این اثر که در واپسین روزهای سال ۰۳ توسط «نشر خوب» و با ترجمه� خوب «نیکزاد نورپناه» روانه� بازار کتاب شد، متشکل از یک نوولا بهنا� «بُنسای» و داستان این اثر که در واپسین روزهای سال ۰۳ توسط «نشر خوب» و با ترجمه� خوب «نیکزاد نورپناه» روانه� بازار کتاب شد، متشکل از یک نوولا بهنا� «بُنسای» و داستان کوتاهی به نام «چقدر خوب سیگار میکشیدم� از مجموعه� «My Documents» است.
«آنسو� آب» نخستین کتابی بود که در سال ۰۴ خواندم. من میدانست� که ترکه� و یونانیه� اشتراکها� فرهنگی بسیاری دارند، اما هیچگا� نمیدانست� که آنه� سا«آنسو� آب» نخستین کتابی بود که در سال ۰۴ خواندم. من میدانست� که ترکه� و یونانیه� اشتراکها� فرهنگی بسیاری دارند، اما هیچگا� نمیدانست� که آنه� سالها� طولانی با هم زیستهان� تا اینک� در سال ۱۹۲۴ و در جریان مبادله� تبعهها� دو کشور یونان و ترکیه، یونانیان به ناچار خانه و کاشانه و دوستان و همسایگان خود را واگذاشتند و از ترکیه رفتند.
من «محمد چرمشیر� را به طرز بسیار عجیب و غریبی به خاطر شباهتی که با «پیمان هوشمندزاده» دارد، شناختها�. همان موقع خواستم اثری از او بخوانم، اما افسوس من «محمد چرمشیر� را به طرز بسیار عجیب و غریبی به خاطر شباهتی که با «پیمان هوشمندزاده» دارد، شناختها�. همان موقع خواستم اثری از او بخوانم، اما افسوس که نمایشنامهخوا� نیستم. از اینر� خبر انتشار نخستین نوولای «محمد چرمشیر� در مجموعه� «هزاردستانِ» نشر چشمه برای من خبر هیجانانگیز� بود.
داستان شروعِ جالبی دارد؛ هفت نفر، صبح جمعهای� آفتاب نزده، پا شدن برن سر خاک اون مرحومِ خدابیامرز. اما هیچکدامشا� نمیدانن� که آن مرحوم در کدام قبرستان دفن شده است! کتاب را نه به قصد تا ته خواندن، بلکه برای خواندن چند صفحه در دست گرفتم و به خودم آمدم و دیدم که کتاب تمام شده و قهوها� در کافه، یخ کرده و دوستی که با او قرار داشتم هم خواب مانده و سر قرار نیامده است!
روز گذشته مطالعه� «سفر الاختفاء»، اثر «ابتسام عازم» که اخیرا نامش در میان فهرست بلند نامزدهای جایزه�
I walk in the city, but it doesn’t recognize me.
روز گذشته مطالعه� «سفر الاختفاء»، اثر «ابتسام عازم» که اخیرا نامش در میان فهرست بلند نامزدهای جایزه� بوکر ۲۰۲۵ هم قرار داشت، را به پایان رساندم. من نسخه� ترجمهشد� به زبان انگلیسی توسط «سنان أنطون»، با عنوان «The Book of Disappearance» را خواندم و این اثر مرا به سفری عمیق و پر احساس در دل تجربها� فلسطینی برد؛ روایتی که بارها اشک بر چشمانم نشاند، ذهنم را به تأمل واداشت و زوایایی از تاریخ و هویت فلسطین را بر من آشکار کرد که پیشتر� با وجود ساله� دغدغهمند� نسبت به این سرزمین، از آنه� بیخب� بودم.
این رمان از دریچه� روایتها� چندگانه، بهویژ� دو راوی اصلی، پیش میرو�: «علاء»، مردی فلسطینی که در دفترچه� خاطراتش با مادربزرگ تازه درگذشتها� سخن میگوی� و یادمانها� او را از «یافا» - شهری تاریخی که پس از اشغال فلسطین با آنچ� امروزه تلآوی� نامیده میشود� ادغام شده است. - و روزگار پیش از «روز نکبت (ذكرى النكبة)» بازمیگوید� و «آریل»، روزنامهنگار� یهودی و همسایه� علاء، که پس از یک اتفاق بسیار عجیب - که برای جلوگیری از اسپویل، به آن اشاره نمیکن�. - این دفترچه را مییاب� و از خلال آن به جستوجو� حقیقت مینشین�.
What am I saying? She didn’t “insist� on using that name. That was its name.
روایت «علاء»، سرشار از حسرت و نوستالژی است و ما را به گذشتها� میبر� که مادربزرگش از آن سخن میگف�: جهانی از باغها� پرتقال و خانههای� که در سایه� اشغال از دست رفتند. در مقابل، آریل، که خود را صهیونیستی لیبرال میدان� و منتقد اشغال کرانه� باختری و غزه است، با این حال به پروژه� اسرائیل وفادار میماند� اما حادثه� مرموزی که پیشت� صحبتش رفت، او را وامیدار� تا با شکافها� درونی این پرسش تاریخی روبهر� شود.
آنچ� این اثر را متمایز میسازد� تنها ایده� جسورانها� نیست، بلکه توانایی «ابتسام عازم» در آفرینش جهانی است که در آن غربت و یتیمی فلسطینیان کاملا حس میشو�. مادربزرگ علاء، تجسم این حقیقت تلخ است: آنان که در سرزمین خویش ماندند، نه تنها وطن، بلکه هویت خویش را نیز از دست دادند. این حس، گاه چنان سنگین میش� که در میانه� خواندن، کتاب را کنار میگذاشت� و با خود به ژرفای این رنج میاندیشید� - رنجی که بارها اشکم را جاری ساخت.
