باز لوران گوده، و باز سبک نوشتاری مخصوص به خودش؛ معرفی یک به یک شخصیته� با یک توصیف از وضعیت زندگیشان یا رفتار و کارشان، و وارد کردن هرکدام به دل قصهباز لوران گوده، و باز سبک نوشتاری مخصوص به خودش؛ معرفی یک به یک شخصیته� با یک توصیف از وضعیت زندگیشان یا رفتار و کارشان، و وارد کردن هرکدام به دل قصه با توصیفات صحنهها� جداگانها� که درآن حضور دارند و آرام آرام مرتبط ساختن هرکدام از این صحنهه� و شخصیته� به هم. [و لابهلا� این توصیفات، ذکر جملاتی که حس تامل و تعمق خواننده را بیدار نگه میدارد� جملاتی که جسد انسانیت خفته در لایهها� بیرح� زندگی را به رخ میکشند� مصیبته� را عیان میکنند� دردهای بیصد� و نامانوس را فریاد میکشند� هر دم تلنگر میزنن� بر چیزهایی که در شلوغی و همهمه� زندگی گم میشوند� جملاتی که همچون سیلی بر صورت وجدان خفته میمانند] و سرآخر کمی مانده به انتهای داستان، جایی که خیال میکن� همهچی� دارد بیهیاهوی� خاصی پایان میپذیرد� ضربه سهمگین را فرود میآورد� همچون ناقوسِ کلیسایی که نابهنگام نواخته میشو� و تو باز حالِ حریف شکستخورد� مغمومی را داری که هرگز گمان نمیکرد� بدینسا� ضربه بخوری، اما همچنان لب به تحسین حریفت میگشایی� چراکه با کلماتی ساده، به زیباترین شیوه شگفتزدها� ساخته.
لوران گوده دوست دارد یک صحنه� را، یک رفتار را، یک اتفاق را، از جنبهها� مختلفی بازگو کند و برای اینکار آن اتفاق را از دید چندین شخصیت و از نگاه هرکدام بازنویسی و بازآفرینی میکند� [بعضیه� را با اولشخ� و بعضیه� را با سومشخص] تا هم قضاوته� و دیدگاهها� مختلف را به نمایش بگذارد، هم خواننده را در موقعیته� و شرایط مختلفی واگذارد تا او نیز در ذهنش، این چالش را داشته باشد که اگر خودِ او درآن موقعیت قرار داشت، طرفِ کدام سمتِ ماجرا میایستا�. در این کتاب هم، لوران گوده، تنها روایتگر و صحنهپردا� اتفاقات داستان است، نه قضاوتگ� و منبر نشین. صحنهپردازیها� لوران گوده همانندِ نشان دادن یک اتفاق و صحنه، با دوربینها� متعدد، از زوایای مختلف است، توصیفِ ماجرا از زبانه� و دیدگاهها� مختلف که هیچکدا� حقِّ مطلق نیستند و در عین حال هیچکدا� مغلوبِ مطلق. هرکس باتوجه بهشرایط� که برایش حاکم است خود را محقِّ کنش و واکنشی میبین� که انجام داده یا به درستیِ فکری که در سر پرورانده اعتماد دارد. ...more
با همه� پیچ و خم داستانسرای� و شخصیت خاص قهرمان داستان و ابداعی که شاید در زمان خودش، جدید و شگفتانه باشد، هنوز انتظارم از داستایفسکی برآورده نشده، با همه� پیچ و خم داستانسرای� و شخصیت خاص قهرمان داستان و ابداعی که شاید در زمان خودش، جدید و شگفتانه باشد، هنوز انتظارم از داستایفسکی برآورده نشده، این پنجمین کتابیس� که از داستایفسکی خوندم و همگی این کتابه� رو پیش از اتفاق خاصی که در زندگیا� افتاده و نویسندگیا� را متحول ساخته نوشته است. همچنان منتظرم در کتاب بعدی که ازش میخوان� متحیرم سازد....more
