(آگر)’s Reviews > روزگار دوزخی آقای ایاز > Status Update

(آگر)
is on page 64 of 424
من در استحاله� خود از فاعل به مفعول، این شیون را سر داده بودم و اینک شیون ملت من، شیونی که آنها به هنگام استحاله� خود از فاعل به مفعول سر داده بودند! ملت من، ملت مفعول من، ملتی که تمام اعمال بر آنها وارد میشد� تمام افعال بر آنها فرود میآمد� مثل نیزه ای بلند که پس از نعوظ فرود آید، ملت من، به وسیله� تمام اعمال و افعال گائیده میش�
— Mar 31, 2019 05:45AM
Like flag
(آگر)’s Previous Updates

(آگر)
is on page 376 of 424
شاید این چیزهای واقعی نیستند که اهمیت دارند؛ این آن چیزهای خیالی، جنونآمیز� وهمانگی� و رویایی هستند که زندگی ما را به خود میآکنن� و ما را زنده نگاه میدارن�
— Apr 04, 2019 04:28AM

(آگر)
is on page 276 of 424
چطور شد که من توانستم در حق کیمیا فقط غریزی فکر کنم؟ چطور شد من نتوانستم تعالی پیدا کنم و به او به صورتی دیگر، جز آن صورتی که فکر میکردم� فکر بکنم؟ چه شد که من نتوانستم دوستی، یک دوستی مساوی و انسانی با کیمیا برقرار کنم؟...من از تن کیمیا تجاوز نکردم؛ دوستت دارم، دوستت دارم گفتم، ولی فقط از روی غریزه؛ من از غریزه فراتر نرفتم، چرا که بعد از آن دیگر دنیایی برای خود نمیشناخت�
— Apr 03, 2019 11:40AM

(آگر)
is on page 182 of 424
مردک خانه� مقابل سه روز تمام از منزلش بیرون نیامد. زنش را برده بودند برای یکی از پسرخالهها� "امیر"...روز چهارم، مردک از جای چراغ سقف آویزان، و زنجیر چراغ، مثل ماری مضرس دور گردنش، حلقه زده. فریاد میزنم...یوسف با چشمها� سرخ و خون آلودش نگاه میکند...ما در کجای تاریخ هستیم؟ ما در هیچ جای تاریخ نیستیم. ما به آغاز توحش برگشته ایم. نه! نه! نه! ما در داخل تاریخ هستیم. هرگز از تاریخ خارج نیستیم
— Apr 02, 2019 06:21AM

(آگر)
is on page 39 of 424
روسبیها� زنان لحظها� بودند؛ و البته بدون تردید، لحظهها� گوارائی را در اختیار مردها میگذاشتند� ولی این گوارا بودن لحظهها� مثل یک شعر کوتاه، بسیار کوتاه بود. روسبیه� رباعیها� کوفتی زرورق پوشیدها� بودند و تخیلشان در نتیجه� ممارست و تکرار در خوابیدن با مردها از دست رفته بود. از این سو و آن سو، بدل به گوشت سوراخ سوراخ شده بودند
— Mar 29, 2019 12:21PM