تماماً مخصوص Quotes

2,051 ratings, 3.83 average rating, 247 reviews
تماماً مخصوص Quotes
Showing 1-15 of 15
“هميشه مي خواستم بدانم مرز احساس و منطق كجا تعيين ميشود.در آلمان فهميدم كه مرز احساس و منطق در فرهنگ تعيين مي شود.در درازاي تاريخ.آلماني ها كانت دارند و ما حافظ.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“عزيز دلم، مي داني سيم آخر چيست؟ همه خيال مي كنند كه سيم آخر
ساز است. حتا يک نوازنده بي سواد روی صحنه زد به سيم آخر تارش گفت:
اين هم سيم آخر! اما سيم آخر يعني وقتي مي رفتند قمار، سكه زرشان را كه
مي باختند، جيبشان را ميگ شتند، آخرين سكه سيم را هم به قمار مي زدند.
مي زدند به سيم آخر، به اميد بردن همه هستي، يا به باد دادن آخرين سكه
نيستي.&ܴ;
― تماماً مخصوص
ساز است. حتا يک نوازنده بي سواد روی صحنه زد به سيم آخر تارش گفت:
اين هم سيم آخر! اما سيم آخر يعني وقتي مي رفتند قمار، سكه زرشان را كه
مي باختند، جيبشان را ميگ شتند، آخرين سكه سيم را هم به قمار مي زدند.
مي زدند به سيم آخر، به اميد بردن همه هستي، يا به باد دادن آخرين سكه
نيستي.&ܴ;
― تماماً مخصوص
“دیگر گمت نمیکن�. دیگر گمت نمیکن�. دنیا پر از آدمهای� است که همدیگر را گم گردهاند� ولی من دیگر گمت نمیکن�.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“نميدانست چه جوري خداحافظي كند.ابروهايش را بالا انداخت و گفت: مهم نيست كارگر موزاييك سازي باشي يا مدير يك هتل بزرگ.مهم اين است كه خودت باشي.ببين چي تو را به اينجا رسانده كه از خودت دور شده اي؟ دنبال خودت بگرد عباس!پيداش ميكني”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“تجربه ي من از جنگ جوري شده كه با نگاه كردن به فضا مي فهمم جنگ چقدر به عمق فاجعه رسيده.
-چجوري
با صداي زنگداري گفت:در هر جنگي بايد به چروك پيشاني زنها نگاه كرد يا به درهم شكستگي پل ها...
و من داشتم فكر ميكردم هر كسي از جنگ يك چيزش را مي بيند.به نظر من در هر جنگي بايد به دو چيز نگاه كرد يكي به كفش مردم و ديگر به دندان بچه ها.”
― تماماً مخصوص
-چجوري
با صداي زنگداري گفت:در هر جنگي بايد به چروك پيشاني زنها نگاه كرد يا به درهم شكستگي پل ها...
و من داشتم فكر ميكردم هر كسي از جنگ يك چيزش را مي بيند.به نظر من در هر جنگي بايد به دو چيز نگاه كرد يكي به كفش مردم و ديگر به دندان بچه ها.”
― تماماً مخصوص
“چقدر آهنگ های قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم. چقدر چهره های زیبا از برابرم گذشتند که من آن ها را ندیدم.چقدر رویا های عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم هرگز دیگر به یادم نیا مد وبوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که همیشه تا همیشه خودم را نبخشم”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“چقدر غمانگی� است که آدم به دیگران اجازه بدهد تا اعماق وجود و روحش را زیر و رو کنند و بعد با چهره فاتح پاشان را بر گردن مغلوب بفشارند و با دو تکان کار را تمام کنند.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“آدم یک لحظه ناچار میشو� واگذارد و برود. احساس میکرد� هستیا� را گم کردهام� هویتم را از یاد بردها� و دیگر چیزی ندارم که براش بجنگم.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“روزهای فروپاشی دیوار یاد روزهای انقلاب خودمان می افتادم که همه می خواستند چیزی ببخشند. هرکس برای دیگری بغل می گشود. و تا چشم به هم زدیم چقدر زود تمام شد. تا چشم به هم زدیم فیلم عوض شده بود. همه می خواستند چیزی را از بین ببرند. انقلاب نبود انفجار بود. چیزی منفجر شد که ملت ما را تکه پاره کرد. حالا یکی دنبال دستش می گردد، یکی دنبال چشمش، یکی دنبال پاهاش، و دیگری دنبال بچه اش”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“تاریخ مثل یک صفحه کاغذ است که ما روی پهنه اش زندگی می کنیم و درد می کشیم، دردی به پهنای کاغذ. وقتی گذشتیم در پرونده تاریخ به شکل خطی دیده می شویم، همان خط لبه کاغذ.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“گاهی که خاکستری میشوی تکلیفت را با خودت نمیدانی، هیچ چیز خوشحالت نمیکند، از چیزی هم نمیرنجی،فرقی نمیکند که بعدش چی میشود.
گاهی بی آنکه هرگز به چیزی فکر کرده باشی خوابش را می بینی، و بعد هی از خودت می پرسی تعبیر این خواب چیست؟؟ حالت خوش نیست،بد هم نیست، ولی با یک کلمه یا یک تصویر شبت زیبا می شود، یا چنان از تلخی روزت مکدری که دلت می خواهد دوباره بخوابی و به همان خواب برگردی...
تماماً مخصوص”
― تماماً مخصوص
گاهی بی آنکه هرگز به چیزی فکر کرده باشی خوابش را می بینی، و بعد هی از خودت می پرسی تعبیر این خواب چیست؟؟ حالت خوش نیست،بد هم نیست، ولی با یک کلمه یا یک تصویر شبت زیبا می شود، یا چنان از تلخی روزت مکدری که دلت می خواهد دوباره بخوابی و به همان خواب برگردی...
تماماً مخصوص”
― تماماً مخصوص
“عشق یک چیز عتیقه است که با عتیقه فروشی فرق دارد. عشق یک جواهر یا عتیقه گران قیمت استکه آدم زندگیش را با آن معنا می کند. اما عتیقه فروشی پر از وسایل گران است که حالا از زندگی خالی شده. چیزهایی که توی عتیقه فروشی هست تاریخ کشف ندارد، اگر هم داشته باشد اعتباری ندارد. ولی عشق لحظه کشف دارد. نمی شود فراموشش کرد. حتی اگر آن عشق تمام شده باشد، از یادآوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می آید. تا یادش می افتی مثل اینکه همان موقع خودت را با کارد زده ای توی قلب خودت”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“تنهایی مثل ته کفش می ماند، یکباره نگاه می کنی می بینی سوراخ شده، یکباره می فهمی که یک چیزی دیگر نیست”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“تقدیر مثل گلوله همیشه در راه است، گاهی پنج دقیقه دیر می رسی گاه زود، و بعد مسیر زندگی ات عوض می شود. می توانستی مرده باشی و زنده ای”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص