ŷ

سپید حبیب

سپید حبیب’s Followers (174)

member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
member photo
Atiti
1,341 books | 49 friends

Arna
1,874 books | 57 friends

Sara Alaee
860 books | 573 friends

Saman
104 books | 209 friends

Mahdi
598 books | 15 friends

Mahdi
1,586 books | 1,041 friends

M.rmt
1,074 books | 919 friends

Parisa
529 books | 30 friends

More friends�

سپید حبیب

ŷ Author


Member Since
October 2009


Sepideh Habib, M.D., Psychiatrist




سپید حبیب hasn't written any blog posts yet.

Average rating: 4.3 · 11,989 ratings · 2,044 reviews · 12 distinct works
وقتی نیچه گریست

by
4.36 avg rating — 78,789 ratings — published 1992 — 12 editions
Rate this book
Clear rating
درمان شوپنهاور

by
4.28 avg rating — 28,937 ratings — published 2005 — 132 editions
Rate this book
Clear rating
هنر درمان: نامه‌ای سرگشاده ...

by
4.32 avg rating — 26,519 ratings — published 2001 — 106 editions
Rate this book
Clear rating
مامان و معنی زندگی: داستان‌...

by
4.07 avg rating — 10,251 ratings — published 1999 — 87 editions
Rate this book
Clear rating
موضوع مرگ و زندگی

by
4.41 avg rating — 8,376 ratings — published 2021 — 61 editions
Rate this book
Clear rating
شدم آنکه هستم

by
4.20 avg rating — 8,171 ratings — published 2017 — 68 editions
Rate this book
Clear rating
روان درمانی اگزیستانسیال

by
4.46 avg rating — 6,833 ratings — published 1980 — 46 editions
Rate this book
Clear rating
عشق و اراده

by
4.13 avg rating — 2,663 ratings — published 1969 — 64 editions
Rate this book
Clear rating
چگونه یونگ بخوانیم

by
3.96 avg rating — 118 ratings — published 2006 — 9 editions
Rate this book
Clear rating
اروین یالوم، روان‌درمانگر ق...

by
4.14 avg rating — 111 ratings — published 2007 — 11 editions
Rate this book
Clear rating
More books by سپید حبیب…
Doing Psychoanaly...
Rate this book
Clear rating

 

سپید’s Recent Updates

سپید has read
آرش کمانگیر by سیاوش کسرایی
Rate this book
Clear rating
سپید has read
رویای تبت by Fariba Vafi
Rate this book
Clear rating
More of سپید's books…
Quotes by سپید حبیب  (?)
Quotes are added by the ŷ community and are not verified by ŷ.

“از فاصله ی دور به تماشای خودت بنشین.یک چشم انداز وسیع همواره از شدت مصیبت میکاهد.اگر به اندازه ی کافی صعود کنی به ارتفاعی میرسی که در آن مصیبت دیگر مصیبت بار جلوه نمی کند.”
سپید حبیب, When Nietzsche Wept

“برویر تا کنون بیماری را ندیده بود که از بررسی ریزبینانه ی زندگی اش در نهان لذت نبرده باشد.هرچه این بزرگ نمایی بیشتر بود لذت بیمار هم بیشتر میشد.برویر معتقد بود لذت در مشاهده بودن چنان عمیق است که شاید رنج حقیقی از کهنسالی داغ دیدگی و یا داشتن عمر بیشتر نسبت به کسانی که دوستشان داریم در واقع هراس از ادامه دادن به زندگی است که در آن دیگر کسی قادر به مشاهده ی ما نباشد.”
سپید حبیب, When Nietzsche Wept

“معمولا مهم ترین سوال آن است که پرسیده نمیشود.”
سپید حبیب, When Nietzsche Wept

“Psychiatry is a strange field because, unlike any other field of medicine, you never really finish. Your greatest instrument is you, yourself, and the work of self-understanding is endless. I'm still learning.”
Irvin D. Yalom , The Spinoza Problem

“I am too intelligent, too demanding, and too resourceful for anyone to be able to take charge of me entirely. No one knows me or loves me completely. I have only myself”
Simone de Beauvoir