You couldn’t imagine how lonely we felt in our country that year when everyone left and we stayed... we were like orphans. We were orphaned. The most difficult thing is to be orphaned in one’s own home, and then people from abroad arrive and become the home owners... Enough, sweetheart, enough!
«ابتسام عازم» با نثری شاعرانه و در عین حال بیرحمان� صریح، نه تنها گذشته را بازسازی میکند� بلکه روح مردمانی را به تصویر میکش� که در میان فقدان و فراموشی روزگار میگذرانن�. این کتاب، فراتر از روایتی درباره� فلسطین، کاوشی است در معنای از دست دادن وطن و هویت، و مقاومتی است خاموش در برابر ناپدید شدن.
به هر کسی که در پی درک عمیقت� این تجربه� انسانی هولناک است که در نزدیکیما� و در حال حاضر هم در حال وقوع است، مطالعه� این کتاب را توصیه میکن�. هر چند باید آماده باشد که قلبش در برابر این اندوه شکسته شود....more
«نشانکرده� نخستین اثری بود که از «بلقیس سلیمانی» میخواند�. از اینر� هیچ برداشتِ قبلی از نویسنده، سبکا� و دیگر قصههای� ندارم. مطابق آنچ� که از جس«نشانکرده� نخستین اثری بود که از «بلقیس سلیمانی» میخواند�. از اینر� هیچ برداشتِ قبلی از نویسنده، سبکا� و دیگر قصههای� ندارم. مطابق آنچ� که از جستجوهایم در اینترنت یافتم گویا باقی آثار نویسنده هم فضایی زنانه دارد. اینک� نویسندها� معاصر، در جامعه� «مردسالار» و «سنتی» ما راوی قصههای� است که زنه� - آن هم معمولا زنهای� که محدوده� میدان نبردشان از خانواده و عشیره و نهایتا یک روستا تجاوز نمیکن� - در آنه� به ایفای نقش میپردازند� امر پسندیده، مهم و بسیار ارزشمندی است.
قصه� «نشانکرده� روایت توهم عشقی است که در دخترکی سادهد� روستایی به نام «خوبناز» نسبت به پسرعمویش «مراد» شکل میگیر� و اون «نشانکرده»� پسرعمویش میشو�! روایت در زمانه� جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد� جایی که «مراد» سوم دبیرستانی، بدون اطلاع خانوادها� خود را به کرمان میرسان� و عازم جبهه میشو�.
اشارههای� که در طول کتاب به عرف فرهنگی جامعه میشود� مانند همین رسم نشان کردن دخترعمو برای پسرعمو، یا سلطهجوی� پدر و عمو و برادر و هر فرد ذکوری در خانواده نسبت به زنان خانواده، را بسیار مهم و مفید میدان�. چرا که شخصا در گذشته� نزدیک، بسیار بیشتر از حالا شاهد چنین مواردی بودم و ثبت شدن این موارد، حتی در دل نوولایی حتی شاید نه چندان درخشان، به نوعی ثبت در تاریخ است و به آیندگان (امیدوارم!) نشان خواهد داد که از چه مسیرهای صعبالعبور� گذر کردهای�. (باز هم امیدوارم! امیدوارم که گذر کرده باشیم.)
«نشان کرده» برای من فرم روایی جذابی نداشت. در بسیاری جاها حوصلهسرب� میش� و حسابی از دست «خوبناز» کفریا� میکر�! شاید تنها به دلایلی که بالا اشاره کردم و اینک� همه� آثار مجموعه� «هزاردستان» را میخوان� مجابم کرد که خواندن کتاب را ادامه بدهم. اما خواندن این کتاب را به عنوان زنگ تفریحی در لابهلا� مطالعه� کتابها� سنگین توصیه میکنم� به دلایلی که پیشت� توضیح دادم....more
این کتاب برای من جور دیگری شیرین بود! پیشت� از «یون فوسه» این غولِ نروژی کتاب آلیس پای آتش را خوانده بودم و از مواجهها� با نثر عجیب و غریب و بینقط�این کتاب برای من جور دیگری شیرین بود! پیشت� از «یون فوسه» این غولِ نروژی کتاب آلیس پای آتش را خوانده بودم و از مواجهها� با نثر عجیب و غریب و بینقطها� لذت برده بودم. از طرف دیگری این نکته� بسیار مهم که «اردشیر اسفندیاری» مترجم اثر، این اثر را مستقیما از زبان نروژی ترجمه کرده است؛ هیجانم را برای خواندن اثر دوچندان کرد.
سال ۲۰۲۴ میلادی از منظر کتابخوان� برای من سال بسیار مهم و جذابی بود. شاید مهمتری� بخش� هم آشنایی با «سنان أنطون» و جدیت� دنبال کردن ادبیات عرب باشسال ۲۰۲۴ میلادی از منظر کتابخوان� برای من سال بسیار مهم و جذابی بود. شاید مهمتری� بخش� هم آشنایی با «سنان أنطون» و جدیت� دنبال کردن ادبیات عرب باشه. همینطو� پیجا� رو تو اینستاگرم ساختم تا به معرفی کتاب و فعالیتها� مرتبط به اون حوزه بپردازم. اگر دوست داشتید فالوم کنید. [@MasihReyhani_IR در اینستاگرم] یا [] خوشحال میش�. :)
دو نفر از مترجمها� موردعلاقها� رو هم در سال جاری تونستم از نزدیک ببینم و گپ بزنم باهاشون. آقایان «محمد حزباییزاده� و «ابوالفضل اللهدادی� عزیز....more