Saman's Reviews > حدیث بندگی و دلبردگی
حدیث بندگی و دلبردگی
by
by

از متن كتاب
تفاوت خدای فیلسوفان و خدای پیامبران در این است که خدای پیامبران را میتوا� به دعا خواند، امّا درباره� خدای فیلسوفان باید جدال و جنجال کرد. فیلسوفان همچو� ریاضیدانان� که به حل معمایی ریاضی مشغولند، گره از کار فروبسته� خدا میگشاین�. امّا پیامبران، همچو� عاشقانی که با معشوقی نازنین نرد عشق میبازند� سخن از لطف و لطافت آن محبوب جمیل میگوین� و دست مردم را در دستان نرم و پرنوازش او میگذارن�. آن که حسین بن منصور حلاج میگف� که «معشوق همه ناز باشد، نه راز»، حق میگف�. خداوند، نه رازی است عقلستیز� که نازنینی است عشقپسن�. و همین است راز آن که پیامبران، بر خلاف فیلسوفان، چنین مقبول خلایق افتادهان� و دل از خداجویان بردهان�
دعا و نیایش، قبل از آن که ابزار زندگی باشند، ابزار بندگیان� و پیش از آن که خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا میکنن� و برتر از آن که سفره� نان را فراخی بخشند، گوهر جان را فربهی میدهن�
دعا فقط صحنه� خواندن دعا نیست، که عرصه� شناختن او هم هست. مونولوگ نیست، دیالوگ هم هست. سخن گفتنی دوسویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل میشود� هم شناخت. هم پالایش روح میشود� هم تقویت ایمان. هم دل خرسند میگردد� هم خرد. و چنین است که آدمی، به تمامیت خویش، در محضر تمامیتطل� ربوبی حاضر میشو� و نه دستار، که سر را هم میبازد� و نه به اضطرار عاقلانه، که به اختیار عاشقانه میشکن�
عشق وافی است وافی میخر�
در حــریــف بــیوفــا مــینـنـگرد
معشوق، همه� وجود عاشق را از دل و جان و خرد میخر� و استیفا میکن� و این سودای خوشعاقبت� در صحنه� پرصفای دعا صورت میگیر� که سیرابی سیرت و سریرت در اوست
در دعا هم از نیاز عاشق سخن میرود� هم از ناز معشوق؛ هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او؛ هم از انس، هم از خوف؛ هم از محبت، هم از معرفت؛ هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت؛ هم از حاجات معیشتی و زمینی، هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی؛ هم از تسلیم و هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن سخاوتمندان� فرو ریزد و آن همه خدمات و حسنات که کریمانه از دست او برخیزد؟
تفاوت خدای فیلسوفان و خدای پیامبران در این است که خدای پیامبران را میتوا� به دعا خواند، امّا درباره� خدای فیلسوفان باید جدال و جنجال کرد. فیلسوفان همچو� ریاضیدانان� که به حل معمایی ریاضی مشغولند، گره از کار فروبسته� خدا میگشاین�. امّا پیامبران، همچو� عاشقانی که با معشوقی نازنین نرد عشق میبازند� سخن از لطف و لطافت آن محبوب جمیل میگوین� و دست مردم را در دستان نرم و پرنوازش او میگذارن�. آن که حسین بن منصور حلاج میگف� که «معشوق همه ناز باشد، نه راز»، حق میگف�. خداوند، نه رازی است عقلستیز� که نازنینی است عشقپسن�. و همین است راز آن که پیامبران، بر خلاف فیلسوفان، چنین مقبول خلایق افتادهان� و دل از خداجویان بردهان�
دعا و نیایش، قبل از آن که ابزار زندگی باشند، ابزار بندگیان� و پیش از آن که خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا میکنن� و برتر از آن که سفره� نان را فراخی بخشند، گوهر جان را فربهی میدهن�
دعا فقط صحنه� خواندن دعا نیست، که عرصه� شناختن او هم هست. مونولوگ نیست، دیالوگ هم هست. سخن گفتنی دوسویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل میشود� هم شناخت. هم پالایش روح میشود� هم تقویت ایمان. هم دل خرسند میگردد� هم خرد. و چنین است که آدمی، به تمامیت خویش، در محضر تمامیتطل� ربوبی حاضر میشو� و نه دستار، که سر را هم میبازد� و نه به اضطرار عاقلانه، که به اختیار عاشقانه میشکن�
عشق وافی است وافی میخر�
در حــریــف بــیوفــا مــینـنـگرد
معشوق، همه� وجود عاشق را از دل و جان و خرد میخر� و استیفا میکن� و این سودای خوشعاقبت� در صحنه� پرصفای دعا صورت میگیر� که سیرابی سیرت و سریرت در اوست
در دعا هم از نیاز عاشق سخن میرود� هم از ناز معشوق؛ هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او؛ هم از انس، هم از خوف؛ هم از محبت، هم از معرفت؛ هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت؛ هم از حاجات معیشتی و زمینی، هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی؛ هم از تسلیم و هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن سخاوتمندان� فرو ریزد و آن همه خدمات و حسنات که کریمانه از دست او برخیزد؟
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
حدیث بندگی و دلبردگی.
Sign In »
Reading Progress
Finished Reading
August 5, 2008
– Shelved