ŷ

علی‌اشرف درویشیان

علی‌اشر� درویشیان’s Followers (110)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo

علی‌اشر� درویشیان


Born
in کرمانشاه / Kérmânŝâh, Iran
August 25, 1941

Died
October 26, 2017

Genre


Average rating: 3.7 · 2,958 ratings · 454 reviews · 63 distinct worksSimilar authors
آبشوران

3.88 avg rating — 740 ratings — published 1975 — 7 editions
Rate this book
Clear rating
(سال‌های ابری (دورۀ چهارجلدی

4.12 avg rating — 462 ratings — published 1991 — 5 editions
Rate this book
Clear rating
فصلِ نان

3.73 avg rating — 312 ratings — published 1978 — 3 editions
Rate this book
Clear rating
همراه آهنگ‌‌های بابام

3.56 avg rating — 245 ratings — published 1974 — 3 editions
Rate this book
Clear rating
از اين ولايت

3.55 avg rating — 203 ratings — published 1973 — 3 editions
Rate this book
Clear rating
درشتی: داستان‌های کوتاه

3.64 avg rating — 153 ratings — published 1994 — 4 editions
Rate this book
Clear rating
از ندارد تا دارا

3.50 avg rating — 80 ratings2 editions
Rate this book
Clear rating
کی برمی‌گردی داداش جان

3.62 avg rating — 58 ratings — published 1978
Rate this book
Clear rating
روزنامه‌ی دیواری مدرسه‌ی ما

3.16 avg rating — 64 ratings — published 1979
Rate this book
Clear rating
قصه‌های آن سال‌ها

3.45 avg rating — 47 ratings — published 2006 — 2 editions
Rate this book
Clear rating
More books by علی‌اشر� درویشیان…
Quotes by علی‌اشر� درویشیان  (?)
Quotes are added by the ŷ community and are not verified by ŷ.

“گلیم را جمع می‌کردی�. شلوارمان را بالا می‌زدی�. خشتک‌ما� خیس می‌ش� و شلپ‌شل� صدا می‌کر�. ننه که چادرش را دور کمرش گره زده بود، با پاهای سفیدش توی آب می‌لرزی� و تندتند صلوات می‌فرستا� و می‌گف�: «الآن آب دنیا را می‌بر�. طوفان نوحه. بدبخت و خانه‌خرا� شدیم. ای خدا سگ گناهکاری هستم به درگاهت. رحم‌ا� به این بچه‌ها� بیاد. هاپ هاپ هاپ! ای خدا سگِ روسیاهی هستم به درگاهت».

من می‌دانست� که آب دنیا را نمی‌بر�. آب فقط خانه‌ها� گِلی را می‌بر�. خودم روزها از میان آشورا تا آن بالای شهر رفته بودم. خانه‌ها� سنگی و آجری را آب نمی‌بر�.”
علی‌اشر� درویشیان, آبشوران

“مردی در کوچه،پسرش را صدا میزد و می خندید.راستی بابا هم بعضی شب ها می خندید.هر شب که پول داشت.هرشب که
نمی گفت:«فردا!فردا!»
آن شب بابام می خندید.یکدانه ترب می خرید و با خودش می آورد.از در که داخل می شد پاورچین پاورچین می آمد و دستمال مچاله شده اش را باز می کرد و ناگهان می خندید و می گفت:
«بچه ها خربزه زمستان براتان آوردم!خربزه زمستان!هاها!»
فقط یک شب ناراحت شد شبی که من میخواستم ترب را قاچ کنم ولی از سر ترب شروع کردم.بابا ناراحت شد.خنده در صورتش مرد.چاقو را از دستم گرفت و با پهنای چاقو به پشت دستم کوبید:
«ترب را باید از ته برید تا شیرین بشود نه از سر.پس مدرسه چه به شما یاد می ده!»
بده به من! تیره ات ببرد دست و پا پنبه ایی!
و خودش ترب را قاچ کرد.
شب هایی که بابا خوشحال بود ننه هم تخمه هایی را که تابستان جمع میکرد بو می داد.می نشستیم به شکستن و بابام قصه می گفت ونصیحت می کردو نماز یادمان می داد.صورت ننه گل می انداخت و لبش را تر میکرد،مهربان و خوب می شد .خوشگل می شد.

#آبشوران
#علیاشرفدرویشیان&ܴ;
علی� اشرف درویشیان, آبشوران

“جیغ های دلخراش اصغر همیشه در گوشم خواهد بود.این جیغ ها تا ابد مرا بیدار نگه خواهد داشت و مرا بر ضد آنکه همیشه خرجیش آماده است،آنکه شکمش مثل زالو پر است و کاری نمیکند که همه خرجی داشته باشند،خواهد شوراند.بر ضد آنکه گوشش کر است و جیغ های اصغر را نمیشنود،و بر ضد آنکه نفهمید و ندانست و نخواست بداند که چرا همیشه زیر چشم ننه ام از درد کبود بود، همیشه گیسویش شانه نزده و آشفته و پر درد و همیشه گرسنه بود،تا ما نیم سیر باشیم.
#آبشوران
#علیاشرفدرویشیان&ܴ;
علی اشرف درویشیان