ŷ

Sang Cast's Reviews > طلسم

طلسم by Walter Scott
Rate this book
Clear rating
Sign into ŷ to see if any of your friends have read طلسم.
Sign In »

Quotes Sang Liked

Walter Scott
“Possessed of many of those royal qualities for which he was termed by his subjects the August, Philip might be termed the Ulysses, as Richard was indisputably the Achilles, of the Crusade. The King of France was sagacious, wise, deliberate in council, steady and calm in action, seeing clearly, and steadily pursuing, the measures most for the interest of his kingdom—dignified and royal in his deportment, brave in person, but a politician rather than a warrior. The Crusade would have been no choice of his own; but the spirit was contagious, and the expedition was enforced upon him by the church, and by the unanimous wish of his nobility. In any other situation, or in a milder age, his character might have stood higher than that of the adventurous Coeur de Lion. But in the Crusade, itself an undertaking wholly irrational, sound reason was the quality of all others least estimated, and the chivalric valour which both the age and the enterprise demanded was considered as debased if mingled with the least touch of discretion. So that the merit of Philip, compared with that of his haughty rival, showed like the clear but minute flame of a lamp placed near the glare of a huge, blazing torch, which, not possessing half the utility, makes ten times more impression on the eye.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“Blessed be his name, who hath appointed the quiet night to follow the busy day, and the calm sleep to refresh the wearied limbs and to compose the troubled spirit.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“در هنگام خطر همیشه فرصت‌های� پیش می‌آی� که مردم از حسن نیت یک‌دیگ� و از امنیت به میزان ویژه‌ا� برخوردار می‌شون�.
در روزگار کهن که اصول ملوک‌الطوایف� رایج بوده این‌چنی� فرصت‌های� بسیار پیش می‌آم�. در آن دوران‌ه� [که] جنگ، پیشه شایسته و عمده آدمیزاد تلقی می‌شد� ایام ناپایدار صلح یا در واقع ترک مخاصمه را که کمتر نصیب مردان جنگی می‌شد� چون گذران بود، همه گرامی می‌داشتن�.
حفظ خصومت دائمی با دشمنی که با جنگاور امروز هم‌آورد� نموده و شاید فردا هم به مخالفت خونین با او برخیزد، ارزش ندارد. شرایط زمان و مکان به قدری برای جوش و غلیان احساسات نفسانی گنجایش داشت، که هرگاه افراد شخصا مخالف یک‌دیگ� نگشته یا بر اثر تعدیات خصوصی و فردی تحریک نمی‌شدند� آن فواصل زودگذر آرامش را که در حیات جنگ‌جویانه‌شا� میسر می‌ش� در مرافقت یک‌دیگ� گذرانده، دل‌شا� از زندگی بهره می‌گرفتن�.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“اکنون آنان به درختان خرما رسیده بودند که زیر سایه آن‌ه� آب گوارا و رخشنده چشم جریان داشت. [...] اکنون زیبایی این نقطه در میان بیابان خشک و سوزان دست‌کم� از حلاوت ترک مخاصمه در عین جنگ نداشت. این چشم و نخل‌ه� اگر در مکان دیگری واقع شده بودند، شاید چندان جلب توجه نمی‌کر�. اما در افق بی‌انتها� بیابان سوزان، این‌ج� تنها نقطه‌ا� بود که نوید راحت و آسایش و آب گوارا می‌دا�.
هر کجا که این برکات فراوان باشند به خواری بر آن‌ه� می‌نگرند� لیکن اکنون این چشم و پیرامونش بشت کوچکی بود.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“توشه هر دو نفر ساده بود لیکن توشه مسلمان اندک و پارسامنش؛ یعنی مشتی خرما و قرص نان جو خشنی بود برای رفع گرسنگی، چه تعلیم و تربیت خاص، مسلمانان را برای سفر در بیابان مهیا ساخته بود، لیکن پس از فتوحات شامات سادگی حیات اعراب اغلب مبدل به نهایت اسراف در تجمل شده بود. باری، چند جرعه آب از چشم غذای او را کامل می‌کر�. اما غذای مسیحی هرچند که زمخت می‌نمود� لیکن برای او مطبوع و مغذی بود. قسمت عمده غذایش گوشت خشک خوک بود که مورد کراهت و نفرت مسلمانان است. نوشیدنی‌ا� در کوزه‌ا� چرمی بود. مسیحی با چنان اشتها و لذتی وافر خورد و نوشید که در نظر مسلمان عمل او بیش از رفع حاجت جسمی جلوه کرد و بی‌تردی� اختلاف بارز خوراک و طرز تغذیه موجب شد که حسب تحقیرشان به هم افزایش یابد. اما هر دو، از قدرت زور و بازوی هم آگاه شده بودند و احترام متقابله‌ا� که حاصل کشمکش متهورانه یک ساعت پیش بود برای تخفیف دیگر ملاحظات ناچیز کافی بود. با وجود این مسلمان نتوانست از بیان آن حالاتی که باعث ناخشنودی او شده بود خودداری کند. پس از آن‌ک� مدتی بعد از صرف طعام ساکت نشسته و به پرخوری پهلوان مسیحی نگاه می‌کر� چنین گفت: «نصرانی دلاور، آیا مناسب است کسی که چون مردی می‌توان� جنگ آورد بدین‌سا� تغذیه کند؟ حتی یک یهودی هم از تماشای طعامی که تو با چنان رغبتی می‌خور� که گویی میوه درختان بشتی است، متنفر می‌شو�.» مسیحی که از این اتهام غیرمنتظره در شگفت شده بود گفت: «مسلمان دلیر، یهودیان خود را مقید به شریعت کهن موسی می‌دانند� ولی من در صرف آن‌چ� برای یهودیان منع شده از آزادی مسیحیت بهره می‌گیر�. بدان که ما مجوز بهتری برای اعمال خویش داریم» و چنان‌ک� بخواهد به وسواس همراهش بی‌اعتنای� کرده باشد سخن خود را به دو دعای کوتاه لاتین و جرعه بلندی از کوزه چرمی خاتمه داده گفت: «درود بر مریم.»
- این را هم بخشی از آزادی خویش می‌نامی� و چنان‌ک� به سان ددان تغذیه می‌کنی� با شرب مایع مسمومی هم که حتی جانوران نمی‌نوشن� خویشتن را به حیوان‌صفت� تنزل مقام می‌ده�!
- بدان ای مسلمان، تو کفران نعمات خدا می‌کن�. خدا شیره انگور را به انسان عطا فرموده که آن را از روی خرد صرف کند. چنان که پس از رنج و تعب دل آدمی را شاد می‌گردان� و در بیماری او را قوت تن می‌شو� و در غم و اندوه او را تسلا می‌بخش�. آن‌ک� بدین‌سا� از آن متمتع می‌شو� شایسته است که برای تمتعی که از آن برمی‌گیر� به سانی که برای گرده‌نا� روزانه‌ا� سپاس می‌گذارد� برای پیاله‌ا� هم شاکر خدا باشد و آن‌ک� این مائده آسمانی را به غلط صرف می‌کن� در مدهوشی خویش نادان‌ت� از تو نیست که از نوشیدن آن پرهیز می‌کن�.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“- ای نصرانی، اگر نادانی تو محرک شفقت نگردد، سخنانت باعث خشم می‌شو�. این تویی که نابیناتر از گدایان مسسجد هستی، نمی‌بین� که همان آزادی که به داشتن آن لاف می‌زنی� حتی در آن چیزی که برای شادی آدمی و خانواده‌ا� از هر چیز دیگر گرامی‌ت� است، تو را محدود کرده، شریعت توست؟ اگر بدان عمل می‌کنی� تو را به یک همسر واحد مقید می‌ساز�! گو ان‌ک� او بیمار باشد یا تن‌درست� برومند باشد یا نازا؛ مایه آسایش و شادی باشد یا مخمصه‌انگی� و منازعه‌پردا�. ای نصرانی، این را من درست بردگی می‌دانم� حال آن‌ک� پیغمبر برای مرد مؤمن امتیازات ارجمند پدرمان، ابراهیم، و داناترین مرد جهان، سلیمان، را در این جهان مقرر فرموده است.
- به نام آن‌ک� او را در عرش تقدیس می‌کن� و به نام آن‌ک� او را در زمین می‌ستایم� سوگند، که تو مرد نابینا و کافر گمراهی هستی! بی‌تردی� برای آن انگشتری الماسی که بر انگشت داری ارزش غیرقابل‌تخمین� قائلی. چنین نیست؟
- نظیرش نه در بال سورا یافت می‌شو� و نه در بغداد، اما این سخن چه ربطی به موضوع سخن ما دارد؟
- بسیار، و حالا خودت هم اعتراف خواهی کرد. این تبرزین مرا بگیر و آن سنگ را به بیست قطعه بشکن. آیا هر تکه آن ارزش کل آن را خواهد داشت یا اگر همه قطعات شکسته جمع شود به یک‌ده� بهای تخمینی آن می‌ارزد�
- این سؤال کودکانه است. قطعات چنین سنگی مساوی یک‌درص� قیمت گوهر نمی‌شو�.
- ای مسلمان، محبتی را که پهلوان پاک‌باز� در رهن یک زن باوفا و دل‌آرا� می‌نهد� به منزله کل یک گوهر است و مهری که تو میان زنان اسیر و کنیزکان برده می‌گستر� به نسبت همان‌قد� بی‌ارز� ست که ذرات درخشنده الماس شکسته.
- به کعبه مقدس سوگند، تو دیوانه‌ا�. دیوانه‌ا� که زنجیر آهنین خود را چنان در آغوش می‌گیر� که گویی زر است. نیک بنگر. اگر به دور نگین این انشگتری من گوهرهایی با درخشندگی کمتری نصب شده بود، این نگین نیمی از زیبایی خود را از دست می‌دا�. الماس مرکزی این انگشتر حکم مرد را دارد که ثابت و قائم است و بهای آن فقط بسته به وجود خودش است و این حلقه از جواهر کم‌بهات� زنان‌ان� که فروزندگی آن را به عاریت می‌گیرن� و او چنان که مطبوع طبع و آسایش خود باشد بدان‌ه� فروغ می‌بخش�. اگر گوهر میانی را برگیری در بهایش تغییری حاصل نمی‌شو�. در صورتی که جواهرات کم‌بهات� ارزش چندانی نخواهند داشت. تعبیر واقعی تمثیل تو همین است. مگر نه منصور شاعر می‌گوی�: لطف مرد است که زیبایی و خوب‌روی� به زن می‌بخشد� چنان‌ک� وقتی آفتاب نمی‌درخشد� آب جوی نیز از تلألو می‌ماند�
- ای مسلمان، تو مانند کسی سخن می‌گوی� که هرگز زنی شایسته مهر یک سرباز ندیده باشد. باور کن، اگر می‌توانست� نظری به چهره زیبارویان اروپا کنی، بدان‌های� که ما دارندگان لقب پهلوانی پس از خدا با آن‌ه� بیت کرده و عهد وفاداری بسته‌ایم� تو برای ابد از بندگانی که به خاطر خوش‌گذران� حرم تو را تشکیل می‌دهن� بی‌زا� می‌شد�. زیبایی خوب‌چهرگا� ما نیزه ما را تیزتر و شمشیر ما را بران‌ت� می‌ساز�. کلام آنان قانون است. پهلوانی که در قید مهر دل‌نواز� نباشد، به مجرد این‌ک� شاهکاری از قوت بازوی خود نشان دهد بی‌درن� مورد لطف و تفقد خوب‌صورت� قرار می‌گیر�.
- من داستان‌های� از شیدایی جنگ‌جویا� مغربی شنیده‌ا� و همواره آن را یکی از علائم جنون تلقی کرده‌ا� که شما بدین سامان می‌آور� که یک گور تهی را مالک شوید. لیکن با وجود این خیال می‌کن� فرنگی‌های� را که من دیده‌ا� به قدری در وصف زیبایی زنان خود مبالغه کرده‌ان� که خوش‌وق� می‌شو� با چشمان خود آن زیبارویان را ببینم که می‌توانن� چنین جنگ‌جویا� شجاعی را مبدل به آلت عیش خود کنند.”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“کسی را که تو نمی‌شناس� بتان مزن”
Walter Scott, The Talisman

