ŷ

شهرام شیدایی

شهرام شیدایی’s Followers (42)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo

شهرام شیدایی


Born
(سراب (آذربایجان, Iran
Died
November 23, 2009

Website


Average rating: 3.89 · 514 ratings · 105 reviews · 9 distinct worksSimilar authors
آدم‌ها روی پل

by
4.11 avg rating — 896 ratings — published 1986 — 16 editions
Rate this book
Clear rating
خندیدن در خانه‌ای که می‌سوخت

3.98 avg rating — 87 ratings — published 2000 — 3 editions
Rate this book
Clear rating
آتشی برای آتشی دیگر

4.17 avg rating — 66 ratings2 editions
Rate this book
Clear rating
گیل‌گمش در پی جاودانگی

by
4.24 avg rating — 41 ratings — published 1982 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
رنگ قایق‌ها مال شما

by
3.60 avg rating — 45 ratings — published 1936
Rate this book
Clear rating
پناهنده‌ها را بیرون می‌کنند

3.83 avg rating — 29 ratings — published 2001
Rate this book
Clear rating
سنگی برای زنده‌گی، سنگی برا...

3.74 avg rating — 19 ratings
Rate this book
Clear rating
دلی‌لرین کؤلگه‌سی

4.33 avg rating — 6 ratings — published 2013
Rate this book
Clear rating
بلکه داها دئینمه دیم

by
3.50 avg rating — 4 ratings
Rate this book
Clear rating
More books by شهرام شیدایی…
Quotes by شهرام شیدایی  (?)
Quotes are added by the ŷ community and are not verified by ŷ.

“آزادی که بپذیری
آزادی که بگویی نه
و این
زندان کوچکی نیست.

آزادی که ساعت‌ه� دست‌های� در هم قفل شوند
چشم‌های� بروند و بر نگردند‌� خیره! خیره بمان

و ما اسم اعظم را به کار می‌بری�:
اسکیزوفرنیک.

آزادی که کتاب‌ه� جمع شوند زیر دیرکی که تو را به آن بسته‌ان�
و یکی‌شا�
آتش را شروع کند.

آزادی که به هیچ قصه و شهر و کوچه‌ا�
به هیچ زمانی برنگردی

و از اتاق‌ها� هتل
صدای خنده به گوش برسد.”
شهرام شیدایی

“شاید زمین چیزی از من پرسیده
که از خواب بیدار شده‌ا�.
یا قصه‌ا� در من زنده شده
که جوراب‌های� را بلد نیستم بپوشم
چه‌قد� ساده می‌نویسی� که زنده‌گ� عجیب است
و دست‌هایما� را پیدا نمی‌کنی�.

تصویری که مرا می‌خواه� زنده نگه دارد
کوچک شده است، کوچک.
ــ ناتمامی در ما دنبالِ جایی می‌گرد� ــ

مادر، کلمه‌ای‌س� که در اتاقِ مجاور خوابیده
من به همه‌چی� مشکوکم
به چراغی که روشن کرده‌ا�
به تابلوهای روی دیوار
به کسی که هفته‌� پیش در گورستان چال کردیم

شاید به خواب‌هایِ� بالاتری راه یافته‌ا�
به دنیاهایی دیگر
که صدای شماها را
چند روزِ دیگر می‌شنو�
و برایِ� شنیدن‌� جواب‌هایتا�
همیشه کنارم خالی می‌مانَ�.
من به گوش‌دادن‌� حرف‌ه�
نشستن کنارِ همدیگر
به تمامِ فاصله‌ها� نزدیک‌شد� مشکوکم.

امروز ناتمامی را جشن می‌گیری�
فردا، یک هفته‌� دیگر خواهد گذشت.

در می‌زنن�
کسی پُشتِ پنجره آمده است
همیشه فکر می‌کن�...

کلمه‌های� که از ما به‌ج� خواهد ماند
بی‌خواب� عجیبی خواهند کشید
بی‌خواب� عجیبی.
کلیدهای گریه‌کرد� را
برای قاتلانی که در راهند
جا می‌گذار�”
شهرام شیدایی

Topics Mentioning This Author