“ ...اینکه می گویم مترجم نباید دیده شود وقتی به ترجمه ی ادبی می رسیم ممکن است حکم بی رحمانه ای باشد. شاید تسکین این درد این است که مترجم بداند در کار بسیار مهمی دخالت کرده است. او در تب و تاب و شور آفرینش با مؤلف و نویسنده وارد مشارکت شده است. مثل آهنکاری که در ساختن یک بنای فخیم معماری از او کمک بخواهیم اما بعد از اتمام کار دیگر تیرآهن ها را نمی بینیم. ترجمه به نظر من چنین سهمی از آفرینش می گیرد. یک چیزهایی از آفرینش در او هست... منتها اصل قضیه به نظر من این است که ترجمه آفرینش نیست. ترجمه مشارکت دورادور در اثری ست که قبلاً آفریده شده. اینجاست که بحث فنی آن پیش می آید. یعنی ترجمه یک کار بسیار دقیق فنی در انتقال یک اثر آفریده شده است. این امر دوقطبی بودن یا دولبه بودن کار ترجمه را نشان می دهد... یعنی شما از یک طرف در یک اثر آفرینشی دخالت دارید و از طرف دیگر باید هرچه کمتر دیده شوید. دلداری ای که به مترجم می شود داد این است که در یک کار بزرگ مشارکت دارد و دارد در کار سترگی دخالت می کند. بنابراین هرقدر فروتنی نشان بدهد باز هم از باد آن آفرینش اصلی چیزی به او می رسد.”
مهدی سحابی

“دوچهرگی ایرانی از محیط ناامن سرچشمه گرفته است. یک رو را به ظاهر نشان دادن و در باطن چیز دیگری اندیشیدن، آن قدر طبیعی شناخته شده که کم کسی درباره ی آن تردید یا تعجب می کند. تا زمانی که ایرانی دوچهرگی خود را تعدیل نکرده، دلیل بر آن است که در عدم امنیت روانی به سر می برد. حافظ دوچهرگی را درد بزرگ ایرانی خوانده و درست است. تا زمانی که چنین است، تکلیف هیچ کس با جامعه روشن نیست و می توان تصور کرد که در این وضع، کار چندانی از پیش نرود.”
محمدعلی اسلامی ندوشن / Mohammad Ali Eslami Nodushan, ایران و تنهائیَش

“The minute I heard my first love story,
I started looking for you, not knowing
how blind that was.
Lovers don't finally meet somewhere.
They're in each other all along.”
Mawlana Jalal-al-Din Rumi, The Illuminated Rumi




Comments (showing 1-10)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 10: by Amir

Amir تازه‌تری� رویـدادهای جهان فرهنـگ و هنـر



هانیبال الخاص، نقاش نوگرای ایرانی درگذشت

http://www.goodreads.com/topic/show/4...


منشور حقوق بشر کوروش پس از ۴۰ سال در ایران به نمایش همگانی درآمد

http://www.goodreads.com/topic/show/4...


شش نامزد نهایی جایزه‌� ادبی بوکر اعلام شدند

http://www.goodreads.com/topic/show/4...


کلود شابرول، فیلم‌سا� برجسته‌� فرانسوی درگذشت

http://www.goodreads.com/topic/show/4...


message 9: by Amir

Amir

[image error]

ترکیب طبایع چو به کام تو دمی ست
رو شاد بزی اگرچه بر تو ستمی ست
با اهل خرد باش که اصل تنِ تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی ست

خیام فرزانه

با سپاس ویژه به خاطر نوشتار کم مانندتون، جشن یلدا رو پیشاپیش
بهتون شادباش می گم خانم دکتر؛ این هم پیشکشی ناقابل
:



