ŷ

گزیده اشعار رضا براهنی Quotes

Rate this book
Clear rating
گزیده اشعار رضا براهنی گزیده اشعار رضا براهنی by Reza Baraheni
69 ratings, 3.88 average rating, 7 reviews
گزیده اشعار رضا براهنی Quotes Showing 1-3 of 3
“معشوق جان به بهار آغشته ی منی
که موهای خیس ات را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند
یک روزَمی که بوی شانه تو خواب می بَرَدَم
معشوق جان به بهار آغشته ی منی تو شانه بزن
هنگامه ی منی
من دستهای تو را با بوسه هایم تُک می زدم
من دستهای تو را در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانه پنهانی منی وقتی که نیستی
من چشمهای تو را هم در چینه دانم مخفی نگاه داشته ام
نَحرم کنند اگر همه می بینند که تو نگاه ِ گلوگاه ِ پنهانی ِ منی
آواز من از سینه ام که بر می خیزد از چینه دانم قوت می گیرد
می خوانم می خوانم می خوانم تو خواندن منی
باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد باران که می وزد ، تو شانه بزن! باران که می�
یک لحظه من خودم را گم می کنم نمی بینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم ، نمی بیننمَم
معشوق جان به بهار آغشته ی منی اگر تو مرا نبینی من هم نمی بینمم
آهو که عور روی سینه من می افتد آهو که عور آهو که عور آهو که او ، او او که آ اواو تو شانه بزن”
رضا براهنی, گزیده اشعار رضا براهنی
“وقتی که دایناسورها تازه مُرده بودند
و پیغمبرها در راه بودند
من شاعر تو بودم
و بادبان کلمه واژگان مرا می‌ران�
تو سال‌ها� نوری را بر گونه‌های� روشن نگاه داشته بودی
من صفحه‌ها� زبان را می‌چرخاند�
و با سرعت مافوق صوت دیوانه می‌شد�
روزی به خواب تو می‌آی� می‌بین� که من تواَم
و تیمارستانی با صد هزار عاشق هستم
ابرو حواله‌� دریا کن
و مثل باد گذر کن از شهر پنجره‌ها� ویران
من در تمام پنجره‌ه� انتظار تو را می‌کش�
هر کس که ویرانه‌ها� چشم مرا دست کم گرفت، نفرین شده ست:
عاشق خواهد شد
حتی اگر تو باشی که صدها هزار عاشق نابینا در شهرهای جهان داری”
رضا براهنی, گزیده اشعار رضا براهنی
“به گردنِ خود ببوسانم از کجاهایم به ساحل آمده‌ا� حتا هنوز هم غرق طراوتِ نام‌ا�
یارم نباش، خودت باشم خودم باش خود پیش مرگِ تو بودن
خبر کن موسیقی را که گره‌ها� انگشتان‌ا� به ماه گره خورده‌ان�
که ناخن‌ا� هلال ماه شده چیزی نیست هلالِ ماه در شب واحد بودی چیزی نیست
مرا به سوی خود بتابان بچین، رسیده و نرسیده بچین و پنجره را باز کن
جهان به سوی جهان است ببیندت حالا بچین‌ا�
برو به هوا، به هوای این‌ک� من از پشت پا نگران‌ا� شوم
و آمدی که بیایی بیا و چنگ‌وا� منحنی‌ا� را بگیر و باز بغل کن بزن که بخواند
بِدَم به من پهلوهایت را و شانه‌های� را”
رضا براهنی, گزیده اشعار رضا براهنی