Sepinood Ghiami's Reviews > خون خورده
خون خورده
by
by

به صورت اتفاقی، در مدتی که در حال خوندن ِ این کتاب بودم، به بسیاری از شهرهایی که داستانها� کتاب در اونه� میگذر� سفر کردم، و تجربه� خوندن ِ این کتاب، جدا از ضعفه� و قوتهاش� تجربه� دلچسبی از آب درومد.
این اولین کتابی بود که از یزدانی خرم میخوند�. راستش چرا دروغ؟ اگر بهخاط� رایگان شدن ِ ناگهانیش توسط ِ "طاقچه" نبود، احتمالا هیچوق� سمتش نمیرفت�. اما خوشحالم که رایگان شد، و خوشحالم که این رایگان شدن رو به فال ِ نیک گرفتم و پیشنهادش دادم که با دوستام در محفل کوچیکمون بخونیمش.
از نقاط قوت کتاب (که کم هم نیستند) شروع میکن�:
اول: ایده� کتاب خیلی هیجانانگیز�. از طریق ِ داستان ِ پنج برادر که حالا همگی مُردند، به گوشه� و کنار تاریخ سر میزنی� و حال و هوای مردم در بحبوحهها� حساس ِ گذشته دستمون میاد. هرچی از ایده� زیبا و ناب ِ کتاب بگم، کم گفتم. باید بخونیدش تا متوجه منظورم بشید.
دوم: بسیاری از مکانه� و آدمها� کتاب واقعی هستند و رمزگشایی اونها� تجربه� لذتبخشی�. مثلا در کتاب از دُکان مرد مسلمانی حرف میزن� که در میدان جلفا و بغل ِ خونه و زندگی ِ کلی مسیحی و کلیمی قرار داره. روی شیشه� این مغازه، از اعلامیهها� حزبالله� و اسلامی پر شده، و نوشته که به زنان باحجاب تخفیف ویژه مید�. خیلی اتفاقی، در گذری که از اصفهان داشتم، این مغازه رو دیدم و از واقعی بودنش لذت بردم. بقیه� جاهایی که در مشهد و آبادان و تهران هم توصیف میکنه� واقعی هستند.
در مورد افراد هم، من تونستم ردپای میرزاده� عشقی، غزاله علیزاده و برادران احمدزاده رو توی کتاب پیدا کنم. مطمئنم بسیاری دیگه رو هم میشه تا حدی رمزگشایی کرد.
اما چه چیزهایی رو دوست نداشتم؟
اول و مهمت� از همه: نثر ِ یزدانی خرم بسیار بسیار به من نساخت. توی آپدیتی هم که روی کتاب زده بودم، پرسیدم که آیا من زیادی اُلدفشنام� یا واقعا نثر ِ وبلاگی باید توی همون وبلاگ بمونه؟ اینقد� نثر رو دوست نداشتم که با وجود ِ جذابیت ِ داستان، بارها خواستم کتاب رو ببندم. مشکل فقط پیش و پس شدن ِ اجزای جمله نبود؛ مشکل شدت ِ تصنعی بودن ِ این جابهجاییه� بود. انگار که نویسنده به زور میخواس� بهت ثابت کنه نثرش خاص و عجیبه، حتی اگر این خاصیت، با تکرار ِ مکررات یا درست کردن ِ ترکیبها� طولانی (بی هیچ ضرورتی) به دست بیاد. خلاصه که یک امتیاز رو فقط به خاطر نثر کم کردم.
دوم: شخصیته� درست و حسابی درنیومده بودن. برادران ِ سوخته، جدا از موقعیتهای� که توشون قرار گرفته بودن، از نظر شخصیتی و کاراکتری، قابل افتراق نبودن�. خیلی از شخصیتها� فرعی کتاب هم، یا باورپذیر نبودن و یا حضورشون ناگهانی و غیبتشون از اون هم ناگهانیت� بود. البته در این بین، شخصیت ِ راهبه� بیروت، حسن و سیاوش (دوستان ِ مسعود سوخته)، روح شاعر آزادیخوا� (که البته علت حضورش در داستان برام ناشناخته موند)، روح خبیث خالدار و خود ِ منصور سوخته پختهت� به نظر میرسید�.
جمع بندی:
یزدانیخر� در این کتاب، کار بزرگی انجام داده. اون تونسته سبک ِ روایت ِ خاص خودش رو داشته باشه و در عین حال، از چیزهایی حرف بزنه که شاید رماننویس� ِ مجوزدار ِ فعلی ِ ایران، نتونسته به سمتش بره. ایده� داستان ِ یزدانی خرم بسیار جذابه، تا حدی که اگر به شخصیتپردازیه� و شسته و رفتهت� کردن ِ نثر کتاب بیشتر میپرداخت� میتونس� به شاهکارهای فارسی زبان هم نزدیک بشه� اما متاسفانه "خون خورده" با شاهکار فاصله� زیادی داره، گرچه به من ثابت کرد که نویسنده� استعداد ِ غیر قابل انکاری داره، و احتمالا روزی میتون� یکی از شاهکارهای ادبیاتمون رو خلق کنه.
