ŷ

Jump to ratings and reviews
Rate this book

روزها در راه

Rate this book

739 pages, Paperback

First published January 1, 2000

193 people are currently reading
1,525 people want to read

About the author

شاهرخ مسکوب

32books229followers
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامه‌شناس� در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. دوره‌� ابتدایی را در مدرسه‌� علمیه‌� تهران گذراند و ادامه‌� تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشته‌� حقوق فارغ‌التحصی� شد. نخستين نوشته‌هاي� را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسير اخبار خارجی در روزنامه« قيام ايران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقيق در حوزه‌� فرهنگ، ادبيات و ترجمه� روی آورد. پیش از انقلاب به خاطر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی چندبار راهی زندان شد. مدتی پس از انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. مسکوب در روز سه‌شنب� بیست‌وسو� فروردين ۱۳۸۴ در بيمارستان كوشن پاريس درگذشت. شهرت مسکوب تا حد زیادی وامدار پژوهش‌ها� او در «شاهنامه» فردوسی است. کتاب «ارمغان مور» و «مقدمه‌ا� بر رستم و اسفندیار» او از مهم‌تری� منابع شاهنامه‌پژوه� به شمار می‌رون�. مسکوب برخی از آثار مهم ادبیات مدرن و کلاسیک غرب را نیز به فارسی ترجمه کرده ‌اس�. از جمله آثار او می‌توا� به ترجمه‌� کتاب‌ها� «خوشه‌ها� خشم» جان اشتاین بک، مجموعه «افسانه تبای» سوفوکلس و تألیف کتاب‌‌ها‌� «سوگ سیاوش»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمه‌ا� بر رستم و اسفندیار»، «در کوی دوست»، «گفت و گو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «خواب و خاموشی»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «شکاریم یک سر همه پیش مرگ»، «سوگ سياوش در مرگ و رستاخيز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش ديوان، دين و عرفان در نثر فارسی»، «درباره سياست و فرهنگ» در گفت وگو با علی بنو عزيزی، «تن پهلوان و روان خردمند»، «مليت و زبان (هويت ايرانی و زبان فارسی) اشاره کرد.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
262 (57%)
4 stars
125 (27%)
3 stars
46 (10%)
2 stars
16 (3%)
1 star
7 (1%)
Displaying 1 - 30 of 86 reviews
Profile Image for Dream.M.
880 reviews413 followers
January 1, 2023
من پادکست این کتاب رو گوش دادم که بسیار طولانی اما بسیار جذاب روایت شده بود. اگر قصد دارید یک کتاب صوتی ساده و روان گوش کنید که اتفاقا به حال و هوای امروز ایران بخوره، من این رو پیشنهاد میکنم
اما توجه کنید که اینجا هیچ خبری از لحن آن مسکوبی که می‌شناسی� نیست. انگار دارید دفتر خاطرات میخونید که درواقع هم همینطوره، خبری از ارایه و ادبیات کهن و شاعرانگی نیست اما سادگی و نزدیکیش به زندگی، عین زندگی بودنش، کتاب رو جذاب میکنه.
بخصوص توی پادکست ها، بخش هایی به کتاب اضافه شده که من خیلی دوستشان دارم و مثل پاورقی می مونن که همه چیز رو روشن تر میکنه.
قشنگترین بخش ها، شیرین زبونی های غزاله دختر مسکوب بود و بخش انقلاب و ذهنیت مردم هم بخشی بود که خیلی عصبانی و غمگین ام کرد.

