Robert Khorsand's Reviews > کلیدر، جلد اوّل و دوّم
کلیدر، جلد اوّل و دوّم
by
by

Robert Khorsand's review
bookshelves: fiction, persian, romance, historical, multi-volume
May 01, 2021
bookshelves: fiction, persian, romance, historical, multi-volume
جلدِ اول و دوم به پایان رسید اما سفرِ من به کلیدر حالا حالاها ادامه خواهد داشت... .
در ابتدا عرض میکن� که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال تنها به نکاتی پررنگ که در جلد اول و دوم کتاب به چشمم آمد اشاره میکن�.
محمود دولتآبادی� نویسندهایس� که من توانِ توصیف او را ندارم!
او آنقدر در شخصیت پردازی خلاق و تواناست که تک تک شخصیتهای� که تعدادشان در کتاب قابل شمارش نیست را به قدری زیبا و دقیق توصیف نموده که در هر کجای کتاب اسم آن شخص را میخوانی� او را همانندِ یکی از اعضای نزدیکِ خانواده� خود فرض میکنی�!
او آنقدر در صحنهساز� خلاق و تواناست که برای مثال وقتی بیابان را در گرگ و میش توصیف میکن� کافیس� چشمها� خود را ببندید و نفسی جانانه در بیابان بکشید تا هوای آن را استشمام کنید!
او آنقدر از زندگیِ ایلیاتیه� و بیابانگردها آگاه و همچنین در داستاننویس� خلاق و توانا بود که از ابتدای این سفر شب سر خود را در چادرِ کلمیشی سر بر روی نازبالشتم میگذاشت� و سحر با گلمحم� بیدار میشد� و پیِ کار میرفت�. فرقی نداشت چه کاری، شده در اوجِ نعمت گلهدار� میکردی� و وقتی آفتاب به میان� آسمان میآم� لنگِ یک بز را میکشید� و از سینها� او شیر میدوشید� و با نانهای� که بلقیسخاتو� پخته بود به بدن میزدم� جانمممممممممممم. چه در زمانِ بزمرگی و قحطیِ زمستان با گلمحم� طاغیهای� که مارال میکن� را بار شتر میکردی� و از بیابان به سوی شهر میرفتی� که بفروشیم و اندکی آردِ گندم، قند و ... بخریم و برگردیم.
چه زمانیکه به همراهِ گلمحمد� بیگمحمد� خانعمو� صبراو و مدیار برای دزدیدنِ یک دختر رفتیم و بجای آوردنِ دختر جنازه� مدیار رو در نیمهش� دفن کردیم...!
آه، امان از این سفر پر قصه و قصهها� پر غصه!
چه بگویم از دلِ پردردِ مارال وقتی که پدرش و نامزدش به زندان افتادند و مادرش هم فوت کرد و طعمه� صدها نامرد شد و سر به بیابان گذاشت؟ چه بگویم از دلِ بلقیسخاتون� چه بگویم از شوریدنها� دلِ� زیور؟ چه بگویم از بیداری کشیدنها� شیرو؟ چه بگویم از گلمحم� وقتی مارال را لخت و عریان تماشا کرد؟ چه بگویم از دلِ کلمیشیِ پیرمرد وقتی گوسفندهای مریضش را در حال مرگ میدی� و برای عذاب نکشیدن سرشان را میبرید� چه بگویم از حال عبدوس که در زندان خبر مرگِ زنش و آوارگیِ دخترش را شنید؟ چه بگویم غلطه باید بگم چهه� بگویم از چهه� و چهها� بیانتها� این سفر؟!؟
این سفر سفری� طولانیست، این سفر کارِ هرکسی نیست و مردِ سفر میخواه� و دلی به بزرگیِ دریا اما خوشحالم که پا در این سفر گذاشتم و دستِ آقای محمودخان� دولتآباد� که را که باعث شد خانواده� کلمیشی من را در میان� خودشان مهمان کنند میبوس�.
این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد.
یازدهم اردیبهشتما� یکهزا� و چهارصد
در ابتدا عرض میکن� که اگر عمرم به پایان نرسد در انتهای این سفرِ طولانی یک ریویوی اجمالی برایش خواهم نوشت اما حال تنها به نکاتی پررنگ که در جلد اول و دوم کتاب به چشمم آمد اشاره میکن�.