سپید
یلدا: شب زایش خورشید
سپید حبیب
یلدا واژه ای سریانی به معنای ولادت و شب یلدا، شب زایش خورشید و روز تولد مهر است. برپایه ی اسطوره ها، میترا (ایزد روشنایی) در بامداد طولانی ترین شب سال از صخره ای در البرزکوه با نوری خیره کننده، کلاهی فریجی بر سر و کره ای در دست به دنیا آمده است. ایرانیان باستان شب تولد مهر را تا بامداد در کنار غارها بیدار می ماندند و جشن می گرفتند. پرستشگاه های میترا در کوهستان و غارهای طبیعی بنا می شد و اصطلاح یار ِ غار که هنوز نزد ایرانیان رایج است، شاید ریشه در آیین مهر داشته باشد. میتراییسم نخست در شرق و سپس در غرب و در دین مسیحیت رد پاهای فراوانی بر جای گذاشت. با توجه به نفوذ آیین میترا در میان رومیان، روز تولد مهر که مصادف با ۲۱ دسامبر بود، به عنوان روز میلاد حضرت مسیح برگزیده شد. در سال ۳۲۵ میلادی زمانی که کنستانتین، قیصر روم، به کشتار مسیحیان پایان داد و دین مسیحیت را به عنوان مذهب رسمی روم اعلام کرد، مسیحیان در فرصت به دست آمده به تدوین تقویم و مبدأ تاریخ خود دست زدند، ولی به دلیل اشتباه محاسباتی پاپ گرگوار، تدوین کننده ی تقویم مسیحیت، تولد عیسی به ۲۵ دسامبر انتقال یافت و این روز از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. کاج کریسمس و ستاره ی بالای آن نیز بازمانده ی سرو همیشه سبز مهر و نماد خورشید است. جامه ی سرخ و کلاه بابانوئل نیز همان لباس مُبَشر میترا و کلاه فریجی اوست.
جشن شب یلدا و جشن چله، به عبارتی جشن بزرگداشت علم در ایران باستان است. نیاکان ما در هفت هزار سال پیش دریافتند گاه شماری بر پایه ی ماه نمی تواند گاه شماری درستی باشد. پس به تحقیق درباره ی خورشید و اندازه گیری حرکت آن در برج های آسمان پرداختند و برای هر برج نام خاصی گذاشتند. خورشید در حرکت سالانه ی خود در آخر پاییز، به پایین ترین نقطه ی افق جنوب شرقی می رسد. اما از آغاز زمستان، دوباره به سوی شمال شرقی بازمی گردد. این بازگشتن به باور مردم باستان، تولد دیگرباره ی خورشید دانسته می شد و گرامی و فرخنده بود. حتی بناهایی برای استخراج تقویم ساخته شد که از جمله ی آنها می توان به چهارتاقی نیاسر کاشان اشاره کرد که تنها بنای سالم بازمانده در این زمینه است و تولد خورشید امروزه نیز در بامداد اول دی ماه در آن تماشایی است. گاه شماری خورشیدی، اساسی چهل روزه داشت و زمستان به دو چله ی بزرگ و کوچک تقسیم می شد: چله ی بزرگ از اول دی ماه تا ده بهمن ادامه داشت که شب یلدا نخستین شب چله ی بزرگ و طولانی ترین شب سال است. از دیرباز آیین هایی در این هنگام برگزار می شد که با جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده همراه بود. جشنی که حضور کهنسالان و بزرگان خانواده به نشانه ی کهنسالی خورشید در پایان پاییز در آن ضروری بود. ایرانیان به بهانه ی بیدار ماندن در این جشن شبانه، خوراکی هایی نمادین تهیه می کردند. حتی میوه های این شب (انار و هندوانه و سنجد) نماد آفتاب اند: هندوانه میوه ی فصل گرماست و سرخی هرکدام، نماد خورشید. ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم می گوید: "ایرانیان شب زایش خورشید فال گردو می گرفتند. گردوها را می شکستند که اگر پوک بود، سال پیش رو، نحس و اگر مغزدار بود، خوش یمن تلقی می شد." تفأل به دیوان حافظ نیز که یکی از آیین های خاص شب یلداست شاید با نیت آگاهی از آینده به برکت بلندترین شب سال و تولد میترا رایج شده است.
با ورود اسلام، گاه شماری قمری اعراب در سرزمین ایران مورد استفاده قرار گرفت. خلفای عباسی، هرگونه پیشنهاد وزرای ایرانی شان را برای اصلاح تقویم رد می کردند. اما در زمان خیام شرایط تغییر کرد و او توانست با رواج دوباره ی گاه شماری خورشیدی، بار دیگر آیین و فرهنگ ایرانی را زنده کند. پس ما با جشن گرفتن یلدا و شب چله، یاد خیام و نیاکان دورترمان را نیز گرامی می داریم. یلدا مبارک!