جایی مسکوب ازقول غزاله میگه: انقد دوستت دارم که میخوام بمیرم...
Profile Image for Ali.
Author17 books672 followers
November 30, 2007
وقتی آن مغازه را در محله ی "مون پارناس" پاریس دیده باشی، شاهرخ مسکوب، یکی از متفکران معاصر فارسی را که سال ها پیش، در انتشارات فرانکلین، کتاب های جیبی و بعد در دانشگاه آزاد (پیش از انقلاب) دیده ای، و آثار ستایش برانگیزش را خوانده ای، پشت دستگاه ببینی که دارد کپی می گیرد و فیلم خام می فروشد و... آن وقت "روزها در راه"، دفتر خاطرات مسکوب، به ویژه بخش زندگی در غربت میان پاریس و نیویورک، برایت طعم دیگری دارد؛ طعم گس شرابی کهنه و جانگداز، در غروبی گرفته، گوشه ی ویرانه ای در بیابانی دور، بعداز مدت ها که چیزی نخورده ای و نیاشامیده ای، و امیدی هم نداری تا از این خراب آباد، ره به جایی ببری. اگر در عمرم دوبار فلک را نفرین کرده باشم، یک بارش همان روز ابری در پاریس بود. "روزها در راه" تنها یادداشت های برخی روزهای عمر یک متفکر ایرانی نیست که پیش از این در "سوگ سیاوش" و عزای سهراب و به خاک افتادن اسفندیار، قصه ها روایت کرده است. "روزها در راه" دو جلد حرف است درباره ی فلسفه، ادبیات، سیاست، زندگی، و البته نکبت زیستن در غربت!
Profile Image for Roya.
282 reviews350 followers
August 3, 2020
تنها دلیلی که شاهرخ مسکوب رمان نویس نشد، از نظر من البته، کمبود خود شیفتگی است. با این که مشاهده گر بسیار دقیق و خوبی است و اگر قرار بود داستان خلق کند، داستان های خیلی خوبی می نوشت. در حین همین مشاهده ها هم هست که خودشیفتگی عظیم و غیر قابل باور هم دوره ای های خودش را نشان می دهد. شاملو و دولت آبادی و براهنی و ... از هر کسی که حرف می زند، آدم نمی داند بخندد یا گریه کند از این همه توهم و خود برتر بینی که البته از کم خواندن می آید. کم تر کسی مثل مسکوب به سه، چهار زبان مختلف ادبیات می خوانده و می دیده که نویسندگان متوهم ما گاها از حد متوسط هم بالاتر نمی آیند. اواخر کتاب به سختی جلو می رفتم چون هر صفحه مثل کوهی روی سینه ی آدم می ماند از شدت غم و فلاکت. شناکنان در این دریای شنی پر اندوه پیش رفتم تا رسیدم به صفحه ی آخر. البته دلم نمی خواست تمام شود چون بخش مهمی از تاریخ ایران را از نزدیک دیده بودم و با مرد بزرگی آشنا شده بودم و ... چه قدر خوب شد که تمام این ها را نوشت
Profile Image for Saman.
253 reviews84 followers
October 19, 2024
روزها در راه یادداشت‌ها� روزانه‌� زنده یاد شاهرخ مسکوب از سال 57 تا 76 هست که یادداشتهای این شخصیت فرهنگی، کتابی غنی و پر ارزش رو به مخاطبان تقدیم کرده که در ادامه در سطح توان و دانش بسیار کم خودم،سعی میکنم در مورد ارزش این کتاب صحبت کنم.
کتاب از آذر 57 و ماه های منتهی به انقلاب شروع میشه.ابتدای کتاب یادداشت هایی از اون دوران پر تلاطم آورده میشه و از امید به تغییر در نوشته های ایشان میخوانیم اما این امید خیلی زود تبدیل به ناامیدی میشه! حدودا 100 صفحه ابتدایی کتاب یادداشتهای ایام انقلاب هست که روایت اون ایام و به طور کلی بزنگاه های خاص سیاسی برای من همیشه جذابیت داشته.
بیشتر این بیست سالی که در کتاب یادداشتهای جناب مسکوب رو میخونیم،ایشون دور از وطن و در پاریس ساکن هستند.درد غربت و غم دوری از وطن برای ایشانی که وطن دوست هستند به خوبی در لا به لای نوشته هاشون مشاهده میشه.نوشته هایی که رنگ و بوی صداقت داشت و از ریا به دور بود.
از نکات بسیار جالب کتاب رابطه شاهرخ مسکوب با دخترش غزاله است.چقدر دلنشین،چقدر عاشقانه، چقدر لطیف و چقدر خواندنی بود.غزاله خانم که یکی دو سال قبل انقلاب به دنیا میاد در نوشته های مسکوب نقش پر رنگی داره و ما از کودکی ایشون تا زمان بیست ساله شدنش از رابطه خوب او و پدرش میخونیم.شیرین زبانی های غزاله وقتی سن کمی داره و قربون صدقه رفتن های او و پدرش برای همدیگه، واقعا برای من یکی بسیار شیرین و دلنشین بود.
در طی این سالها ما احوالات درونی آقای مسکوب رو در خلال یادداشت‌ه� میخونیم.احوالاتی که غم بر اون چیره شده و چنان مسکوب این غم درونی به زیبایی توصیف میکنه که هر زمان در کتاب به این قسمت ها میرسیدم بعد از خوندن چندین خط،کتاب رو میبستم و غرق میشدم و البته اینکه یکی تونسته عمیق ترین احساسات غم و اندوه خودش رو به این شکل توصیف کنه،برام خیلی جالب بود. انگار مسکوب به عمیق ترین قسمتهای احساس آدمی شیرجه میزنه و هر چه آنجا رو میبینه به خوبی توصیف میکنه.هم شیرجه زن قهاری است و هم توصیف کننده ماهری.پس نتیجه حتما خواندنی خواهد بود.
یکی از بخش های بسیار خواندنی کتاب نظر جناب مسکوب در مورد تجربه خواندن و دیدن آثار هنری است.فیلمها و تئاتر هایی که دیدند و نمایشگاه های نقاشی که تماشا کردند.از طرفی ایشون یه شخصیت کتاب خوان عاشق کتاب بود که در طول این یادداشت ها بارها و بارها نظراتشون رو در مورد کتابهای مختلفی که مطالعه کردند، نوشتند و این نظرات به نظرم این کتاب رو بسیار غنی کرده.برای همه ماهایی که کتاب دوست هستیم،خیلی از مواقع یکی از علایقمون خواندن نظرات دیگران در مورد کتابهاست.حال یک شخصیت بزرگی مثل مسکوب در این کتاب میاد در مورد چندین و چند کتاب نظراتشو میگه.نظراتی که بسیار صریح و بی تعارف ذکر شده.آثار دولت آبادی و گلشیری، کوه جادوی توماس مان، در جست و جوی زمان از دست رفته و کلی کتاب دیگه که مسکوب اونها رو خونده و ما در کتاب از نظرات مسکوب در مورد اونها آگاه میشیم که برای من یکی بسیار جذاب و خواندنی و پر نکته بود.نگاه ژرف و عمیق مسکوب به کتابها نشان از هوش و سواد بالای او در زمینه کتاب خوانی است که خوشا به حال ما مخاطبان که میتونیم همچین نظراتی را بخوانیم.