محمود دولتآبادی� نویسندهایس� که من توانِ توصیف او را ندارم!
او آنقدر در شخصیت پردازی خلاق و تواناست که تک تک شخصیتهای� که تعدادشان در کتاب قابل شمارش نیست را به قدری زیبا و دقیق توصیف نموده که در هر کجای کتاب اسم آن شخص را میخوانی� او را همانندِ یکی از اعضای نزدیکِ خانواده� خود فرض میکنی�!
او آنقدر در صحنهساز� خلاق و تواناست که برای مثال وقتی بیابان را در گرگ و میش توصیف میکن� کافیس� چشمها� خود را ببندید و نفسی جانانه در بیابان بکشید تا هوای آن را استشمام کنید!
او آنقدر از زندگیِ ایلیاتیه� و بیابانگردها آگاه و همچنین در داستاننویس� خلاق و توانا بود که از ابتدای این سفر شب سر خود را در چادرِ کلمیشی سر بر روی نازبالشتم میگذاشت� و سحر با گلمحم� بیدار میشد� و پیِ کار میرفت�. فرقی نداشت چه کاری، شده در اوجِ نعمت گلهدار� میکردی� و وقتی آفتاب به میان� آسمان میآم� لنگِ یک بز را میکشید� و از سینها� او شیر میدوشید� و با نانهای� که بلقیسخاتو� پخته بود به بدن میزدم� جانمممممممممممم. چه در زمانِ بزمرگی و قحطیِ زمستان با گلمحم� طاغیهای� که مارال میکن� را بار شتر میکردی� و از بیابان به سوی شهر میرفتی� که بفروشیم و اندکی آردِ گندم، قند و ... بخریم و برگردیم.
چه زمانیکه به همراهِ گلمحمد� بیگمحمد� خانعمو� صبراو و مدیار برای دزدیدنِ یک دختر رفتیم و بجای آوردنِ دختر جنازه� مدیار رو در نیمهش� دفن کردیم...!
آه، امان از این سفر پر قصه و قصهها� پر غصه!
چه بگویم از دلِ پردردِ مارال وقتی که پدرش و نامزدش به زندان افتادند و مادرش هم فوت کرد و طعمه� صدها نامرد شد و سر به بیابان گذاشت؟ چه بگویم از دلِ بلقیسخاتون� چه بگویم از شوریدنها� دلِ� زیور؟ چه بگویم از بیداری کشیدنها� شیرو؟ چه بگویم از گلمحم� وقتی مارال را لخت و عریان تماشا کرد؟ چه بگویم از دلِ کلمیشیِ پیرمرد وقتی گوسفندهای مریضش را در حال مرگ میدی� و برای عذاب نکشیدن سرشان را میبرید� چه بگویم از حال عبدوس که در زندان خبر مرگِ زنش و آوارگیِ دخترش را شنید؟ چه بگویم غلطه باید بگم چهه� بگویم از چهه� و چهها� بیانتها� این سفر؟!؟
این سفر سفری� طولانیست، این سفر کارِ هرکسی نیست و مردِ سفر میخواه� و دلی به بزرگیِ دریا اما خوشحالم که پا در این سفر گذاشتم و دستِ آقای محمودخان� دولتآباد� که را که باعث شد خانواده� کلمیشی من را در میان� خودشان مهمان کنند میبوس�.
این ریویو به پایان رسید اما سفرِ من در کلیدر ادامه دارد و برایتان در آینده باز هم خواهم نوشت اما اگر عمرم کفافِ پایانِ این سفر را نداد، روی سنگِ قبرم بنویسید او در کلیدر با دنیا وداع کرد.
یازدهم اردیبهشتما� یکهزا� و چهارصد
Sign into ŷ to see if any of your friends have read
کلیدر، جلد اوّل و دوّم.
Sign In »
Reading Progress
April 22, 2021
–
Started Reading
April 22, 2021
– Shelved
April 22, 2021
– Shelved as:
to-read
April 23, 2021
–
5.02%
"سفر به دنیای کلیدر برای من شیرین و پرحرارت آغاز شده و بر خلافِ انتظارم کتاب اصلا سختخوا� نیست.
