نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشکدهٔ حقوق وارد شد. اما این دانشکده را پس از دو سال رها کرد و سپس در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی، مدرک لیسانس دریافت کرد. او از ۱۳ سالگی به یک سازمان سیاسی پیوست که بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت. ارایهٔ فهرست کاملی از شغلها� ابراهیمی، کار دشواری است. او خود در دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیتها� گوناگون خود نیز پرداختهاس�. از جمله شغلها� او بودهاس�: کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران شناسی عملی و چاپ مقالهها� ایرانشناختی� فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابها� کودکان و� در تمام سالها� پر کار و بیکار یا وقتهای� که در زندان بسر میبرد� نوشتن را � که از ۱۶ سالگی آغاز کرده بود � کنار نگذاشت. در سال ۱۳۴۲ نخستین کتاب خود را با عنوان «خانها� برای شب» بهچا� رسانید که داستان «دشنام» در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ۱۳۸۰ علاوه بر صدها مقالهٔ تحقیقی و نقد، بیش از صد کتاب از او چاپ و منتشر شدهاس� که دربرگیرندهٔ داستان بلند (رمان) و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایشنامه� فیلمنام� و پژوهش در زمینهها� گوناگون است. ضمن آنک� چند اثرش به زبانها� مختلف دنیا برگردانده شدهاس�.
ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعهٔ تلویزیونی را نوشته و کارگردانی کرده، و آهنگه� و ترانههای� برای آنه� ساختهاس�. او همچنین توانستهاس� نخستین مؤسسهٔ غیرانتفاعی � غیردولتی ایرانشناس� را تأسیس کند؛ که هزینه و زحمتها� فراوانی برای سفر، تهیهٔ فیلم و عکس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی کردن آنه� صرف کرد؛ ولی چنانک� باید، شناخته و بهکا� گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد. او فعالیت حرفها� خود را در زمینهٔ ادبیات کودکان، با تأسیس «مؤسسهٔ همگام با کودکان و نوجوانان» � با همکاری همسرش � در آن مؤسسه متمرکز کرد. این مؤسسه، بهمنظو� مطالعه در زمینهٔ مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطهٔ نوشتن، چاپ و پخش کتاب، نقاشی، عکاسی، و پژوهش دربارهٔ خلقوخو� رفتار و زبان کودکان و نیز بررسی شیوهها� یادگیری آنان دنبال کرد. «همگام» عنوان «ناشر برگزیدهٔ آسیا» و «ناشر برگزیدهٔ نخست جهان» را از جشنوارهها� آسیایی و جهانی تصویرگری کتاب کودک دریافت کرد. ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کردهاس�. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را بهخاط� داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» بهدس� آوردهاس�. او، پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری، بعدازظهر پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ در سن ۷۲ سالگی درگذشت.
این کتاب رو که بخونم، تمام کتاب های بلند نادر ابراهیمی رو خوندم. (:
مقدمه ش بانمک بود. مخصوصاً با حضور ابراهیم حاتمی کیا که به نادر ابراهیمی وعده داده بود که کتاب رو فیلم می کنه، ولی رفته و پشت سرش رو نگاه نکرده، و نادر ابراهیمی چقدر ازش دلخور بود.
رفتم توی نت سرچ کردم و دیدم حاتمی کیا گفته وزارت ارشاد و... حاضر نبودن این کتاب فیلم بشه (شاید به خاطر نقاط تاریک زندگی میرمهنا که نادر ابراهیمی تمام مقدمه رو به انکار اونا اختصاص داده) و حاتمی کیا گفته بود: نمی دونستم چطور این رو به نادر ابراهیمی بگم، در نتیجه ترجیح داده هیچی نگه و نادر بندهخد� رو تا آخر عمر در بی خبری و دلخوری بذاره.
حال و هوای تاریخیش رو خیلی دوست داشتم. کم داریم داستانها� این شکلی از گذشته� و تاریخ ایران. و بنظرم نادر ابراهیمی تو این کتاب قلم به شدت شاعرانه با رگههای� از طنز مخصوص به خودش رو داره که یادآور آتش بدون دوده�.
