ŷ

Shaghayegh's Reviews > سوگ مادر

سوگ مادر by شاهرخ مسکوب
Rate this book
Clear rating

by
119578456
's review

really liked it
bookshelves: e-books, biography, memoir, non-fiction

از سری ریویوهای غیبت صغری
این روزها که خانم دلوی می‌خونی� و اکثریت از سخت‌خوا� بودن اثر شکایت میکنن، به یادت می‌افت�. چون هیچ کتابی در طول امسال، قدر تو اذیتم نکرد. سخت‌خوا� بودن اثر برای من اونجایی تلقی میشه که پای بیداری احساسات درمیون باشه. پای زندگی حقیقی آدم‌های� که زیر بار سنگینی که به دوش می‌کشن� خمیده و از پاافتاده میشن و این رنج، با تجربه‌� من خواننده عجین میشه (اگرچه همذات‌پنداری� ملاک درستی برای امتیازدهی نیست). در مطالعه‌� آثاری که شخصیت‌ها� خیالی دارن، برای من آرامشی وجود داره. اینکه صرفا زاده‌� ذهنیات و الهامات باشن، امن‌ت� از اوقاتی هست که از انسان‌ها� واقعی می‌خون�. همون‌طو� که موقع تماشای فیلم و سریال، دیدن بر اساس واقعیت بودن اثر منجر به عذاب دوچندانم میشه.
خاطرات و سرگذشت دفن شده، از زیر خاک سر بر میارن و اشباح، دستانشون رو به دور گلو فشار میدن. بغض پررنگ میشه و چشم‌ه� در هاله‌ا� اشک‌آلو� اسیر میشن. تداعی از دست رفتگان، زمان رو به سالیان دور پرتاب میکنه و کارهای روزانه به طرز غمناکی پس از رنج‌ها� نویسنده (و شاید، بیشتر خود خواننده) انجام میشن. این وصف حال منی هست که خوندن اثر رو بیش از یک ماه طول دادم.
شاهرخ مسکوب از "من به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رو�" میگه. از مادری که مرگ تدریجی‌ا� داشته و اطرافیان، شاهد رو به زوال رفتنش بودن. از مواجهه با ترسی که به واقعیت می‌پیوند� و عصاره‌� زندگی از وجود پسر، مکیده میشه. طوری که در جایی میگه:
مرگ تو شجاعت زیستن را در من کشته است.

پسر، از رویارویی با سوگواری حرف میزنه. از ترس‌ها� قبل از پایان ابدی عزیزترین موجود زندگیش. از میل به خودکشی و از کابوس‌های� که ازش رهایی نداره:
ترسیدم بفهمم که مرده است. چیزی نگفتم. سرهامان در کنار هم بود و های های گریه می‌کردی�. من از شدت گریه و ناراحتی بیدار شدم و دیدم که همه چیز به قرار خود است. جز او که خوابش بیداری ندارد.

و از بی‌رحمان� بودن جریان زندگی میگه:
مرگ هر چند به اندازه زندگی طبیعی و عادی است ولی با این همه پدیده عجیبی است. همه چیز را دگرگون می‌کن� و از همه بیش‌ت� عادی بودن زندگی را.

شاید برای کسی که لااقل دید منطقی‌ا� می‌تون� در حین خوانش داشته باشه، کتاب چشمگیری محسوب نشه. اما برای من که زلال بودن کلمات رو مثل اشکی که روحم رو سبکبال میکنه می‌پسندم� خوندنش خالی از لطف نبود. احتمال میدم اگر مرگی رو به چشم دیده باشین (نه فقط به خاک سپردن شخص)، خوندنش کمی� سخت باشه. البته ممکن هست مقیاسی برای میزان غم و سختی قائل بشین و با ترازوی خودتون، به زندگی مسکوب از این بابت بها بدین (اینکه رنج من در برابرش مهلک‌ت� بود و حرف‌های� که موجبات کفری شدن رو پدید میارن).
امیدوارم که... البته مرگ اجتناب‌ناپذی� هست و همگی بهش دچاریم. فقط می‌تون� امید داشته باشم که زندگی از دست نره و تا حد توان ادامه بدیم. چون به قول عزیزی، این تنها فرصتی هست که داریم.
68 likes · flag