منابع:
۱. آیین میترا. مارتن ورمارزن. ترجمه ی بزرگ نادرزاد. نشر چشمه. ۱۳۷۵.
۲. جشن شب یلدا، جشن بزرگداشت علم است. مصاحب ی دکتر فریدون جنیدی با گروه فرهنگ- میراث خبر. ۴/١٠/۱۳۸۳.
۳. سنت های ما را دیگران جشن می گیرند. مصاحب ی جلال ستاری با گروه هنر- میراث خبر. ۳٠/۹/۱۳۸۴.
۴. شب چله (یلدا)، شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی. رضا مرادی غیاث آبادی. روزنامه ی شرق. ۴/١٠/۱۳۸۴.



message 7: by Amir

Amir


برگردان تازه ای از رمان قصر کافکا

آثار کافکا از جمله رمان «قصر» او بارها و اغلب از زبان هاى انگليسى و فرانسه و با حذف بخش هایى به فارسى ترجمه و منتشر شده اند اما ترجمه تازه رمان قصر، که در هفته هاى اخير منتشر شد، براى اولين بار به فارسى زبانان امکان مى دهد تا متن کامل اين رمان را، که «على اصغر حداد» آن را از زبان اصلى به فارسى برگردانده است، قرائت کنند.آثار کافکا از جمله رمان «قصر» او بارها و اغلب از زبان هاى انگليسى و فرانسه و با حذف بخش هایى به فارسى ترجمه و منتشر شده اند اما ترجمه تازه رمان قصر، که در هفته هاى اخير منتشر شد، براى اولين بار به فارسى زبانان امکان مى دهد تا متن کامل اين رمان را، که «على اصغر حداد» آن را از زبان اصلى به فارسى برگردانده است، قرائت کنند. اين ترجمه، که از آن مى توان چون ترجمه اى نزديک به اصل و بهترين ترجمه رمان قصر در زبان فارسى ياد کرد، مقدمه و پيوست هاى «ماکس بردو»، دوست نزديک و نخستين ناشر و مفسر آثار کافکا را نيز در بر دارد. على اصغر حداد، مترجم قصر، پيش از اين نيز برخى آثار داستانى کافکا، رمان «زوال خانواده بودنبروک ها»، شاهکار ماندگار توماس مان، کاسپار، اهانت به تماشاگر، غيب گويى اثر پيتر هانتکه، «اشتيلر» نوشته ماکس فريش و مجموعه ۴۵ داستان از ۲۶ نويسنده آلمانى را از زبان اصلى به فارسى برگردانده و ترجمه او از رمان «آمريکا»ى کافکا نيز در دست انتشار است. فرانتس کافکا را نخستين بار صادق هدايت در سال ۱۳۲۲ با ترجمه «جلوى قانون» به ايرانيان معرفى کرد. هدايت در سال ۱۳۲۵ داستان کوتاه «گراگوس شکارچى» کافکا را ترجمه و در سال ۱۳۲۷ در مقاله اى مفصل با عنون «پيام کافکا» تفسير و تعبير خود را از آثار او و نخستين نوشته در زبان فارسى را در باره کافکا منتشر کرد. صادق هدايت و حسن قایميان در سال ۱۳۲۹ ترجمه مشترک خود را از داستان بلند «مسخ» کافکا منتشر کردند. کافکا در بازار کتاب ايران نيز به يکى از پرخواننده ترين نويسندگان اروپایى بدل و اغلب آثار او پس از هدايت در ايران منتشر شدند. نثر روایى و منسجم کافکا را در زبان آلمانى از نمونه هاى متعالى نثر زيبا و روان مى دانند. در نثر کافکا وفور جمله هاى فرعى مستقل در جمله هاى اصلى و چالش و همگنى همزمان ساختارى و معنایى جمله هاى فرعى مستقل با يک ديگر به گردش دايره اى ملودى هاى گوناگون گرد ملودى اصلى در سمفونى هاى کلاسيک آلمانى و به در هم تنيدگى دايره هاى به هم پيوسته رنگارنگ بر محور دايره اصلى شباهت مى برد و کافکا در