داستان سرگذشت امیرمهنا (یا میرمهنا) یکی از دلاوران خطۀ جنوب کشور در زمان کریم خان زند اصلاً با خواندن کتاب، عقل و هوشتان را از دست میدهی� بسک� جذاب نوشتته شده بسک� قصه دارد کتاب بس ک� تعلیق و کشش و عشق و درد و وطنپرست� و ایمان و غیرت و شجاعت دارد کتاب بس که اطلاعات تاریخیتا� را بهرو� میکند� آنه� با شیرین شیوۀ ممکن واقعاً نمیشو� کتاب را دست گرفت و زمینش گذاشت؛ واقعاً نمیشو�
اگر کسی فکر میکن� بسیار وطنخوا� و ایرانی است، باید این کتاب نادر را بخواند. اگر فکر میکن� در مسلمانی بسیار غیور و غیرتمند است، باز باید این کتاب را بخواند تا تجسمی از یکی از معانی راستین مسلمانی و وطنخواه� را در قهرمان گمنامی بیابد.
.شاید از نظر ادبیات هم پایه اتش بدون دود نباشد،ولی در نوع خودش برای من 5 امتیاز را می گیرد.
هر کتابی که از نادر ابراهیمی میخونم� بیشتر از اینک� فکر کنم "وای چه کتاب خوبی بود"، به این فکر میکن� که یه قدم دیگه به تموم شدن کتابای نادر نزدیک شده�.
عزیز خوب من! تو هرگز دیر مکن! حوادث اما اگر دیر کردند، چارها� نیست ... صبور باش!
یار! نمیشو� عمری نشست و حسرت خورد که:
«ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار كه میطلبیدم� زودتر به دیدارم
میآم� و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال میگرف�.» نمیشو� یارا! اینها که حسرت
خوردنیس� ابلهانه و باطل، حق آدمیان کمعق� است. باید دوید، رسید، حادثها� دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی ای نگار سرمست، زودت ندهیم دامن از دست.
تو هرگز دیر مکن یارا! بگذار که حوادث دیر کنند. اگر که ناگزیر، دیر کردنی هستند. تو هیچ راهی را به سوی رسیدن نبند؛ بگذار که راهبندان� اگر بیرون اراده� توست، کار خودش را بكند. آنگاه تو بشتاب و بگو:
اگر من خطا کرده بودم، هرگز نرسیدن بسیار خوبت� از کمی دیر رسیدن بود، اما حال، دیر رسیدن، بهتر از هرگز نرسیدن است؛ چرا که تاخیر، خارج از اراده� من و تو بوده است...!
پنج از پنج قطعا! نادر ابراهیمی با امثال این کتاب و آتش بدون دود و... کاری برای ایران و ادبیات داستانی� کرد که به خاطر ندارم کس دیگها� خواسته باشه یا تونسته باشه بکنه. جای چنین قهرمانسازیهای� تو هنر معاصر ما خالیه و این خلا بدجوری تو ذوق میزن�. من هم میفهم� قهرمانساز� بیخود� چه مضراتی داره. ولی بذارید از خوبیها� هم بگیم: حین خوندن این کتاب جاهایی بوده که سرم رو با افتخار بالا گرفتم با این که میدونست� داستان تو یکی از نکبتبارتری� بخشها� تاریح سرزمینم اتفاق افتاده. مدام خودم رو با قهرمانه� مقایسه میکرد� و از اونجا که قهرماناش انسان هستن، ضعفها� خودم رو میدید�. خودم رو با شخصیتها� منفی مقایسه میکرد� و میدید� اشتراکاتم رو. مهمت� از همه این که این جور آثار حس تکلیف و وظیفه نسبت به وطن رو تو آدم بیدار میکن�.