از نظر احساسی کتاب رو بسیار دوست داشتم و علاقه بسیار زیادی بهش پیدا کردم و برای من تبدیل به یکی از بهترین تجربه های مطالعاتی ام شد.در این روزهای گرم تابستان، این کتاب برای من یک نوشیدنی گوارا بود که تشنگی ام رو رفع کرد. !
Profile Image for HAMiD.
496 reviews
May 26, 2017
با اينكه مسكوب از آغاز بنا داشته تا روزنوشت ها را به چاپ برساند ولي به گمانم رنگي از رياكاري معمول كه در روزانه نويسي هست ابدن در نوشته هاي او نيست نهايت اينكه جاهايي را حذف كرده و اگر نامهايي را تغيير داده هيچ از درستي و روال نوشته ها كم نكرده است كه اصلن نيازي به نام ها نيست. خواندن روزها در راه تصويري گويا از رنج ِ انديشه در سرزمين ما هم هست از سويي و همچنين سرانجام تلخي كه در پي ناداني و كوردلي خواهد آمد. افسوس اينكه بزرگاني مانند مسكوب و ديگران اينگونه روزهاي پرارزش خود را ناچار براي گذرانِ زندگي سپري كرده اند گوياي اين سقوط اخلاقي و فرهنگي امروز ما هم هست. به هر تقدير مسكوب خواننده اش را چنان بي تكلف با خود همراه مي كند و دريچه اي برايش به روزهايش باز مي كند كه انگار خواننده هم در بستر يكايك روزها حضور دارد. روزها در راه بسيار ارزشمند و خوادني بود. سپاس از امين عزيز كه عصري پاييزي جلوي سينما بهمن دوجلد ِ كتاب را به من رساند و من نيز پس از خواندن به ياري عزيز مي سپارم تا او هم همراه شود و پس از او نوبت ديگر رفيقي ست كه در راه است.
*
پي نوشت: ماجراي درگذشت روانشاد مسكوب را حسن كامشاد در جلد دوم حديث نفس شرحي مختصر اما گويا و به جا داده است
Profile Image for Parvaneh.
48 reviews14 followers
January 21, 2024
چقدر آقای مسکوب از زمانه ی خودش جلوتر بود و چه نگاه متفاوتی به زندگی داشت!حس نومیدی و غم را از لابلای نوشته هاش در مورد ایران را قشنگ حس میکردم
دوست نداشتم تموم بشه و بهش انس گرفته بودم
Profile Image for Elaheh.
20 reviews8 followers
April 20, 2023
همراهیِ ۱۷ ساله با شاهرخ مسکوب در بیش از ۷۰۰ صفحه از خاطراتش.
بخش‌ها� ابتدایی کتاب از سال ۵۷ و ۵۸ و انقلاب ایران شروع می‌شو�. افکار یک روشن‌فک� توده‌ا� پیشین، پیش‌گوی� هوشمندانه از یک دیکتاتوری مذهبی در آینده‌� نزدیک، وقایع خیابان‌ه� و... .
پس از انقلاب ۵۷ که شاهرخ مسکوب همانند بسیاری دیگر از روشن‌فکرا� و نویسندگان آن زمان با توجه به اوضاع پیش آمده مجبور به ترک کشور شد، فضای نوشته‌ها� وی بیشتر به سمت افکار، روابط،گاها اخبارِ غالبا تلخی که از ایران می‌رسید� زندگی شخصی و به نقلی از خود او گاهی به سمت ابتذال روزمره‌ا� که انسان‌ه� درگیرش هستند پیش رفت.
در راه بودن با مسکوب لذت،خستگی،غصه و حتی ترس را هم‌جوا� با خواننده می‌کن�. لذت دیدارِ نمایشگاه‌ها� نقاشی و موزه‌ها� باغ لوکزامبورگ و اصفهان به سبب توصیف‌ها� ملموسِ مسکوب، خستگی از کارِ دکان عکاسی، غصه‌� پدرانه برای غزاله و اردشیر و رابطه با گیتا، نگرانی از پیش‌آمدها� روزانه‌� سیاسی، بازگشت به ایران و در نهایت ترس از مرگ.
Profile Image for Peiman.
599 reviews176 followers
November 17, 2024
روزها در راه خاطرات روز نوشت شاهرخ مسکوب از اواسط سال ۵۷ تا حدود بیست سال بعد در ۷۴۰ صفحه و دو جلده. حدود ۱۰۰-۱۵۰ صفحه‌� اول که مربوط به حال و هوا و اتفاقات چند ماه قبل و بعد از انقلاب ۵۷ هست که برای من جالب‌تری� بخش کتابه و بقیه‌� کتاب بیشتر به رابطه‌� شاهرخ مسکوب با خانواده در خارج از ایران، اتفاقات و دیدارهایی که با بقیه داشته، توضیحاتی در مورد کتابها و مواردی از این قبیل هست. من خیلی خوندن خاطرات روزنوشت از اتفاقات شخصی رو دوست ندارم برعکس خاطرات روزنوشت از اتفاقات و جریان‌ها� خاص یا از اتفاقات تخصصی شغلی، مثلا ترجیح میدم اتفاقاتی که در طول روز در محل کار برای یک پزشک، سیاستمدار یا هر تخصص دیگه رو بخونم تا ریز روابط هر کس با همسر و دختر و ... که خب سلیقه‌ا� هست. در مورد بخش اول یکم دیگه حرف میزنم، اول در مورد قسمت اعظم کتاب بگم که رابطه‌� مسکوب با دخترش جالبه اما به نظرم گاهی حرف‌های� که دوست داشته بنویسه رو از زبان دخترش گفته، اینطوری به نظر من اومد و ممکنه اشتباه باشه. در مورد کتاب‌ه� و نویسنده‌ه� مسکوب اکثر کتابها و نویسنده‌ه� رو قبول نداره، خیلی سخت از کتابها تعریف می‌کن� که جالب بود برام. اما برگردیم به صفحه‌ها� اول کتاب و حال و هوای انقلاب! هر کتابی با این موضوع میخونم به طور عجیبی عصبی میشم! صحبت‌ها� یک طرفه قبل از اتفاق و در بهترین حالت اگر متوجه بشن که چه کردن (مثل این کتاب) روضه‌خوان� و تاسف به حال مردم پس از اتفاق! بسیاری از حرف‌ها� مسکوب راجع به حکومت قبل از نظر من مغرضانه و تحت تاثیر خط سیاسی و جو موجود گفته شده. حرف زیادی نمیزنم چون چندین و چند پاراگراف از کتاب رو علامت زدم تا اینجا بنویسم تا خودتون قضاوت کنید فقط برای جمع بندی بگم بیست درصد ابتدایی کتاب از نظر من نمره‌� چهار و بقیه‌� کتاب سه میگیره.