جمله هاى طولانى خود بافت و ساختار سمفونى هاى کلاسيک آلمان را خلاقانه و بازآفرينى مى کند. تنوع تصاوير چند بعدى در جمله هاى فرعى در نثر کافکا تفسيرهاى گوناگون را ممکن اما همزمان اعتبار تفسيرها را در نسبيتى لغزنده نفى مى کنند. سمفونى پر رنگ ملودى ها و جمله هاى فرعى در نثر کافکا بارمعنایى و محتوایى يک ديگر را تکميل و همزمان به چالش مى طلبند و سرانجام، چون در بهترين سمفونى هاى کلاسيک آلمانى، در انسجام جمله و ملودى اصلى به وحدت و زيبایى متعالى دست مى يابند. شاخصه هایى از اين دست ترجمه کافکا را نه فقط در زبان فارسى که در اغلب زبان ها به کارى دشوار بدل مى کند و در زبان هاى فرانسه، انگليسى و اسپانيایى نيز آثار کافکا بارها ترجمه شده و هنوز نيز هر از چندگاهى ترجمه تازه اى از برخى آثار مهم او منتشر مى شود. جهان کافکایى جهان «کافکایى» از رايج ترين اصطلاح هاى زبان هاى اروپایى، جهانى پيچيده است که در تفسير و تعبيرهاى متفاوت آن در هر دورانى آثار با ارزش و ماندگارى خلق شده است. در نخستين هاى سال هاى انتشار آثار کافکا تفسيرهاى فلسفى، دينى و روان شناختى و مباحثى چون چالش آدمى با مابعدالطبيعه، چالش فرد با نظام هاى عقيدتى و چالش فرد با بورکراسى و... تفسير مسلط آثار کافکا بودند. با ظهور نظام هاى توتاليتر، که کافکا وحشت و فضاى دهشت انگيزاشان را پيش از پيدایى آنان با خلاقيتى شگرف تصوير کرده بود، تفسير سياسى و جامعه شناختى از آثار او نيز مطرح شد و در دهه هاى اخير نيز تفسيرهاى تازه ترى از آثار کافکا مطرح شده است. فرانتش کافکا در ۱۸۸۳ در خانواده اى آلمانى ‌زبا� و يهودى در پراگ چشم به جهان گشود. پراگ بدان روزگار مرکز «بوهم» و از پايتخت هاى فرهنگى امپراطورى اتريش ـ مجارستان بود. کافکا به دوران تحصيل در دانشگاه با «ماکس برود» آشنا شد و اين دوستى تا پايان عمر او ادامه داشت. ماکس بردو پس از مرگ کافکا نخستين ناشر و نخستين مفسر آثار او بود. کافکا به محافل اپوزيسيون آنارشيست دوران خود گرايش داشت و هيچ يک از آثار او، به جز يکى دو داستان کوتاه، به دوران حيات او چاپ نشد. در سال ۱۹۱۷ کافکا به بيمارى سل مبتلا و در ۱۹۲۳ براى چند سالى در برلين اقامت گزيد. در سال هاى پايانى عمر کوتاه اما خلاق خود براى درمان به استراحتگاهى در «وين» رفت و در سال ۱۹۲۴ در ۴۱ سالگى در اين شهر درگذشت و پيکر او را در زادگاهش پراگ دفن کردند. رمان قصر، چون اغلب آثار کافکا، اثرى ناتمام است و چون اغلب آثار او با انسجام خلاق، جذابيت و کشش داستانى و پيچيدگى هنرمندانه ساختارى و معنایى مشخص مى شود. ابهام هنرمندانه در زبان و نثر چند بعدى کافکا حتی در نام رمان Das Schloss نيز به چشم مى خورد که در زبان آلمانى به معناى «قصر» و «قفل» است. کافکا به هنگام مرگ وصيت کرد تا همه آثار و نامه هاى او را بسوزانند اما ماکس بردو وصيت او را ناديده گرفت و برخى شاهکارهاى ماندگار ادبيات جهان چون محاکمه، قصر، آمريکا، مسخ و داستان هاى کوتاه کافکا را از نابودى نجات داد و منتشر کرد
.