Sign into ŷ to see if any of your friends have read سوگ مادر.
Sign In »

Reading Progress

September 3, 2021 – Shelved
September 3, 2021 – Shelved as: to-read
February 19, 2024 – Started Reading
February 22, 2024 –
22.0% "به گمونم اگه طعم از دست دادن رو چشیده باشین، بیشتر با خوندنش مچاله میشین :)"
March 29, 2024 –
77.0% ""مرگ تو شجاعت زیستن را در من کشته است."
چقدر خوندنت سخته. مخصوصا وقتی که پای خواب‌ه� و نامه‌ها� درمیون باشن :)"
March 30, 2024 – Finished Reading
December 4, 2024 – Shelved as: e-books
December 4, 2024 – Shelved as: biography
December 4, 2024 – Shelved as: memoir
December 4, 2024 – Shelved as: non-fiction

Comments Showing 1-24 of 24 (24 new)

dateDown arrow    newest »

پیمان عَلُو چرا کسی به ما نمیگه بیا باهم خانم دلوی بخونیم!


Shaghayegh پیمان عَلُو wrote: "چرا کسی به ما نمیگه بیا باهم خانم دلوی بخونیم!"

گفتن رو که ميگه منتهی وقتی نوتیفیکیشن چنل رو میوت میکنی، موقعیت‌ه� پر پر میشن.


message 3: by Ali (last edited May 14, 2024 10:57PM) (new)

Ali what a damnable reality is this death. one single truth that we all accept, at least in the sense that it will end this life. religions and cults and whatnots have sold immortality to people who themselves have been reluctant to accept its finality. i know no one has the final answer and i'm not here to argue, cause its a boring and useless debate.

i myself dont think immortality is desirable even if i'm terrified of the irreversibility of death. and that brings us to grief...

این سوگ لعنتی از دست دادن. و ترس از دست دادن که می‌‌تون� رنجی به اندازه از دست دادن واقعی ایجاد کنه و اون عصاره و شجاعت و انگیزه برای زندگی رو نابود کنه.

ریویوهات رو کنار هم بذاریم و بخونیم، مشخص هست که سختی زیاد کشیدی، چون این طوری که می‌نویس� از چیزهایی که می‌خون� و ارتباطی که با کتاب‌های� که با از دست دادن دست و پنجه نرم کردن میگیری و مو بر تن سیخ می‌کن� نشون میده ساخته خیالاتت نیست و سختی کشیدی

میدونم یه موقع خواستم با سوگ و اندوه روبرو بشم، به کی مراجعه کنم. با نوشتن و خلق کردن میشه عصاره زندگی رو در رگ‌ه� در جریان نگه داشت.

امیدوارم غیبت‌ها� کمتر و کمتر بشن و مرتب بنویسی و نویسنده‌ا� بشی مثل امثال کینگ که آثارشون تمومی نداره.
البته کیفیت مدنظره و میشه استایرن‌وا� چندتا نوشت کلا.


message 4: by Negin (new) - added it

Negin Moradi به قدری زیبا توصیفش کردی که دوست دارم سریع‌ت� برم و خودم رو با خوندنش آزار بدم، ولی فعلا صبر می‌کن�...


message 5: by Niloo (new)

Niloo خوشحالم قبل از اینکه برم سراغ مسکوب، این ریویو رو ازت خوندم. حالا احساس می‌کن� قراره به استقبال یک دوست آشنا و در عین حال ناشناخته برم.
اثری که بتونه اینطوری احساسات رو تحت تاثیر قرار بده، واقعا ارزشمنده.


Shaghayegh Ali wrote: "what a damnable reality is this death. one single truth that we all accept, at least in the sense that it will end this life. religions and cults and whatnots have sold immortality to people who th..."

درسته، بحث بیخودی هم� میشه. تصور اینکه جهانی پس از مرگ وجود داره، از طرفی میتونه آرامشی تزریق کنه که موجودیت از دست رفته در نهایت بهت برمی‌گرد� و همه چیز به پایان نرسیده. اما خب، برای آدمی مثل من یه امید واهی هست. از اون طرف قضیه، تصور فروپاشی همه چیز میتونه تا حدودی کمک کنه. اینکه همین لحظات رو غنیمت بدونی و به فرداهای دیگه دلخوش نکنی. چون میمیریم باید زندگی کنیم.

