رضا براهنی > Quotes > Quote > Pouria liked it

“به گردنِ خود ببوسانم از کجاهایم به ساحل آمدها� حتا هنوز هم غرق طراوتِ ناما�
یارم نباش، خودت باشم خودم باش خود پیش مرگِ تو بودن
خبر کن موسیقی را که گرهها� انگشتانا� به ماه گره خوردهان�
که ناخنا� هلال ماه شده چیزی نیست هلالِ ماه در شب واحد بودی چیزی نیست
مرا به سوی خود بتابان بچین، رسیده و نرسیده بچین و پنجره را باز کن
جهان به سوی جهان است ببیندت حالا بچینا�
برو به هوا، به هوای اینک� من از پشت پا نگرانا� شوم
و آمدی که بیایی بیا و چنگوا� منحنیا� را بگیر و باز بغل کن بزن که بخواند
بِدَم به من پهلوهایت را و شانههای� را”
― گزیده اشعار رضا براهنی
یارم نباش، خودت باشم خودم باش خود پیش مرگِ تو بودن
خبر کن موسیقی را که گرهها� انگشتانا� به ماه گره خوردهان�
که ناخنا� هلال ماه شده چیزی نیست هلالِ ماه در شب واحد بودی چیزی نیست
مرا به سوی خود بتابان بچین، رسیده و نرسیده بچین و پنجره را باز کن
جهان به سوی جهان است ببیندت حالا بچینا�
برو به هوا، به هوای اینک� من از پشت پا نگرانا� شوم
و آمدی که بیایی بیا و چنگوا� منحنیا� را بگیر و باز بغل کن بزن که بخواند
بِدَم به من پهلوهایت را و شانههای� را”
― گزیده اشعار رضا براهنی
No comments have been added yet.