ŷ

خاطراتی از یک امپراطور Quotes

Rate this book
Clear rating
خاطراتی از یک امپراطور خاطراتی از یک امپراطور by Ralph Korngold
37 ratings, 3.51 average rating, 3 reviews
خاطراتی از یک امپراطور Quotes Showing 1-5 of 5
“در دوره ی سلطنت ناپلئون در کشور فرانسه و سایر کشورهای اروپا صدها کتاب چاپ شد که روی جلد تمام آنها نوشته شده بود تقدیم به امپراتور ناپلئون و علتش این بود که می دانستند ناپلئون اهل فضل و کتاب خوان است و قدر کتاب خود را می داند”
Ralph Korngold, خاطراتی از یک امپراطور
“گاهی امپراتور فرانسه برای سرگرمی خود و حضار یکی از نمایشنامه های کورنی راسین، مولیر، یا ولتر را برای حاضرین می خواند. گفتیم که ناپلئون رمان نمی خواند و از خواندن رمان متنفر بود. ولی در جزیره سنت هلن بعضی از شب ها یک رمان از نوع رمان های کلاسیک ((دون کیشوت)) یا ((فولاس)) یا ((مانن لسکو)) یا ((پل و ویرژینی)) به دست می گرفت و با صدای بلند برای حاضرین می خواند و گاهی توقف می کرد و از حاضرین درخواست می نمود که نظریه ی خود را راجع به مضمونی که خوانده است، بگویند و اظهار کنند که آیا پسندیده است یا در خور ایراد می باشد و علت خوبی یا بدی آن چیست؟.”
Ralph Korngold, خاطراتی از یک امپراطور
“امپراتور فرانسه عادت داشت بعد از اینکه کتابی را می خواند آن را به زمین می انداخت و صبح که ((مارشال)) وارد اتاق امپراتور می شد می دید کف اتاق پوشیده از کتاب است. چون اهل فضل بود و یک دایرة المعارف جاندار به شمار می آمد متوجه موارد ضعف و نقض کتاب ها می گردید و آن موارد را در حاشیه ی کتاب می نوشت و اکنون کتاب هایی که از طرف ناپلئون تحشیه شده جزو آثار عتیق و گرانبها می باشد.”
Ralph Korngold, خاطراتی از یک امپراطور
“ناپلئون در کتاب خواندن اعجوبه بود و هنوز شنیده نشده که کسی مثل وی بتواند با سرعت کتاب بخواند و آنچه خوانده است به خاطر داشته باشد. خانم ((مونتولون)) در خاطرات خود می نویسد مقداری کتاب برای امپراتور فرستاده بودند و یکی از کتابها تاریخی بود و در بیست و دو جلد قطور. امپراتور جلد اول تاریخ مزبور را به دست گرفت و شروع به خواندن کرد و سه روز بعد هر بیست و دو جلد را خوانده بود. من برای اینکه او را آزمایش کنم و بدانم که آیا آنچه خوانده به خاطر دارد یا نه، جلدهای تاریخ را یکی پس از دیگری برداشتم و هر صفحه را که می گشودم همین که قدری از مضمون تاریخ را می گفتم ناپلئون دنباله ی آن را می گفت و گر چه نمی توانست عین عبارات کتاب را تکرار کند ولی مضمون را بر زبان می آورد.”
Ralph Korngold, خاطراتی از یک امپراطور
“ناپلئون هر دفعه که به ((وادی صیادان)) می رفت، کنار رودخانه کوچک زیر درخت می ایستاد و گاهی سر بلند می کرد و آسمان آبی را می نگریست. چون در آسمان وادی صدایی شنیده نمی شد ناپلئون اسم آن را ((وادی سکوت)) گذاشته بود و یک روز در آن وادی به لاسکاس گفت در تمام مدتی که من در اروپا بودم به فکر نیفتادم که از مشاهده ی آسمان آبی لذت ببرم و اینک در اینجا می فهمم که آسمان آبی، از مناظر زیبای طبیعت است.”
Ralph Korngold, خاطراتی از یک امپراطور