کافکا


message 6: by Amir

Amir Sepideh wrote: "مهدی سحابی درگذشت. هیچ آشنایی شخصی با ایشان نداشتم ولی همیشه شجاعتش را در انتخاب هایی که برای ترجمه داشت تحسین می کردم و ترجمه هایش را هم خیلی دوست داشتم. یادش و آثارش ماندگار"





مترجم رمان
در جست و جوی زمان از دست رفته
درگذشت

مهدى سحابى، مترجم آثار معروف تاريخ ادبيات جهان، مجسمه‌سا� و نقاش ايرانى، یک‌شنب� شب بر اثر ايست قلبى در شهر پاريس درگذشت.مهدى سحابى، مترجم آثار معروف تاريخ ادبيات جهان، مجسمه‌سا� و نقاش ايرانى، یک‌شنب� شب بر اثر ايست قلبى در شهر پاريس درگذشت. آقاى سحابى که متولد سال ۱۳۲۲ در شهر قزوين بود و هنگام مرگ ۶۶ سال داشت با ترجمه رمان «در جست‌وجو� زمان از دست رفته» اثر مارسل پروست در ايران به شهرت رسيد. آقاى سحابى براى ترجمه اين رمان هفت جلدى كه شاهكار بزرگ این نویسنده فرانسوی است نزديك به ۱۱ سال وقت صرف كرد كه مجموعه اين اثر در هشت جلد از سوى نشر مركز در تهران به چاپ رسيده است. مهدى سحابى دوران دبستان و دبيرستان خود را در تهران به پايان رساند و براى تحصيل در رشته نقاشى به دانشكده هنرهاى زيباى دانشگاه تهران رفت، ولى درس خود را ناتمام گذاشت و براى تحصيل در رشته كارگردانى سينما به ايتاليا رفت و در آكادمى هنرهاى زيباى «رم» مشغول به تحصيل شد. او اما اين دوره را نيز ناتمام گذاشت. وى سابقه كار روزنامه‌نگار� را نيز در كارنامه خود داشت و در سال ۱۳۵۱ همكارى خود را با روزنامه كيهان به عنوان مترجم زبان‌ها� فرانسه و ايتاليايى آغاز كرد، ولى در سال ۵۸ اين شغل را ترك كرد و از سال ۱۳۶۰ به صورت تمام وقت به عنوان مترجم آثار ادبى فعاليت خود را دنبال كرد
.
زنده یاد مهدی سحابی
علاوه بر ترجمه رمان «زمان از دست رفته»، برگردان فارسى «مرگ قسطى» اثر لويى فردينان سلين، «مادام بووارى» نوشته گوستاو فلوبر و «بارون درخت‌نشين� اثر ايتالو كالوينو از ديگر آثار مهدى سحابى است كه طى سه دهه گذشته در ايران منتشر شده است. وى همچنين دو اثر از سلمان رشدى با عنوان «شرم» و «بچه‌ها� نيمه‌شب� را به فارسى ترجمه كرد كه نخستين كتاب در دوره پنجم كتاب سال جمهورى اسلامى ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به عنوان كتاب سال برگزيده شد. مهدى سحابى در ۲۸ سال گذشته علاوه بر كار ترجمه علاقه خود به نقاشى را نيز دنبال كرده و همچنين به خلق آثار تجسمى پرداخت كه مجموعه كارهاى او در چندين نمايشگاه در ايران و جهان با مضمون صورتك‌‌ها� متعدد انسانى به نمايش در آمد. مهدی سحابی ساکن فرانسه بود و هر از چندی برای برپایی نمایشگاه‌ها� خود و چاپ آثارش به ایران سفر می‌کر�
.


