

“آزادی که بپذیری
آزادی که بگویی نه
و این
زندان کوچکی نیست.
آزادی که ساعته� دستهای� در هم قفل شوند
چشمهای� بروند و بر نگردند� خیره! خیره بمان
و ما اسم اعظم را به کار میبری�:
اسکیزوفرنیک.
آزادی که کتابه� جمع شوند زیر دیرکی که تو را به آن بستهان�
و یکیشا�
آتش را شروع کند.
آزادی که به هیچ قصه و شهر و کوچها�
به هیچ زمانی برنگردی
و از اتاقها� هتل
صدای خنده به گوش برسد.”
―
آزادی که بگویی نه
و این
زندان کوچکی نیست.
آزادی که ساعته� دستهای� در هم قفل شوند
چشمهای� بروند و بر نگردند� خیره! خیره بمان
و ما اسم اعظم را به کار میبری�:
اسکیزوفرنیک.
آزادی که کتابه� جمع شوند زیر دیرکی که تو را به آن بستهان�
و یکیشا�
آتش را شروع کند.
آزادی که به هیچ قصه و شهر و کوچها�
به هیچ زمانی برنگردی
و از اتاقها� هتل
صدای خنده به گوش برسد.”
―

“پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
روح جنگل سياه با دست شاخهها� داره
روحم رو از من ميگيــره
تا يه لحظه ميمون�
جغدها تو گوش هم ميگن
پلنگ زخمي ميميـــره
راه رفتن ديگه نيست
حجله پوسيدن من جنگل پيـره
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
قلب ماه سر به زير
به دار شاخهه� اسير
غروبش رو من ميبين�
ترس رفتن تو تنم
وحشت موندن تو دلم
خواب برگشتن ميبين�
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه
سايه دشمن ميبين�
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه”
―
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
روح جنگل سياه با دست شاخهها� داره
روحم رو از من ميگيــره
تا يه لحظه ميمون�
جغدها تو گوش هم ميگن
پلنگ زخمي ميميـــره
راه رفتن ديگه نيست
حجله پوسيدن من جنگل پيـره
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
قلب ماه سر به زير
به دار شاخهه� اسير
غروبش رو من ميبين�
ترس رفتن تو تنم
وحشت موندن تو دلم
خواب برگشتن ميبين�
هر قدم به هر قدم
لحظه به لحظه
سايه دشمن ميبين�
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه
پشت سر، پشت سر، پشت سر جهنمه
روبرو، روبرو قتلگاه آدمه”
―
“م دانيم
ه مه
م دانند
و اهمه بر ما شوريده است
د انستن
ا ما چه سود
ه مه ی پيشينيان هم
م يدانستند!!!
د ريغا آنان نيز
ی ادگاری تلخ بنهادند:
ن ظاره، سکوت و فرموده اي سهم:
ج ويبار اين مزرعه خشکيدست
ا شک های من و تو پوسيدست
د رمانی بر دانستن يا ندانستن ما نيست”
―
ه مه
م دانند
و اهمه بر ما شوريده است
د انستن
ا ما چه سود
ه مه ی پيشينيان هم
م يدانستند!!!
د ريغا آنان نيز
ی ادگاری تلخ بنهادند:
ن ظاره، سکوت و فرموده اي سهم:
ج ويبار اين مزرعه خشکيدست
ا شک های من و تو پوسيدست
د رمانی بر دانستن يا ندانستن ما نيست”
―

“طعم خيس اندوه و اتفاق افتـــاده
يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
خالي شدم از رويا حسي منو از من برد
يـه سايه شبيه من ، پشت پنجره پژمرد
اي معجزه خاموش ، يه حادثه روشن شو
يه لحظه فقط يه اه همجنس شکفتن شـو
از روزن اين کنج خاکســتري پر پر
مشغول تماشاي ويرون شدن من شـــــو
برگرد به برگرشتن از فاصله دورم کـــــن
يه خاطره با من باش يه گريه مرورم کن
از گر گر بي رحم اين تجربه من ســوز
پرواز رهايي باش به ضيافت ديـروز
به کوچه که پيوستي شهر از تو لبا لب شد
لحظه آخر لحظه شب عاقبت شـب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بــود
راهي شدنت حرف نقطه چين پايــان بود
اي معجزه خاموش ، يه حادثـه روشن شو
يـه لحظه فقط يه آه همجنس شکفتن شو
از روزن اين کنج خاکســــــتري پـــر پـــر
مشـــغول تماشاي ويرون شدن من شو”
―
يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
خالي شدم از رويا حسي منو از من برد
يـه سايه شبيه من ، پشت پنجره پژمرد
اي معجزه خاموش ، يه حادثه روشن شو
يه لحظه فقط يه اه همجنس شکفتن شـو
از روزن اين کنج خاکســتري پر پر
مشغول تماشاي ويرون شدن من شـــــو
برگرد به برگرشتن از فاصله دورم کـــــن
يه خاطره با من باش يه گريه مرورم کن
از گر گر بي رحم اين تجربه من ســوز
پرواز رهايي باش به ضيافت ديـروز
به کوچه که پيوستي شهر از تو لبا لب شد
لحظه آخر لحظه شب عاقبت شـب شد
آغوش جهان رو به دلشوره شتابان بــود
راهي شدنت حرف نقطه چين پايــان بود
اي معجزه خاموش ، يه حادثـه روشن شو
يـه لحظه فقط يه آه همجنس شکفتن شو
از روزن اين کنج خاکســــــتري پـــر پـــر
مشـــغول تماشاي ويرون شدن من شو”
―

به جست و جوی تو بر درگاه ِ کوه میگریم در آستانه دریا و علف .... به جستجوی تو در معبر بادها می گریم در چار راه فصول در چار چوب شکسته پنجره ای که آسمان ...more

داستان ها دارم از دیارانی که سفر کردم و رفتم بی تو از دیارانی که گذر کردم و رفتم بی تو بی تو می رفتم تنها و صبوری مرا کوه تحسین می کرد

میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است آن کس که غریب نیست شاید که دوست نباشد

دو هزار سال تنها بودم تمام دوران کودکی ام را هیچ کس مسئول این تنهایی نیست من سکوت می نوشیدم از آسمان آبی تغذیه می کردم و انتظار می کشیدم
mehrdad’s 2024 Year in Books
Take a look at mehrdad’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends�
Polls voted on by mehrdad
Lists liked by mehrdad