این اولین کتابی بود که از یزدانی خرم میخوند�. راستش چرا دروغ؟ اگر بهخاط� رایگان شدن ِ ناگهانیش توسط ِ "طاقچه" نبود، احتمالا هیچوق� سمتش نمیرفت�. اما خوشحالم که رایگان شد، و خوشحالم که این رایگان شدن رو به فال ِ نیک گرفتم و پیشنهادش دادم که با دوستام در محفل کوچیکمون بخونیمش.
از نقاط قوت کتاب (که کم هم نیستند) شروع میکن�:
اول: ایده� کتاب خیلی هیجانانگیز�. از طریق ِ داستان ِ پنج برادر که حالا همگی مُردند، به گوشه� و کنار تاریخ سر میزنی� و حال و هوای مردم در بحبوحهها� حساس ِ گذشته دستمون میاد. هرچی از ایده� زیبا و ناب ِ کتاب بگم، کم گفتم. باید بخونیدش تا متوجه منظورم بشید.
دوم: بسیاری از مکانه� و آدمها� کتاب واقعی هستند و رمزگشایی اونها� تجربه� لذتبخشی�. مثلا در کتاب از دُکان مرد مسلمانی حرف میزن� که در میدان جلفا و بغل ِ خونه و زندگی ِ کلی مسیحی و کلیمی قرار داره. روی شیشه� این مغازه، از اعلامیهها� حزبالله� و اسلامی پر شده، و نوشته که به زنان باحجاب تخفیف ویژه مید�. خیلی اتفاقی، در گذری که از اصفهان داشتم، این مغازه رو دیدم و از واقعی بودنش لذت بردم. بقیه� جاهایی که در مشهد و آبادان و تهران هم توصیف میکنه� واقعی هستند.
در مورد افراد هم، من تونستم ردپای میرزاده� عشقی، غزاله علیزاده و برادران احمدزاده رو توی کتاب پیدا کنم. مطمئنم بسیاری دیگه رو هم میشه تا حدی رمزگشایی کرد.
اما چه چیزهایی رو دوست نداشتم؟
اول و مهمت� از همه: نثر ِ یزدانی خرم بسیار بسیار به من نساخت. توی آپدیتی هم که روی کتاب زده بودم، پرسیدم که آیا من زیادی اُلدفشنام� یا واقعا نثر ِ وبلاگی باید توی همون وبلاگ بمونه؟ اینقد� نثر رو دوست نداشتم که با وجود ِ جذابیت ِ داستان، بارها خواستم کتاب رو ببندم. مشکل فقط پیش و پس شدن ِ اجزای جمله نبود؛ مشکل شدت ِ تصنعی بودن ِ این جابهجاییه� بود. انگار که نویسنده به زور میخواس� بهت ثابت کنه نثرش خاص و عجیبه، حتی اگر این خاصیت، با تکرار ِ مکررات یا درست کردن ِ ترکیبها� طولانی (بی هیچ ضرورتی) به دست بیاد. خلاصه که یک امتیاز رو فقط به خاطر نثر کم کردم.
دوم: شخصیته� درست و حسابی درنیومده بودن. برادران ِ سوخته، جدا از موقعیتهای� که توشون قرار گرفته بودن، از نظر شخصیتی و کاراکتری، قابل افتراق نبودن�. خیلی از شخصیتها� فرعی کتاب هم، یا باورپذیر نبودن و یا حضورشون ناگهانی و غیبتشون از اون هم ناگهانیت� بود. البته در این بین، شخصیت ِ راهبه� بیروت، حسن و سیاوش (دوستان ِ مسعود سوخته)، روح شاعر آزادیخوا� (که البته علت حضورش در داستان برام ناشناخته موند)، روح خبیث خالدار و خود ِ منصور سوخته پختهت� به نظر میرسید�.
جمع بندی:
یزدانیخر� در این کتاب، کار بزرگی انجام داده. اون تونسته سبک ِ روایت ِ خاص خودش رو داشته باشه و در عین حال، از چیزهایی حرف بزنه که شاید رماننویس� ِ مجوزدار ِ فعلی ِ ایران، نتونسته به سمتش بره. ایده� داستان ِ یزدانی خرم بسیار جذابه، تا حدی که اگر به شخصیتپردازیه� و شسته و رفتهت� کردن ِ نثر کتاب بیشتر میپرداخت� میتونس� به شاهکارهای فارسی زبان هم نزدیک بشه� اما متاسفانه "خون خورده" با شاهکار فاصله� زیادی داره، گرچه به من ثابت کرد که نویسنده� استعداد ِ غیر قابل انکاری داره، و احتمالا روزی میتون� یکی از شاهکارهای ادبیاتمون رو خلق کنه.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
خون خورده.
Sign In »
Reading Progress
May 5, 2019
–
Started Reading
May 5, 2019
– Shelved
May 6, 2019
–
27.94%
"ایده ناب و عالیه، ولی نمیدونم من خیلی اولدفشن ام، یا واقعا نثر وبلاگی جاش فقط تو وبلاگه."
page
76
May 23, 2019
–
Finished Reading
Comments Showing 1-7 of 7 (7 new)
date
newest »



الان به نظرم ۳ زیاد بوده برای این کتاب�.
و یه جاهایی حس میکردم خیلی طولش داده و از توی گذشته بودن خسته م کرده بود...