Walter Scott
“پیش از آن‌ک� سوار شوند و سفر را از سر گیرند، پهلوان مسیحی بار دیگر لبی تر کرد و دست‌ها� خود را در آب فرو برد و به هم‌سفر� گفت: «ای کاش نام این چشم گوارا را می‌دانست� که در خاطر سپاسمند خود حفظ کنم. زیرا هرگز عطش شدید مرا آبی با این گوارایی که امروز نوشیدم فرو ننشانده بود.»
- مفهوم نام عربی این چشم «الماس بیابان» است.
- چه نام نیکی بر آن نهاده‌ان�. در دره زادگاه من هزار چشم است، لیکن از این پس برای هیچ‌ی� از آن‌ه� خاطر گرانبهایی چون خاطر این چشم قائل نخواهم شد. چه، گنج مایع خود را در نقطه‌ا� ارزانی می‌دار� که نه‌تنه� گوارا است، بلکه تقریبا ضرورت دارد.
- راست می‌گوی�. زیرا هنوز هم آن دریای مرده ملعون است. نه انسان از امواج آن مستفیض می‌شو� و نه حیوان و نه هم از رودی می‌نوشن� که که به دریای میت می‌ریز� بی‌آن‌ک� آن را پر کند، تا آن‌ک� آن رود از این بیابان نامیمون بگذرد.”
Walter Scott, The Talisman


