گذشته گمان میکن� آفت اصلی رمان را باید در شرح عکس نویسیها� چند سال اخیر یزدانی خرم جست و جو کرد. تمام آن توصیفات مکرر از کلیساها و یا لحظات جنگ و ... به گمان من در دل عکسهای� نهفته است که یزدانی خرم دیده و آن ها را در ذهنش بازسازی میکن�. و چون فضای کلیسا و همنشین� انواع نقاشی ها و ویتراها و مجسمهه� جذاب است، لاجرم این نقش در رمان پررنگ شده.
در کل رمان خون خورده لحظات جذابی دارد. برخی توصیفاتش خوب است و قصه� برادری که به بیروت سفر کرده جذاب است. اما مشکلاتش جدی است.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خون خورده.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
April 5, 2019
– Shelved
Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)
date
newest »

message 1:
by
Sepinood
(new)
-
rated it 3 stars
May 23, 2019 02:20AM

reply
|
flag