به خوبی میدان� که در ابتدای سفری هستم بس طولانی که راهِ آن پر از شیب، ناهمواری و سنگلاخ است اما از اعماقِ قلبم احساس میکن� که این سفر سفریس� فراموش نشدنی �"
page
31
به خوبی میدان� که در ابتدای سفری هستم بس طولانی که راهِ آن پر از شیب، ناهمواری و سنگلاخ است اما از اعماقِ قلبم احساس میکن� که این سفر سفریس� فراموش نشدنی �"
April 24, 2021
–
18.64%
"آخر پردهها� دلِ آد� از آهن که نیستند!
به نگاهی درهم میریزن�!
گاه چنین است که تابِ کلامی را نمیشو� آورد. بندِ دل میلرز�.
در این میان گناه را پای که باید نوشت؟"
page
115
به نگاهی درهم میریزن�!
گاه چنین است که تابِ کلامی را نمیشو� آورد. بندِ دل میلرز�.
در این میان گناه را پای که باید نوشت؟"
April 26, 2021
–
45.71%
"مرد هرچند کهنهکا� و روزگار چشیده، باز هم اگر شده برای دمی احساس تنهایی میکن�.
دشوارترینِ مردان هم بی نیاز از نرمش و مهر نیستند. چنین است که گاه نباید شاخ در شاخشان گذاشت. این گاوانِ زخمی، انگشتانی میطلبن� تا به نرمی پیشانیشا� را بخاراند و لبانی را میخواه� که نوای نرمی را بیخِ گوششان نجوا کند."
page
282
دشوارترینِ مردان هم بی نیاز از نرمش و مهر نیستند. چنین است که گاه نباید شاخ در شاخشان گذاشت. این گاوانِ زخمی، انگشتانی میطلبن� تا به نرمی پیشانیشا� را بخاراند و لبانی را میخواه� که نوای نرمی را بیخِ گوششان نجوا کند."
April 27, 2021
–
60.78%
"به پایان آمد جلد اول، حکایت حالا حالاها باقیست، این قصه سرِ دراز دارد 😁"
page
375
April 30, 2021
–
80.88%
"فرمانها� سه گانه� خفتگیر� در بیابان:
کور شو! کر شو! دور شو!
کور شو، اخطار نخست است. معنی آشکارا دارد یعنی چشمهای� را ببند تا مرا نبینی.
کر شو، اخطار دوم است. یعنی گوشهای� رو ببند تا صدای من را بخاطر نسپاری.
دور شو، اخطار نهاییس�. یعنی خون و جانِ تو دست خودت هست و اگر میخواه� زنده بمانی مالت رو بگذار و فرار کن.
پ.ن: خودم رو تنها در بیابان سوار شتر در گرگ و میش تصور کردم، یهو صدایی شنیدم: کور شو 😨"
page
499
کور شو! کر شو! دور شو!
کور شو، اخطار نخست است. معنی آشکارا دارد یعنی چشمهای� را ببند تا مرا نبینی.
کر شو، اخطار دوم است. یعنی گوشهای� رو ببند تا صدای من را بخاطر نسپاری.
دور شو، اخطار نهاییس�. یعنی خون و جانِ تو دست خودت هست و اگر میخواه� زنده بمانی مالت رو بگذار و فرار کن.
پ.ن: خودم رو تنها در بیابان سوار شتر در گرگ و میش تصور کردم، یهو صدایی شنیدم: کور شو 😨"
May 1, 2021
– Shelved as:
fiction
May 1, 2021
– Shelved as:
persian
May 1, 2021
– Shelved as:
romance
May 1, 2021
–
Finished Reading
May 25, 2021
– Shelved as:
historical
December 25, 2021
– Shelved as:
multi-volume
Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)
date
newest »

message 1:
by
Katayoon
(new)
Oct 08, 2021 04:59AM

reply
|
flag

لطف داری بهم❤️ آرههههه وقتی داستان رو شروع میکنی� دیگه همهمو� بچهها� پیرمرد کلمیشی و بلقیس خاتون میشیم😍 چقدر زمان زود میگذر� کتی!!! الان که کامنت گذاشتی تاریخ ریویوی خودمو دیدم دلم گرفت😣 ۵ ماه گذشتتتتت🤦🏻♂