شاید بتوان گفت به عنوان اولین کتاب منتشر شده از داستایفسکی آنه� در بیستوسهسالگی� نباید انتظار بیشتری داشت. کتابی که علیرغم سبک خاص نوشتارش اطلاعاتیشاید بتوان گفت به عنوان اولین کتاب منتشر شده از داستایفسکی آنه� در بیستوسهسالگی� نباید انتظار بیشتری داشت. کتابی که علیرغم سبک خاص نوشتارش اطلاعاتی هم از زمانه خود و نحوه� زندگانی بخشی از مردمان سرزمین خود بازگو میکن�....more
شاید بهجه� نام نویسنده، انتظار زیادی از این رمان داشتم، اما بهنظر� کتاب متوسطی بود، هرچند شاید در زمانه� خود یک شاهکار به حساب میآمد�. با این حال مشاید بهجه� نام نویسنده، انتظار زیادی از این رمان داشتم، اما بهنظر� کتاب متوسطی بود، هرچند شاید در زمانه� خود یک شاهکار به حساب میآمد�. با این حال میتوان� بگویم نویسنده در ساخته و پرداخته کردن شخصیتها� داستان به خوبی عمل کرده بود اما در ادامه، نتوانسته بود آنطور که باید و شاید داستان را پیش ببرد و تنها به بحثها� بیس� و ته میان شخصیته� اکتفا کرده بود...more
بهنظر� برای زمانهای� که حوصله خوندن کتاب جدی رو ندارین میتون� گزینه خوبی باشه که ضمن پر کردن زمانها� پرت با طنزهای گاهگدار� هم که داره میتونه کمیبهنظر� برای زمانهای� که حوصله خوندن کتاب جدی رو ندارین میتون� گزینه خوبی باشه که ضمن پر کردن زمانها� پرت با طنزهای گاهگدار� هم که داره میتونه کمی لبخند بر لبانتون بنشونه. همچنین اسامی کتابهای� که لابهلا� متن آورده شده، میتون� لیست خوبی باشه برای پیدا کردن کتابها� مورد علاقهتون� البته با نقد و بررسی بیشتر، چرا که تو کتاب چیزی راجع به محتواشون آورده نشده و بیشتر اوقات فقط اسامی کتابه� ذکرشده.
با خواندنِ "یک عاشقانه آرام" زیستن را میآموز�. و عاشقانه زیستن را. نه آنگونه که پیش از این آموخته بودی. به معنای واقعیِ واژه عشق و خود عشق. همان عشقیبا خواندنِ "یک عاشقانه آرام" زیستن را میآموز�. و عاشقانه زیستن را. نه آنگونه که پیش از این آموخته بودی. به معنای واقعیِ واژه عشق و خود عشق. همان عشقی که به عادت آلوده نمیشود� و به تکرار... با خواندنش گفتگو را میآموز�. گفتگوی عاشقانه را. رودررو، بی فاصله، با ارتفاعِ مناسبِ صدا و در آرامشِ تمام... بیدلخوری� و بیشکای� از وضعِ موجود... هنوز هم واژگان آن گیلهمر� نازک اندامِ شیرین سخنِ دردمندِ ریز بینِ واقعگرا� عاشق، در گوشم طنیناندا� هست و با هربار مرور لرزه برجانم میانداز�.
پ.ن: به دوستانی که هنوز این کتاب رو نخوندن و قصد خوندنش رو دارن، پیشنهاد میکنم� همزمان با خوندن خودِ کتاب، فایل صوتیش رو هم با صدای آقای پیام دهکردی گوش بدن، که به نظرم لذت خوانش رو چندین برابر میکن�.
Merged review:
با خواندنِ "یک عاشقانه آرام" زیستن را میآموز�. و عاشقانه زیستن را. نه آنگونه که پیش از این آموخته بودی. به معنای واقعیِ واژه عشق و خود عشق. همان عشقی که به عادت آلوده نمیشود� و به تکرار... با خواندنش گفتگو را میآموز�. گفتگوی عاشقانه را. رودررو، بی فاصله، با ارتفاعِ مناسبِ صدا و در آرامشِ تمام... بیدلخوری� و بیشکای� از وضعِ موجود... هنوز هم واژگان آن گیلهمر� نازک اندامِ شیرین سخنِ دردمندِ ریز بینِ واقعگرا� عاشق، در گوشم طنیناندا� هست و با هربار مرور لرزه برجانم میانداز�.