از متن کتاب:


ماشین‌ه� چراغ‌هاشا� را روشن کرده بودند و بوق می‌زدن� جشن گرفته بودند، چون پیش از ظهر که هیئت وزیران معرفی شد شاه گفت برای استراحت ممکن است به خارج برود. مردم هم او را رفته گرفتند، دختری تقریباً بیست ساله خوش‌صور� که گویا به سراغ روزنامه آمده بود به من گفت هنوز نرفته مردم جشنش را گرفته‌ان�. گفتم امیدوارم به زودی بتوانند با خیال راحت جشن بگیرند. راستش خیال خودم ناراحت است از این ارتش وحشی با آن کشتارهای دیوانه وار که همین روزها در قزوین و مشهد کرده است. باور کردنی نیست. با تانک به صف نفت زدن و منتظران را له کردن و بیمارستان و داروخانه را کوبیدن و سوختن و بعد از ساعت منع رفت و آمد به خانه‌ها� مردم هجوم بردن و آنها را به تیر بستن و یا سوار اتومبیل از خیابان‌ه� گذشتن و رهگذران را زدن و انداختن و تازه اجازه‌� برداشتن جنازه‌ه� را ندادن. این ارتش نمی‌دان� چگونه خواهد گذاشت که ملت نفسی بکشد. انگار ارتش ایران جز ملت ایران دشمنی نمی‌شناس� و فقط برای جنگ با این دشمن (به شرط آن که مسلح نباشد) تربیت شده است.