درست حدس زدی و این دقت بی‌بدیل� رو نشون میده :)

امیدوارم کمتر باهاش مواجه بشی و البته منبع قابلی برای مراجعه نیستم. به گمونم بعدها که کتاب‌ها� بیشتری در این باره بخونم و معرفی کنم و تازه اون موقع تا حدودی می‌تون� روم حساب باز کنی (نه به حرف‌ه� بلکه کتاب‌ه�).

هندونه بزرگی هست و جا پای بزرگان نمی‌کن�. همین نوشته‌ها� کوتاه کفایت میکنن. اما به هر حال ممنونم.


Shaghayegh Negin wrote: "به قدری زیبا توصیفش کردی که دوست دارم سریع‌ت� برم و خودم رو با خوندنش آزار بدم، ولی فعلا صبر می‌کن�..."

فعلا خودآزاری رو میتونی یه گوشه زندانی کنی تا بعدا عفو بخوره :) ممنونم که خوندی و مثل همیشه مستفیضم کردی 🤍


Shaghayegh Niloo wrote: "خوشحالم قبل از اینکه برم سراغ مسکوب، این ریویو رو ازت خوندم. حالا احساس می‌کن� قراره به استقبال یک دوست آشنا و در عین حال ناشناخته برم.
اثری که بتونه اینطوری احساسات رو تحت تاثیر قرار بده، واقعا ار..."


منم خوشحالم که تا حدودی مفید واقع شد. دقیقا همینطوره و چقدر این دوست بغل کردنی هست :)
البته گاهی هم استفاده ابزاری از احساسات میشه که ارزش رو به گند میکشه. ولی در اینجا، قابل تقدیر هست.


message 9: by Niloo (new)

Niloo Shaghayegh wrote: "Niloo wrote: "خوشحالم قبل از اینکه برم سراغ مسکوب، این ریویو رو ازت خوندم. حالا احساس می‌کن� قراره به استقبال یک دوست آشنا و در عین حال ناشناخته برم.
اثری که بتونه اینطوری احساسات رو تحت تاثیر قرار..."


من احتمالا اولین اثری که ازش می‌خونم� همون «روزها در راه» باشه که بهت گفته بودم. بی‌صبران� منتظرم ببینم چجوریه :)


Shaghayegh Niloo wrote: "Shaghayegh wrote: "Niloo wrote: "خوشحالم قبل از اینکه برم سراغ مسکوب، این ریویو رو ازت خوندم. حالا احساس می‌کن� قراره به استقبال یک دوست آشنا و در عین حال ناشناخته برم.
اثری که بتونه اینطوری احساسا..."


امیدوارم از خوانش لذت ببری. من هم اگه برنامه سبک بود بهت می‌پیوست� ولی واقعا دارم له میشم و همونطور که گفتم، تابستون خونینی در انتظار هست 😅


message 11: by Niloo (new)

Niloo @shaghayegh امیدوارم این تابستون رو با حداقل میزان آسیب و تلفات پشت سر بگذاریم🤣


Shaghayegh Niloo wrote: "@shaghayegh امیدوارم این تابستون رو با حداقل میزان آسیب و تلفات پشت سر بگذاریم🤣"

دقیقا. از الان خودم رو زیر آوار تصور میکنم که دستم رو بلند کردم و اعلام میکنم هنوز زنده‌ا�. شیطان به خیر بگذرونه.


message 13: by Navid (new)

Navid جنبه‌� خودخواهانه‌� وجودم میگه باید خوشحال باشم که از غیبت دراومدی و بازم می‌تون� نوشته‌هات� بخونم
اما در عین حال نمی‌تون� خوشحال باشم وقتی از غم و رنجت می‌خون�
کاش راهی بود برای کم کردن رنج دوستامون، اگه یه روز احساس کردی کمکی از من بر میاد، گفتنش رو دریغ نکن


Shaghayegh Navid wrote: "جنبه‌� خودخواهانه‌� وجودم میگه باید خوشحال باشم که از غیبت دراومدی و بازم می‌تون� نوشته‌هات� بخونم
اما در عین حال نمی‌تون� خوشحال باشم وقتی از غم و رنجت می‌خون�
کاش راهی بود برای کم کردن رنج دوستام..."