پ.ن: به دوستانی که هنوز این کتاب رو نخوندن و قصد خوندنش رو دارن، پیشنهاد میکنم� همزمان با خوندن خودِ کتاب، فایل صوتیش رو هم با صدای آقای پیام دهکردی گوش بدن، که به نظرم لذت خوانش رو چندین برابر میکن�.
برای معرفی اولیه کتاب از « یادداشت مترجم » کمک میگیر� ؛� مانگل در این کتاب _که عنوانش تلمیح بازیگوشانها� دارد از مقاله� مشهور والتر بنیامین، با نامبرای معرفی اولیه کتاب از « یادداشت مترجم » کمک میگیر� ؛� مانگل در این کتاب _که عنوانش تلمیح بازیگوشانها� دارد از مقاله� مشهور والتر بنیامین، با نام «چیدن کتابخانها�: گفتاری در باب گردآوری»_ ضمن روایت مختصر ماجرای جمعکرد� کتابخانه� عظیمش و بستهبند� کتابها� گویی با دیدن هر کتاب نقبی میزن� به تاملی ادبی، تاریخی، فلسفی، زبانشناخت� یا الهیاتی، ضمن «گریز»هایش، در متون گوناگون کنکاش میکند� چنانک� بنیامین در آن مقاله کمابیش چنین کرد. در میان موضوعات مورد بحث گریزهای مکرری میزن� به ادبیات، به جزئیات لغتشناسی� خیال و رویا، قصهها� هزار و یکشب، دنکیشو� و... به این ترتیب، جستارهای او به خشکی و زمختیِ متون آکادمیک آلوده نیست. اینجا کسی دارد «ناداستان» مینویس� که بر داستانگوی� مسلط است.�
به گمانم هرآنکس که به کتابخانها� و کتابهای� که در طول سالیان متمادی در آن جمع کرده و گردهم آورده، میناز� [ نازیدن از وجه مثبتش ] و تعلقخاطر� نسبت به کتابه� و کتابخانها� احساس میکند� نهتنه� این کتاب را دوست خواهد داشت که با خواندن عبارات و پاراگرافی از این کتاب، خود نیز گریزی خواهد زد به خاطرات کتابیاش� و تمام آنچه که لابهلا� صفحات کتابهای� جا گذاشته یا از کتابهای� کَنده و در ذهنش محبوس کرده را به تدریج مرور خواهد کرد. به زعم من این تداعی خاطرات، گریزناپذیر است چنانکه میدان� زین پس من نیز هربار روبروی کتابخانها� بایستم یا به هنگام برچیدنش _برای نقلمکا� یا از برای نظمی دیگرگون بخشیدن به کتابهایش_، ناخودآگاه نام این کتاب و جملاتش در ذهنم مرور خواهد شد.
پ.ن ۱ _ کتاب متشکل از ۱۱ جستار است، جستار اول به عنوان مرثیها� برای برچیدن کتابخانه� نویسنده؛ که در آن شرح چگونگی گردآوری کتابه� و کتابخانههای� که در طول زندگانی داشته رو بازگو میکن� و جستارهای بعدی با عنوان «گریز» که در هرکدام به موضوعاتی راجع به کتابها� ادبیات و ... میپرداز�.
پ.ن ۲_ این دومین بار بود که با خواندن یک کتاب، به نویسندها� بابت تعداد کتابهای� که خوانده، و در طولِ نوشتنِ کتابِ خودش _برحسب موضوع مورد بحث_، گریزهای متمادی نیز به آن کتابها� خوانده شدها� میزند� رشک بردم.
پ.ن ۳_ گریز دهم را بینهای� دوست داشتم چرا که انگار نتیجه و یا به نوعی عصاره� کتاب در این فصل، گردآوری شده بود و حاکی از جملاتی بود که خواندن تکتکشا� را در جایجای� کتاب به انتظار نشسته بودم، گویی اینک نویسنده آنچه که عمری در ذهنم به باور قلبی رسیده بود را با کلمات و جملاتی وزینت� برایم بازگو میکر�....more