Mohammad Javad's Reviews > جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ
by
by

درباره سلوچ
۱. مرد زن کودک . چه فرقی دارد ، همه مان زنجیرِ به یه آسیاییم . آسیایی که می چرخد و می چرخاند . میرقصد و میرقصاند . نمی ایستد، چه گیوه هایت پاره شود چه روده هایت . نچرخیدن و نرقصیدن سزایش جز لهیده شدن زیر پای دیگر اسیران نیست. نگاه نمی کند ، اسیران هم . باید رفت، هر چه باشد. چه مردت برود، چه کودکت علیل شود ،چه خودت دامانت .....
راهی نیست ، اسیری . حکم ات ابد و یک روزیست. نه مرگ پاسخت نه زندگی .معلقی ، در خلائی تاریک . نه راهی پیش نه راهی پس. قدم برداری پرت میشوی برنداری له . چه میکنی ؟ تو حق انتخاب داری( می خندد )
۲. مِرگان من به قربانت بروم.
۳. جدایِ از هر چیز ،بودن این داستان در خراسان به فکر وادارم کرد. آداب و رسوم ، تفکرات و کردارها ، رفتارها و حرف ها ، نیش و کنایه زدن ها � منظور بد یا خوب بودن نیست ، نفس این ها � که هنوز هم هست ،انگار ریشه دارد ، عمیق . نابرکندنی. گاهی تار و گاهی عیان . در جایی نهان و در جایی آشکار . هنوز این حال در خراسان جاری ست . شریان دارد در شهرها و ده ها .در مردمان . در من .
۴. عباس ، بیش از همه ، از اول ، من با تو بودم . می فهمیدمت . بدخلقی هایت را، غرورت را، دردهایت را و این اواخر موهایت را. بگذار دیگران که تازه اول راه اند ،بگویند عباس بد است چه برای مادر چه برای خواهر چه برادر . بگذار بگویند این حیوان ست ، ناکس ست ،نامرد ست ،بی حیاست. بگذار هر چه می خواهند بگویند. من با توام. شانه به شانه ات می آیم . اصلا داو قمار را بچین با هم بازی کنیم، سر هر چه تو می خواهی. فقط جان من دلت نگیرد از این زندگی .
۵. توصیف هایی طولانی دولت آبادی گاهی ، مخصوصا اوایل کتاب خیلی اذیت کننده بود . گاهی در نقطه اوج ماجرا شروع می کرد توصیف کردن طولانی فضا یا حال شخصیت که هم تو را از روایت بیرون می انداخت و هم بدلیل زیادی شرح دادن خسته ات می کرد . هر چند کتاب هرچه به آخر نزدیک تر می شد توصیف هایش کمتر می شد و ما بی واسطه وارد بطن داستان می شدیم.
۱. مرد زن کودک . چه فرقی دارد ، همه مان زنجیرِ به یه آسیاییم . آسیایی که می چرخد و می چرخاند . میرقصد و میرقصاند . نمی ایستد، چه گیوه هایت پاره شود چه روده هایت . نچرخیدن و نرقصیدن سزایش جز لهیده شدن زیر پای دیگر اسیران نیست. نگاه نمی کند ، اسیران هم . باید رفت، هر چه باشد. چه مردت برود، چه کودکت علیل شود ،چه خودت دامانت .....
راهی نیست ، اسیری . حکم ات ابد و یک روزیست. نه مرگ پاسخت نه زندگی .معلقی ، در خلائی تاریک . نه راهی پیش نه راهی پس. قدم برداری پرت میشوی برنداری له . چه میکنی ؟ تو حق انتخاب داری( می خندد )
۲. مِرگان من به قربانت بروم.
۳. جدایِ از هر چیز ،بودن این داستان در خراسان به فکر وادارم کرد. آداب و رسوم ، تفکرات و کردارها ، رفتارها و حرف ها ، نیش و کنایه زدن ها � منظور بد یا خوب بودن نیست ، نفس این ها � که هنوز هم هست ،انگار ریشه دارد ، عمیق . نابرکندنی. گاهی تار و گاهی عیان . در جایی نهان و در جایی آشکار . هنوز این حال در خراسان جاری ست . شریان دارد در شهرها و ده ها .در مردمان . در من .
۴. عباس ، بیش از همه ، از اول ، من با تو بودم . می فهمیدمت . بدخلقی هایت را، غرورت را، دردهایت را و این اواخر موهایت را. بگذار دیگران که تازه اول راه اند ،بگویند عباس بد است چه برای مادر چه برای خواهر چه برادر . بگذار بگویند این حیوان ست ، ناکس ست ،نامرد ست ،بی حیاست. بگذار هر چه می خواهند بگویند. من با توام. شانه به شانه ات می آیم . اصلا داو قمار را بچین با هم بازی کنیم، سر هر چه تو می خواهی. فقط جان من دلت نگیرد از این زندگی .
۵. توصیف هایی طولانی دولت آبادی گاهی ، مخصوصا اوایل کتاب خیلی اذیت کننده بود . گاهی در نقطه اوج ماجرا شروع می کرد توصیف کردن طولانی فضا یا حال شخصیت که هم تو را از روایت بیرون می انداخت و هم بدلیل زیادی شرح دادن خسته ات می کرد . هر چند کتاب هرچه به آخر نزدیک تر می شد توصیف هایش کمتر می شد و ما بی واسطه وارد بطن داستان می شدیم.
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
جای خالی سلوچ.
Sign In »
Reading Progress
August 29, 2019
–
Started Reading
August 29, 2019
– Shelved
August 29, 2019
–
Finished Reading
Comments Showing 1-10 of 10 (10 new)
date
newest »

message 1:
by
AmirAli
(new)
Aug 29, 2019 12:06PM

reply
|
flag

با مورد ۵, هم بهتر بود ۴ میدادی محمد جان.
در کل عالی نوشتی