سابقاً دولت مخالفان را به اکستریم میراند و حالا برعکس. ناگفته نماند که هر جا عکس آریامهر پائین آمده عکس آیت الله بالا رفته. اگر با شنیدن نام محمد(ص) ملت يك بار صلوات میفرستند با نام آیت الله سه بار صلوات می‌فرستن�. مثل چندی پیش که برای آریامهر پارتی بازی میکردند و هر بار با ذکر نامش سه بار جاوید شاه می‌گفتن�. گویا کسی گوشش بدهکار نیست که این ولخرجی‌ه� و گشادبازی ها آخر عاقبت ندارد چون دیشب اطلاعات در صفحه اول، مصاحبه با پسر آیت الله را هم شروع کرده بود آن هم چه مصاحبه ای انگار آیت الله شهبانوست و نورچشمی ایشان، «مادر گرامی». یکی از بازی‌ها� روزگار هم این‌س� که مردم برای آزادی با ایثار و بی‌دری� به شهادت می‌رسن� تا یکی تنها به موجب آنکه وابسته به آقاست حدود «آزادی» آنها را معین کند. این را میگویند نیشخند انقلاب



باری «چشم» عقل من نگران آینده است آینده‌ا� که در بهترین حال با سال‌ه� دیکتاتوری مذهبی روبرو خواهیم بود. این که میگویم بهترین حال، یعنی اگر آقا بیاید و به دلخواه مستقر شود و حکومتش در راه صلاح در صراط مستقیم گام بردارد تازه سال‌ه� استبداد در پیش است ولی فراموش نشود که این استبداد در بدترین حال از آن حکومت آریامهری بهتر است زیرا نطفه صلاح را به خلاف آن یکی در خود دارد. از این گذشته:

۱- ملت حضور خود را در زندگی اجتماعی ایران نشان داد دیگر هیچ نیروی حاکمی نمی تواند آن را ندیده بگیرد حتی اگر شخص اهریمن باشد.

۲- نهادهای مذهبی ما، سن مراجع تقلید، موروثی نبودن مرجعیت، تعهد اخلاقی و اجتماعی–سیاس� که با آن وارد مبارزه با استبداد شد اجازه نمی‌ده� که آن یکپارچگی در استبداد تجدید شود.

۳- فلسفه سیاسی و حکومتی مذهب و تفاوت آن با «فلسفه» ناسیونالیستی-نظامی
آریامری.

۴- تفاوت وضع خارجی (منطقه و ابرقدرتها و ...) با آنچه در ١٩٥٣ بود.


خب پس تا اینجا فهمیدیم که مردم از رفتن شاه خوشحال میشدن، و با اینکه نشانه‌ها� دیکتاتوری و سلب آزادی مشاهده می‌شد� حتی به اصطلاح روشنفکرانی چون مسکوب موافق بودند چرا؟ چون حکومت بعد در بدترین حالت هم از حکومت آریامهر بهتر بوده!!!! ادامه بدیم:


آن تهران دود زده با خیابان‌ها� متراکم و اتومبیل های شتاب‌زد� اما متوقف و عابران عبوس و عصبی اکنون آرام و خندان و مصمم بود، خود را بازیافته بود و مثل دختری شاداب و معصوم تسلیم این روح الله شده بود مثل مریم باکره که پنهان تن خود را به روح القدس گشوده بود و آن را در خود پذیرفته بود، شهر در قلبش را به روی این مرد باز کرد و یحیای خود را در کُنه جانش جا داد او شهر را - و ملت را در خون جوانانش تعمید داده بود و اينك كه شهر پاک و صافی از چاه طبیعت خود بیرون می آمد صفای پاک و آزادش را جشن می گرفت.
کاش روح الله هرگز چون صلیبی بر دوش شهر و کشور که هر دو هم در لغت و هم در معنا از يك ریشه‌ان� نیفتد و در راه سربالا و سنگلاخ رستگاری و رستاخیز بار خاطرش نباشد یارشاطر باشد. هر چند که در حقیقت هم اکنون شهر از گور خود برخاسته از مرگ خروج کرده و به صحرای زندگی بازگشته است.