کتابیه با محتوای تاریخی، اما نه به شکل رسمی، بلکه روایت تاریخ دوران خاصی از ایران (وسط بلبشوی روی کار آمدن زندیه و حکومت های چند پاره این سرزمین) به شکل داستانی جذاب و گیرا است. با محوریت شخص "میر مهنا" که در تاریخ ایران چندان شناخته شده نیست و البته بیشتر هم به عنوان راهزن شناخته شده تا مبارز
کتاب داستان گیرایی داره که باعث میشه آدم سه جلد رو دنبال کنه، روایت و قلم ابراهیمی هم گیراست. با گذشت مدت زمان زیاد از خوندن این کتاب، هنوز بخش هایی زیادی ازش رو یادمه. این کتاب باعث میشه تا بفهمی شیوه تدریس تاریخ تو مدارس چقدر بی ثمر هست، چون من از تاریخ مدرسه هیچی یادم نیست، اما روایات تاریخی که تو این کتاب خوندم رو کاملاً یادمه
چقدر جنگ. چقدر خون. چقدر درد. حق داشتن ملائکه که اعتراض کنن؛ اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء؟ ... غیر از نادر ابراهیمی کسی هست که بتونه قصه یک جنگ رو اینقدر هنرمندانه روایت کنه؟ خیلی شیرین و خیلی تلخ.
تقریبا تا انتهای کتاب دوم خواندم و طاقت نیاوردم ادامه دادن را از بس که همه چیز هی نچسبت� میش�. شخصیته� انگار کاریکاتورند، نمیشو� با آنه� رابطه برقرار کرد. اتفاقات در موارد بسیاری فایدها� در جلو بردن روایت ندارند و کاملا دست نویسنده برای آنچه میخواه� بگوید روست. نثر هم از شاعرانگی آتش بدون دود فقط ادایش به همراه دارد و در موارد کمی شاعرانگی نادر در کتاب به خوبی جا گرفته. البته از عمده دلایلی که این کتاب به دلم ننشست؛ صراحت و منبر رفتنها� نادر درباره وطن پرستی و ناسیونالیسم دربرابر اعراب خلیج فارس بود که هم نفس موضوع و هم روش گفتن کاملا کودکانه بود. به هرحال من انتظاری بیش از این داشتم و نتوانستم این کتاب را تحمل کنم ولی امیدوارم افرادی بخوانند و دوست داشته باشند.
یک شاهکار خاص دیگه از نادرجانم! بر اساس زندگی امیرمهناو، امیر به معنای سردار، مه به معنی بزرگ تر و ناو به معنی همون ناو دریایی. کسی که در دریای جنوب مقابل تعرض پرتغالی ها ایستاد با دست خالی! اما نامی از او برده نمیشه. به حدی نثرش شیرین و روان هست که اصلا متوجه نمیشید کی خوندن سه جلد کتاب رو تموم کردید.
میرمهنای دغابی از قبیله عرب ذعاب، جایی در بندر ریگ جنوب ایران است؛ مردی که سهم او از تاریخ اسنادی است که با جملهها� آرمانی نادر ابراهیمی و ادبیات ویژه رمانها� بلند او، کتاب پیشر� را پدید آوردهاس�. با سردار این کتاب به بخش تاریک و خونبار� از دوران حکومت زندیه میروی� که حمله کشتیها� هلندی برای تاراج شهر های هزار رنگ بندری که از چشم پایتخت دورماندهاس� و امیر پیکارگرانِ مومن این اثر، سالار دریای سرخ جنوب است، میرمهنا که با سپاه کوچک و مقاومش یک جریان بود با منطقی مثال زدنی، اخلاقی باوقار، خشونتی ستودنی در برابر استعمار و لبریز از صبر و قناعت و عشقی پاک و زیبا؛ اینک حاصل تلاش پانزده ساله نویسنده برای نقش بستن چنین تصویری برای مخاطبان، «برجادهها� آبی سرخ» را همچون غزلی گلگون در رسای مصائب ملّی همیشه پایدار کشورمان نگاشته است، دست نوشتها� که نهایت رویای آزادی را به یاد میآور�. «بر جاده های آبی سرخ» را از طاقچه دریافت کنید
نادر ابراهیمی حقیقتا خدای کلمات است. کلمات در دستش مثل موم است، با آن هر احساسی که بخواهد در خواننده ایجاد میکند. تا آخر عمر مدیون نادر ابراهیمی ام که این فرصت را به من داد تا با انسانی آرمانگرا و مبارز زندگی کنم. بنظرم اگر کسی در طول زندگی اش باری تجربه همنشینی با انسان آرمانگرای مبارزی را نداشته باشد چیزی کم دارد! همنشینی لزوما به معنای فیزیکی آن مد نظر نیست، اینکه هنرمندی بتواند چنین انسانی را به معنای واقعی کلمه در ذهن تو تجسیم و تصویر کند و تو او را کاملا ملموس بیابی و با او وقت بگذرانی، بنظرم از بزرگترین باقیات صالحات یک رمان نویس میتواند باشد!