Reading Progress

August 16, 2024 – Started Reading
August 18, 2024 – Shelved
August 18, 2024 – Shelved as: رمان-انگلیسی
August 18, 2024 – Shelved as: جنگ-ای-صلیبی
August 18, 2024 – Shelved as: ادبیات
August 18, 2024 – Shelved as: ترجم-جذاب
August 18, 2024 – Shelved as: داستان-انگلیسی
August 18, 2024 – Shelved as: والتر-اسکات
August 18, 2024 – Shelved as: حسین-در-باغی
August 18, 2024 – Shelved as: انتشارات-علمی-و-فرنگی
August 18, 2024 – Shelved as: اسلام
August 18, 2024 – Shelved as: مسیحیت
August 18, 2024 – Shelved as: مبارز
August 18, 2024 – Shelved as: یجان-انگیز
August 18, 2024 –
page 58
9.51% "کتاب متنی ثقیل، اما دوست‌داشتن� دارد؛ چه، آن را که عشق‌باز� با ادبیات و این‌گون� درهم‌تنیدگی‌ها� ادبی و بازی‌ها� کلامی آموخته باشد، بی‌ش� شیفته خود خواهد کرد.
امید آن دارم که شبی یک فصل از این کتاب را بر خانواده خویش برخوانم و آنان را در هیجان و شگفتی ماجراهایش غسل دهم.
اما اکنون دریافتم که این کتاب مجلد دوم از دو رمان مرتبط با جنگجویان صلیب، نگاشته والتر اسکات است، و مجلد اول به ترجمه و چاپ نرسیده است..."
August 20, 2024 –
page 81
13.28%
August 20, 2024 –
page 81
13.28% "از یاد بردم که بنویسم در بخشی که خواندم جنگ‌جو� مسلمان اهل کردستان نسب خود را به جنیان و پرستندگان جنیان و حکومت ضحاک خون‌خوا� رساند و با این حال از قدرت خویش به جد تعریف کرد و خود را والا دانست.
برایم جالب است که نویسنده چنین پیچ‌وخم‌ها� صحبت هر یک از این دو هم‌سف� ناهم‌دی� را تشریح کرده و بیان داشته است."
September 20, 2024 –
page 102
16.72%
October 10, 2024 –
page 108
17.7%

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Sang (new) - added it

Sang Cast بی‌انداز� مجذوب شیوایی ترجمه و زیبایی متن و ظرافت داستان شده‌ا� و نمی‌توان� ذوق خود را هیچ‌گون� پنهان نمایم!


back to top