حالا ببینیم روز ۲۳ بهمن ۵۷ آقای مسکوب چه حالی داشته


امروز صبح که از خانه بیرون آمدم برای اولین بار در عمرم احساس آزادی کردم پس از نمی دانم چندین سال که فکر و آرزوی آزادی در من جوانه زده است؛ برای اول بار احساس کردم که سنگینی شوم مخفی و دائمی استبداد روی شانه هایم نیست و ترس از نظامی و پلیس و ژاندارم و نیروهای انتظامی و دستگاه مخوف دولت و ساواك و قانون و همکار و آشنا و اداره و کار و خودم و هزار چیز دیگر. آن ترس کمین کننده، آرام و پرحوصله که از پشت چشم‌ها� دوست و دشمن از درون روشنی و تاریکی، از ته کوچه های بن بست در پای دیوارهای متروک و از میان جمعیت عابران در پیاده‌روها� شلوغ مرا می‌پاید� آن ترس رفته است. آه چه سعادتی، هرگز در عمرم چنین احساسی نداشتم، حتی روز فرار آریامهر که انگار هزار سال آرزویش را در دل می‌پرورد�.


در ادامه



اگر به دفاعیات مجاهد شهید علی میهن دوست در بیدادگاه نظامی توجه کنیم می بینیم که آنچه میان فدائیان مارکسیست و مجاهدان مسلمان وجود داشته فقط نوعی نزدیکی فکری و عملی نبود بلکه نزدیکی عمیق بود



فتوای آقا در مورد حجاب فقط نشانه ناشی گری و موقع ناشناسی است. از نطق مدرسه فیضیه قم تا حالا مرتب خراب کرده است. با این کوه مشکلاتی که در برابر مردم و دولت است، بی انصاف همه چیز را ول کرده و چسبیده به حجاب زنها.



یکی از جالب ترین شعارها این بود: خمینی بت‌شکن� بت شده‌ا� خود شکن



من با تندی و داد و فریاد داشتم با یکی دو تا بحث میکردم آنها اصرار داشتند که منظور آقا از فتوانی که داد حمله به زنان بی حجاب نبود آخرش من کوتاه آمدم و گفتم قبول ولی يك رهبر سیاسی یا مذهبی باید مواظب حرفی که میزند باشد تا ،مخالفان متعصبان و دیگران سوء تعبیر و ء استفاده نکنند آتش را او روشن کرد اینها حرف آقاست يك مرتبه جوان بیست ساله ای با خشم و رگهای برآمده ی گردن به سر مخاطب من فریاد کشید با این یهودی ها و ارمنی ها بحث نکن به یارو گفتم میبینی؟ و برگشتم به طرف آنکه پریده بود توی صحبت و گفتم لابد يك دقیقه دیگه ساواکی هم میشیم جواب داد از کجا که نباشی. ماست ها را کیسه کردم دیدم مسجد جای گ... نیست. کافیست یارو داد بزند آی ساواکی و خلق الله بریزند یواشکی خودم را کشیدم کنار از لای جمعیت سر خوردم و در رفتم تا چندین دقیقه با احتیاط مراقب پشت سر بودم به خیر گذشت رسیدم به کافه نادری کمی نشستم. قهوه فرانسه ای سفارش دادم و روشنفکرانه تفکرات :کردم درباره روانشناسی اجتماعی توده دمکراسی و عقب افتادگی مردم.



عقب نشستند. دستگاه رهبری انقلاب، دولت طالقانی، رادیو تلویزیون، شورای انقلاب، دادستان کل پشت سر هم تأکید کردند که منظور از حجاب چنین و چنان نبود. اجبار در کار نیست مزاحمان زنان ضد انقلابیند و ....
کاش عبرت بگیرند و بعداً کمی حرفها را بسنجند، گرچه امیدی نیست و به نظر میرسد که بدجوری برای مطبوعات دورخیز کرده‌ان� معلوم نیست با این همه امکانات چه اصراری دارند اطلاعات و کیهان و آیندگان را تصرف کنند چرا یکی دو تا روزنامه راه نمی‌اندازن� و اینها را بایکوت نمی‌کنن� روش حمله‌ه� طوری است که فقط همین قلعه ها را فتح کنند.



