ŷ������

“...مالامال از فرشته و شراب و غلمان
،لطفا کتابی همراه خود داشته باشید
.بهشت، کتاب درش نیست”
― قوبادی جه‌ل�� زاده

“چگونه برسم به تو؟
،اگر بهشتی
به من بگو
.تا به درگاه تمام خدایان دعا کنم

،اگر دوزخی
به من بگو
.تا دنیا را از گناهان پُر کنم

چگونه برسم به تو؟
،اگر سرزمینی اشغال شده ای
به من بگو
تا برایت پرچمی
.از پوست خود بدوزم

،اگر مانند من مهاجری
مرزی به دورم بکش
.و من را سرزمین خود کن
حالا بگو: چگونه می توانم برسم به تو؟”
― (Ebdulla peşêw)عه‌بدوڵ�� په‌شێ��

“How can I get to you?
Tell me,
if you are heaven
Then I pray to all Gods
Tell me,
if you are hell
Then I fill the earth with all sins.

How can I get to you?
Tell me,
if you are an occupied land
Then I make a flag with my skin.

If you are a refugee like me
Draw a border around me
and
Make me your land.
But tell me, how can I get to you?”
― (Ebdulla peşêw)عه‌بدوڵ�� په‌شێ��

“...اگر تنها سیبی بود

اگر تنها سیبی بود، نصفش می کنم
نصفی مال من، نصف دیگرش مال تو

اگر تنها لبخندی بود، نصفش می کنم
نصفی مال من، نصف دیگرش مال تو

اندوهی اگر باشد! نیست تو را قسمتی
...عمیقا همچون آخرین نفس، خواهم مکیدش”
― (Ebdulla peşêw)عه‌بدوڵ�� په‌شێ��