سپید مهدی سحابی درگذشت. هیچ آشنایی شخصی با ایشان نداشتم ولی همیشه شجاعتش را در انتخاب هایی که برای ترجمه داشت تحسین می کردم و ترجمه هایش را هم خیلی دوست داشتم. یادش و آثارش ماندگار


message 4: by Amir

Amir

کلود لوی استراوس در یکصد سالگی درگذشت


کلود لوی استراوس

کلود لوی استراوس، فيلسوف، انسان شناس و جامعه شناس برجسته فرانسوی که از او به عنوان پدر انسان شناسی مدرن ياد می شود در سن صد سالگی درگذشت.کلود لوی استراوس فيلسوف، انسان شناس و جامعه شناس برجسته فرانسوی که از او به عنوان پدر انسان شناسی مدرن ياد می شود در سن صد سالگی درگذشت. يکی از فرضيه های مهم او که در زمان خود بسيار نوگرايانه بود اين است که جوامع مدرن و جوامع بدوی انسانی از لحاظ عيار هوشمندی تفاوت چندانی ندارد. لوی استراوس که هم فيلسوف بود و هم جامعه شناس در مجموع يک شخصيت و انديشمند انسان گرا تلقی می شد. او يکی از متفکران تاثير گذار در جامعه روشنفکری فرانسه در دهه های ۶۰ و ۷۰ ميلادی و پايه گذار مکتب فکری بود که به ساختارگرايی شهرت دارد. پايه اصلی اين تفکر اين است که تجارب و حيات جوامع گوناگون بشری در طول تاريخ عناصر بسيار همگونی دارند و اين عناصر برخاسته از طبيعت و توانايی های ذهن خود انسان است. او با مطالعه زندگی قبايل بدوی در برزيل و آمريکای شمالی و مقايسه آن با جوامع مدرن و «تمدن غربی» به اين نتيجه رسيد که در تمام اين گروه های انسانی همان سئوالات و دلمشغولی های مهم مانند «چگونگی پيدايش انسان» به شيوه ای مشابه مطرح شده و هر يک از اين جوامع متناسب با عرف و عناصر افسانه ای و اسطوره ای خود در جستجوی پاسخی برای اين سئوالات هستند. استراوس در اقامت چهار ساله خود در برزيل برای نخستین بار به مناطق دوردست آمازون سفر کرد و با زندگی در ميان قبايل آن منطقه قعاليت در رشته انسان شناسی را اغاز کرد. با وجوديکه در آن زمان تصور عمومی اين بود که اين قبايل وحشی هستند، لوی استراوس آنها را «جوامع بدون خط و نگارش» می دانست. يکی ديگر از نکات مورد توجه لوی استراوس مطالعه قطب های متضاد و يا دوگانگی ها در تجارب و زندگی بشری بود و معتقد بود که آنها از عناصر مهم در نحوه سازماندهی و شکل گيری عوامل اجتماعی است. نتايج تحقيقات او در مورد نقش اسطوره در تاريخ بشری در مجموعه از کتاب های او منتشر شد. بسياری از نويسندگان و انديشمندان کتاب های لوی استراوس را از جمله تاثير گذارترين آثار فلسفی و جامعه شناختی قرن بيستم قلمداد می کند. در فرانسه، زادگاه لوی استراوس، او جايگاه ويژه ای داشت و يکی از گنجينه های کم نظير فرهنگ اين کشور تلقی می شد. در پی مرگ وی نيکولا سرکوزی او را يک انسان گرا بزرگ توصيف کرد و برنار کوشنر وزير خارجه فرانسه گفت که اين کشور يک انديشمند بزرگ را از دست داد. کوئی‌شیر� مات‌سو‌ئو‌را� دبيرکل يونسکو، لوی استراوس را «يکی از بزرگان قرن بيستم» نام داد و گفت او نحوه برخورد و برداشت انسان ها