این متناقض بودن آدمی چیز عجیبیه :)
فقط می‌تون� بگم که ممنونم از این حجم مهربونی و درکی که داری و هر بار بهم ثابت میشه که چقدر آدم‌ها� اینجا، انسانن و این انسانیتشون گویا ته نمیکشه. حرفت برام خیلی ارزش داشت 🤍 امیدوارم تو هم یادت باشه که لااقل اگه کمکی هم از دستم برنیاد ولی میتونم شنونده‌� خوبی برات باشم (تضمینی 😁).
بازم مرسی از کامنت‌ها� نوید‌گونه‌ا� 👌🏻


message 15: by Maede (new)

Maede چه قلمی داری شقایق


message 16: by Haniyeh (new)

Haniyeh نمیدونم اصلا بتونم برم سراغش یا نه. همین چند جمله‌ا� که شما نقل قول کردی هم حالم رو گرفته کرد.
چه قشنگ حستون به کتاب رو توصیف کردید. ممنون که ازش نوشتید �


message 17: by Maedeh (new)

Maedeh چه قدر خوش حالم از اینکه دوباره ازت میخونم واقعا به نظرم قلم فوق العاده ای داری
امیدوارم به همون اندازه که الان از رنجت انقدر قابل لمس مینویسی به زودی از تجربه رهایی ازش بنویسی و ما خیلی بیشتر کیف کنیم


Shaghayegh Maede wrote: "چه قلمی داری شقایق"

اینکه تو بگی لذتش دوچندان میشه مائده‌� عزیزم 🤍


Shaghayegh Haniyeh wrote: "نمیدونم اصلا بتونم برم سراغش یا نه. همین چند جمله‌ا� که شما نقل قول کردی هم حالم رو گرفته کرد.
چه قشنگ حستون به کتاب رو توصیف کردید. ممنون که ازش نوشتید �"


حتما شرایطت هم سر خوانش لحاظ کن، چون همونطور که گفتی موجبات حال‌گیر� رو فراهم میکنه.
ممنونم که خوندی و برام نوشتی 🤍


Shaghayegh Maedeh wrote: "چه قدر خوش حالم از اینکه دوباره ازت میخونم واقعا به نظرم قلم فوق العاده ای داری
امیدوارم به همون اندازه که الان از رنجت انقدر قابل لمس مینویسی به زودی از تجربه رهایی ازش بنویسی و ما خیلی بیشتر کیف..."


و چقدر خوشحالم که بعد از برگشتنم اینطور هندونه زیر بغلم میذارین و من رو با تعاریف قشنگتون دلگرم می‌کنی�. ممنونم از نظر قشنگت و حتما از این رهایی‌ا� که میگی خواهم نوشت. چون خواستم به ریویو مرتبط باشه کمی از این حال و هوا حرف زدم. کتاب و موقعیت تضادش رو ببینم، دریغ نمیکنم.


message 21: by Negin (new) - added it

Negin Moradi Shaghayegh wrote: "Negin wrote: "به قدری زیبا توصیفش کردی که دوست دارم سریع‌ت� برم و خودم رو با خوندنش آزار بدم، ولی فعلا صبر می‌کن�..."

فعلا خودآزاری رو میتونی یه گوشه زندانی کنی تا بعدا عفو بخوره :) ممنونم که خوند..."


همین کار رو می‌کن� :)🤍


Shaghayegh Negin wrote: "Shaghayegh wrote: "Negin wrote: "به قدری زیبا توصیفش کردی که دوست دارم سریع‌ت� برم و خودم رو با خوندنش آزار بدم، ولی فعلا صبر می‌کن�..."

فعلا خودآزاری رو میتونی یه گوشه زندانی کنی تا بعدا عفو بخور..."


خیلی هم عالی 👌🏻


message 23: by Sara (new)

Sara اوه چه کوئت هایی داشت...
چه خوب نوشته بودی.


Shaghayegh Sara wrote: "اوه چه کوئت هایی داشت...
چه خوب نوشته بودی."


آره :)
قربانت 🤍


back to top