چی بود و چی شد زیباترین واقعه شگفت انگیزترین انفجار نوری که در عمرم دیده بودم چه زود و چه آسان به ابتذال کشیده شد. این انقلاب عجیب را می گویم که از نمازگزاردن در میدان‌ها� شهر تا بانگ الله اکبر شبانه روی پشت بام ها در ساعت های منع رفت و آمد و گل به تفنگ زدن تا در خیابان نشستن و سرما و سختی زمستان را به جان خریدن به همه شکلی بروز کرده بود فقط در ۱۵ روز به وحشیگری خودکامگی و انحصار طلبی کشیده شد؛ از اعلامیه حرکت به قم تا نطق گورستان بقیع در این فاصله حمله به روزنامه‌ها� فتوا درباره گوشت و حجاب حمله به دولت و کاخ ها حمله به ملیون دموکرات ها چپ‌ها� دفاع از مستضعفین و انقلاب را مال آنها دانستن و دیگران را کنار، گذاشتن، همه اینها اتفاق افتاد و چه اتفاقات مبتذل و حقيری.



دیروز هم یازده نفر را کشتند نيك خواه هم یکی از آنها بود انگار ملت انقلاب کرد تا حساب سانسورچی های پادو را برسد. واقعاً که در کشتن هم عدالتی نیست. روحیه‌� کسانی که می بینم و میشناسم هیچ خوب نیست همه سرخورده و مأیوسند و من بدتر از همه دو روز است که حتی نمی‌توان� چیزی بخوانم تا چه رسد به نوشتن، افتضاح است. افسردگی، بدتر از آن دلمردگی. باز شارلاتان‌ه� دارند جلو می‌افتن� و آش همان آش و کاسه همان کاسه میشود چون که دیکتاتوری دارد میآید و وقتی که بیاید پی آمدهایش هم می آید؛ آن هاله تباه و ستمکاری که دور دیکتاتور حلقه میزند. چه نویدها که به خود ندادیم و چه زود همه چیز محو شد انگار برف بود و آب شد یا زر ورق بود و آتش گرفت؛ آتش بازی بود و در تاریکی گم شد باز ترس مثل شبحی دارد از توی تاریکی پیدایش می شود و همچنان که مثل ابر و دود می آید فضا را تاریک می‌کند� هوا سنگین و نفس کشیدن دشوار می‌شود� باید به احتیاط و سنجیده نفس کشید، مبادا نفس بیجا بکشی به قول نيما من قايیقم نشسته به خشکی



صبح عید است نیم ساعتی است که سال تحویل شده است. آقا همان حرفهای تکراری را باز هم گفت... نشان دادند که ابداً لیاقت و شایستگی کشورداری ندارند بدتر از همه این� است که استنباط مخصوصی از آزادی دارند آزادی اکثریت و اطاعت اقلیت. (وات؟) در تصاحب غنیمت بسیار حریص و همه چیز را فقط برای خود می خواهند می‌گفتن� خیال حکومت کردن نداریم! حالا اطرافیان آقا در همه‌� کارها در همه‌� جزئیات دخالت می‌کنن�. اوضاع خراب است. مملکت به هم ریخته، کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا. اولین عید بی پادشاه است بعد از دو هزار و پانصد سال اما تفاوتش با عیدهای دیگر حس نمی‌شو�. انگار نه انگار عید. بوی خفقان و مرگ می‌ده�. بوی استبداد و خودکامگی هوا را سنگین و تنفس را دشوار کرده است ریه هامان مثل تمام عمر پر از هوای مسموم است.



که امام به نمایندگان عشایر عرب زبان فارس گفته است آری گفتن به جمهوری اسلامی آری گفتن به اسلام است نه گفتن به جمهوری اسلامی نه گفتن به اسلام است؛ این هم دسته گل تازه هر که به جمهوری اسلامی رأی ندهد به اسلام گفته است نه و مسلماً کلمه «نه» نشان موافقت با اسلام نیست. کم کم کار دارد به اینجا می‌کش� هر که با ایشان موافق نباشد مخالف اسلام از کار دربیاید، بگذریم


در کل کتاب یه چیزی خیلی آزار دهنده است اینکه جاهای خالی و حروف الفبا به جای اسامی قرار گرفته، مثلا


سه چهار روز پیش (ر...) خودش را کشت. در حمام به دار زد. پریروز و دیروز با گیتا پیش (ن...) بودیم. امروز صبح (ا...) تلفن کرد. خبر نداشت و من هم چیزی نگفتم.