جنگیدن به خاطر ِ وطن، اوج ِ معنای زندگی ست؛ و تو با من چنان باش که گویی چشمه ای جوشان در مسیر ِ تشنگی ِ یک انسان نشسته است، تا من ِ تشنه بنشینم، کنارت زانو بزنم، خم شوم، صورتم را در این چشمه فرو برم و بنوشم و باز هم بنوشم ... اما به حرمت ِ آن حس ِ تشنگی که حق نبود به کلی از میان برود، بخشی از عطشم را برای آینده پس انداز می کنم ... سلیمه ! هرگز از یاد نبر که ما ، تن به نبردی سخت داده ایم ، و اگر تو در کنارم نباشی ، من این را تاب نمی آورم
مانند بسیاری از آثار نادر ابراهیمی، بسیار جذاب و زیبا نوشته شده است. شاید بتوان گفت سبکِ این اثر شبیه کتاب دیگر نادر ابراهیمی یعنی «آتش بدون دود» است. قضاوت اینکه کدام یک برتر است، کارِ آسانی نیست.
در این کتاب، نه تنها اطلاعات کمتر خوانده شده ای از سیرِ اصلی داستان (زندگی میرمهنا) وجود دارد، بلکه خطوط تاریخی موازی با این داستان هم (مانند کریم خان زند، شاهرخ افشار، سرسلسله قاجاریه و افغان ها) بسیار خواندنی است.
این کتاب رو بسیار بسیار بسیار دوست دارم. در مورد زندگی میرمهنای دُغابی از دریاسالارانِ ایرانیه که خیلیه� یا میگ� ایرانی نیست و خیلیه� هم میگ� دزددریایی بوده :) پریروز هم کمی با فرزانه خانم همسر نادر ابراهیمی در مورد این کتاب و سرگذشت فیلم شدنش توسط آقای حاتمیکی� صحبت کردم. خیلی عالیه کتابش. برای کسایی که داستانها� بلند دوست دارن باید خیلی خوب باشه. کتابیه پنج جلدی :)
هر کتاب بیشتری که از نادر میخوانم به ارادتم می افزاید و چ خوب که نادر می گذارد از بین روشنفکری چون النی آتش بدون دود و میرمهنای این کتاب خودمان هر کدام را که میخوااهیم طلب کنیم
"وطن برای وطنخوا� عطری دارد، عطری تاریخی، عطری مردمی، عطری شیرین، که تجزیه� وطن و قطعه قطعه شدنِ غمانگیزش� هرگز این عطر را از میان نمیبر�. وطن عطر است، بوی بهارینِ زیستنِ آزادانه است، بوی خوشِ خاک است. وطن آواز است." نادر ابراهیمی نویسندها� است به واقع وطندوس� که در جادهها� آبی سرخش اسطوره� وطنخواه� را برایمان ترسیم میکن�. قهرمانی که گرچه او را راهزن نامیدهان� اما اوست که طعم خوش آزادی را به جنوبیان چشانده. بگذار او را ناجوانمردانه یاغی خطاب کنند، دزدیدن از بیگانها� که جان و مال صاحبان این خاک را اسیر خویش کرده، شرافت محض است. "میرمهنای دوغابی مظهر همین وطن بود." وطنی که تاکنون برایش کتابه� نوشتهان� و شعرها سرودهان� اما این مجموعه� پنج جلدی که گویا به پایان هم نرسیده است عطر تازها� از وطن خواهی را میپراکن�. "برجادهها� آبی سرخ" را بیاطلا� از وجود میرمهنا و به دنبال آثار نادر ابراهیمی شریف شروع کردم و غرق شدم در داستان مرد دریانوردی که به راستی به تاریخ این مرز و بوم عزت بخشیده است. جادهها� دریای جنوب، آبی بودن اکنونشان را مدیون سرخی خون امیرمهناییان هستند، ک اگر نبودند این انسانها� شوریده� طعم وطن، هزارپاره