از يکديگر را متحول کرد و با کنار زدن مفاهيمی مثل نژاد راه را برای تفکری تازه براساس يگانگی و پيوستگی کل جامعه انسانی هموار نمود. کلود لوی استراوس در ۲۸ نوامبر سال ۱۹۰۸ در بروکسل متولد شد. پدر او يک نقاش و پدربزرگ او ويلونيست مشهور قرن نوزده ايساک استراوس بود. او در دانشگاه سوربون پاريس در رشته فلسفه و حقوق تحصيل و در سال۱۹۳۱ فارغ التحصيل شد. پس از ۴ سال تدريس در دبيرستان های پاريس با پذيرش عضويت در يک هئيت علمی و فرهنگی راهی برزيل شد و کار تدريس در دانشگاه سائوپولو را آغاز کرد. استراوس در اقامت چهار ساله خود در برزيل برای نخستین بار به مناطق دوردست آمازون سفر کرد و با زندگی در ميان قبايل آن منطقه قعاليت در رشته انسان شناسی را اغاز کرد. در دهه ۱۹۸۰ ديدگاه های لوی استراوس از سوی مکتب موسوم به پسا ساختارگرايی مورد حمله و نقد قرار گرفت که معتقد بود تاريخ و تجربه بشری در شکل دادن به آگاهی انسان بسيار مهمتر از قوانين طبيعی هستند. او در سال ۱۹۳۹ برای شرکت در جنگ جهانی دوم به فرانسه بازگشت و به عنوان افسر هماهنگ کننده با نيروهای بريتانيايی مشغول انجام وظيفه شد. مدتی بعد دوباره کار تدريس در دبيرستان ها را شروع کرد ولی به خاطر يهودی بودن اخراج شد. تا اينکه در سا ل۱۹۴۱ دانشگاه جديد تحقيقات جامعه شناسی نيويورک به وی پيشنهاد کار داد و لوی استراوس آن را پذيرفت. در مدت اقامت در نيويورک فرصت فراوانی برای مطالعه در کتابخانه عمومی نيويورک پيدا کرد و همزمان با کار يک دانشگاه کوچک برای فرانسوی های مهاجر و تبعيدی را تاسيس کرد. بسياری از ايده هايی که وی در آن دوران داشت بعدها در کتاب های وی به تفضيل منعکس شده اند. پس از پايان جنگ لوی استراوس به فرانسه بازگشت و با تکميل بخشی از مطالعات خود در سال ۱۹۴۸ دکترای خود در رشته انسان شناسی در دانشگاه پاريس را به پايان رساند. چند سال بعد هنگامی که وی در يکی از دانشگاه های فرانسه تدريس می کرد با کمک مالی بنياد راکفلر توانست دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعی را در اين دانشگاه تاسيس کند. او تا زمان بازنشستگی همچنین يکی از پروفسورهای «کالج فرانسه» بود. در اواسط دهه ۱۹۶۰ او به يکی از چهره های تاثير گذار در عرصه روشنفکری فرانسه بدل شد. اما در دهه ۱۹۸۰ ديدگاه های لوی استراوس از سوی مکتب موسوم به پسا ساختارگرايی مورد حمله و نقد قرار گرفت که معتقد بود تاريخ و تجربه بشری در شکل دادن به آگاهی انسان بسيار مهمتر از قوانين طبيعی هستند. اما در سال های اخير بار ديگر جهت گيری ها در عرصه فلسفه و انسان شناسی به سمت ديدگاه های لوی استراوس متمايل شده و انديشه های او باری ديگر اهميت یافته است
.



سپید خوشا به حال زاینده رود


message 2: by Amir

Amir

آب دوباره در زاینده رود روان شد


[image error]

[image error]




message 1: by Amir

Amir

شمس لنگرودی


به جمع دوستان من در گوریدز خوش اومدین
.


back to top