شده بودند گلها� این کهنه قالیِ ایران نام گرفته. داستان، "عین واقعیت نیست، چرا که، هیچ داستانی نمیتوان� عین واقعیت باشد و هیچ واقعیتی هم نمیتوان� عین واقعیت دیگر، اما تا آنجا که مدرک و منابع تاریخی رخصت دادهاند� بر پایه� مجموعه� بزرگی از واقعیات و مستندات قابل اعتنای تاریخی بنا شده است." و جناب نادر که با آن قلم حق نویس و حق طلبش روایتی بس خواندنی و شیرین به یادگار گذاشته است.
برجادهها� آبی سرخ یه کم بیش از حد شاعرانگی را آورده قاطی ملی گرای� ایدئولوژیک کرده که ترکیب خوبی نشده برای داستانی که در زمینه بستر تاریخی داره بیان میشه. دوز شعارزدگیا� بالاست و همه چی رو جویده جویده دهن مخاطب گذاشته و راه را برای تفکر بسته است. بیش از این چیزی نمیگوی� و شما را به متنی که به بهترین شکل حرف دل من را زده ارجاع میده�. ظاهراً این متن از امین فقیری در مصاحبه با خبرگزاری مهر در سال ۱۳۸۶ منتشر شده است: کتاب حکایت بحر در کوزه است. این تعداد صفحات برای این رویداد تاریخی کفاف نمی دهد. نویسنده خواسته و ناخواسته در دام همین حوادث و تنگناها اسیر می شود. کتابی که زندگانی پر از ماجرای میر مهنای دغابی است به تاریخی پر از کنش و واکنش زمان به قدرت رسیدن زندیه و انقراض سلسله افشار و آغاز بالیدن قاجارها تبدیل می شود. طبیعی است که میر مهنای دغابی مظلوم واقع می شود و به درستی از حق عظیمی که بر تاریخ این سرزمین دارد بهره نمی گیرد. جوهره وجودی این رمان به ملتی مظلوم و حکومتهای ستمگر باز می گردد. فضاسازیها جز در یکی دو جنگ، بیشتر روایت رخدادهاست. یکی از افراد رمان برای گروهی به تعریف می نشیند و حوادث مهم را شفاها بازگو می کند. در صورتی که لحظات پرمخاطره جنگ و گریز - مخصوصا در دریا - می توانست رمان را برای خواننده دلنشین تر کند. صحنه هایی در رمان هست که کافی نیست. چگونگی غلبه بر دشمن خود حدیث قهرمانی و قهرمان پروری است. نسل جوان احتیاج مبرمی به خواندن حماسه های تاریخی دارد تا بداند بیگانه در هر لباسی که باشد بیگانه است. نویسنده به بعضی از ماجراها اهمیتی نمی دهد. صحنه های شبیخون میر مهنا بسیار کم نموده می شود. گفتگو در این رمان نقش اساسی را ایفا می کند. به واسطه همین شگرد است که نویسنده، داستان را بی دردسر به پیش می برد. یکی برای شاهرخ میرزا فلان ماجرا را شرح می دهد و دیگری برای میر مهنا درگیری در فلان نبرد را. پرشهای به موقع از یک محل به محل دیگر، از بارگاه شاهرخ به مقر کریم خان، به سپاه آزادخان، به رایزنی های هلندی ها با انگلیسی ها یادآور سکانسهای مختلف یک فیلمنامه است. نثر در رمان "بر جاده های آبی سرخ" موجز، بریده بریده و شعرگونه است. در شروع کتاب آن قدر در این طرز نوشتن افراط می شود که خواننده با نثری بی خون و مصنوع روبرو می شود اما هر چه رمان به پیش می رود از توصیفات دست و پاگیر کاسته می شود و نویسنده به نثر جاندار و واقعی خود نزدیک و نزدیک تر می شود. اصولا ابراهیمی نثرنویس خوبی است. هم دقت و هم وسواس دارد و فرهنگی که پشت سرش است او را وادار می کند که بهترین واژه ها را انتخاب نماید. یکدستی نثر از ابتدا تا انتها از محسنات دیگر رمان است. نویسنده در این کتاب نقش دانای کل را برای خویش کم می بیند. به جای خواننده فکر می کند، حرف می زند و شعار می دهد. ناگهان در یک پاراگراف دست خود را برای خواننده رو می کند که چند فصل بعد چه اتفاقی می افتد. نتیجه گیری های پیاپی که به شعور خواننده توهین می شود. مثلا در مورد کریم خان انواع پیش قضاوتها می شود ولی خواننده تا آخر رمان انگلیسی بودن او را در نمی یابد یا خیانت اش را به نهضت میرمهنا. شعار دادن هم شاید لازمه رمان تاریخی باشد اما این شعارها باید از زبان کاراکترهای رمان باشد نه نویسنده و میرمهنا در چند فراز از رمان این وظیفه را برعهده می گیرد. رمان "بر جاده های آبی سرخ" رمانی حماسی و ملی و میهنی است. به هیچ نهاد و جمعیتی وابستگی ندارد جز به مردم که قدرت واقعی اند. به خاطر همین است که کار ابراهیمی ستایش برانگیز است.»
این کتاب و جلد های بعدی آن، در بیام قیامی در سواحل جنوبی ایران به رهبری "میرمهنا دوغابی" است که کمتر تا به حال گفته و نشیده شده. از نظر بازه ی تاریخی، به زمان آشفتگی حکومت در ایران در گذار بین زندیه و قاجار و حکومت های محلی و استعمار های خارجی برمیگرده.
. خود نادر ابراهیمی در مقدمه از تلاش و تحقیق زیاد گسترده و طولانی برای نوشتن مجموعه ی این کتاب صحبت میکنه و قلم نادر ابراهیمی هم مثل همیشه دلنشین و مثبت اندیشه! اما از نظر من برای بیان یک حادثه ی مستند تاریخی کمی شک و تردید ایجاد می کنه! که نویسنده تا چه حد برای به داستان درآوردن وقایع، در اصل آنها دخل و تصرف داشته! . در مجموع اما با توجه به بکر بودن واقعه و شخصیت ها و اتفاقاتی که به موازات هم در خراسان (افشاریه) و اصفهان و شیراز (زندیه) و حمله ی افغان ها و استعمار هلندی ها و انگلیسی ها در کنار ماجرای قیام میرمهنا بیان میشه، باعث شده کتاب رو با وجود طولانی بودن، کشش خوبی داشته باشه!؛)
میر مَهنای دوغابی، اصلی ترین شخصیت این داستان، سردار بی پروای دریای جنوب است: "زِبَر مردی که ایران، فراوان بدهکار اوست"؛ بدهکاری که تا این لحظه، فرصت پرداختنبخش ناچیزی از دین خود رابه او نداشته است؛ چرا که استعمار، در طول دو قرن، خیره سرانه کوشید که نام این سالار پیکارگرِ با ایمان را آنچنان پنهان نگه دارد که گویی هرگز وجود نداشته است.
میرمهنای این کتاب شخصیتی کاملا سفید و فرشتهوا� می باشد که ظاهرا از هرگونه بدی مبراست و بر عکس مخالفانش همگی دیو سیرت؛ که خب طبعا داستانی شعارزده و غیرقابل باور برام بود تنها در اواخر کتاب هنگامی که داستان از قهرمانش جدا میشد گوشهها� جذابی واسم داش مثل ماجرای کریمخا� و شاخه نبات