گاه به نظر میآید که شالوده سیاست داخلی و خارجی دستگاه حاکم ایران در دو چیز خلاصه می‌شو� حجاب و فحش! توسری زدن به زنان برای ابراز قدرت، نشان دادن چماق تا کسی یادش نرود. این از داخل و اما از خارج فحش و بد و بیراه به آمریکا به غرب دائم در جستجوی سپر بلا بجای رفع مشکلات تا همه یادشان برود کرم از خود درخت است که ظالم و جاهلیم و بنابراین بدبخت و بیچاره. خیلی غصه میخورم


بسیار قسمت‌ها� دیگه‌ا� از کتاب علامت زده بودم اما فکر میکنم از حوصله خارجه و در انتها فقط می‌خوا� دو قسمت کوتاه دیگه بنویسم که برای من دلنشین بودند:


مشکل من: نه میتوانم دنیا را عوض کنم، نه این را که هست بپذیرم.



امروز توی خانه بعد از ماچ و بوسه مفصل گفت پدر آنقدر دوستت دارم که همه‌� می‌خوا� نگات کنم
Profile Image for HaifaAhrari.
184 reviews22 followers
January 1, 2023
⚡️«بدبختی این است که هر کس به قدرت می‌رسد� بسته به زورش، همین آشغال می‌شو�. در نظام‌ها� اجتماعی یک جایی فسادی هست که آدمیزاد را مثل موریانه می‌جو� و تف می‌کن�. فساد در نظام‌ها� اجتماعی (دموکراسی یا دیکتاتوری) است یا در ذات آدمی، در آدم بودن؟»

⚡️این روزها به� نظرم می‌آی� که زمانِ حالِ من مدّت ندارد؛ چون آینده ندارد. زمان را از راهِ آینده و در نسبت با گذشته می‌توا� سنجید، اندازه گرفت و مدّت آن را حس یا تجربه کرد. هر دو طرف این معادله به هم خورده. بارِ گذشته چنان سنگین است که انگار آینده� هم در گذشته‌ا� جای گرفته که نیست؛ دیده نمی‌شو�.زمانِ حال بدون مدّت نوعی هیچی، تهی مداوم است. دشتِ بی‌منظره� راه بی دررو و یا حرکتِ ایستاست.

⚡️آدمیزاد چیز عجیبی است، لایه‌ا� از اخلاق، آیین و آداب، تمدن، نهادهای اجتماعی و... آن زیر آتشفشانی از غرایز درنده‌� بهیمی. امان از وقتی که این لایه را پس بزند و اژدهای خفته اعماق بیدار شود.
Profile Image for Abolfazl.
91 reviews48 followers
January 27, 2020
خاطره نویسی خیلی خوبی بود، سانسور شخصیتی زیادی نداشت، حوادث قبل و بعد از انقلاب جالب بود. بعد از خواندن کتاب های مسکوب دوباره به سراغش میام.
Profile Image for Somayeh.
224 reviews40 followers
May 17, 2020
تمام شد و اولین کتابی است که از تمام شدنش غمگینم. کتابخوان کندخوانی هستم به دلایل مختلف و مهمترینش به قول آقای مسکوب عزیز "ابتذال" روزمره، اما این هفتصد و خرده‌ا� صفحه را زمین نمیتوانستم بگذارم بس‌ک� شیرین و روان و صادق نوشته شده بود که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
ازچندین ماه قبل از انقلاب پنجاه و هفت تا انتهای سال نود و هفت میلادی (هفتاد و شش شمسی)، در کنار نویسنده� و از زاویه دید او دنیا را دیدم، با دردهای غزاله گریه کردم، و از مهربانی و دوستی حسن لبریز شدم، نقاشیهای ماتیس، سزان، موزیک و خیلیهای دیگر را دوباره دیدم، در جستجوی زمان از دست رفته جناب پروست را از نگاه شفاف جناب مسکوب بازخوانی کردم و ... زندگی کردم این مدت را با راوی صمیمی و روراست و دردآشنا.
و درنهایت حسرتی همیشگی که چرا، چرا، چرا او و امثال او که میتوانستند مایه برکت و شکوفایی فرهنگ باشند اینگونه آواره شدند و عمرشان، نه به یکباره، اما بسیار و بیهوده، در دغدغه نان و گذران زندگی گذشت. وای به حال ما که با بزرگانمان اینگونه کردیم.
11 reviews5 followers
July 5, 2018
شاهرخ مسکوب "روزها در راه" تحلیل گری منطقی و منصف است. برداشت بازی از مسائل جامعه ی خود دارد و تحلیل هایی از وقایع زمانه ی جامعه ی خویش ارائه می دهد که بسیاری سال ها بعد هم هنوز به چنان نگاهی نرسیده اند. منصف است در قضاوت. از پستی و بلندی های رابطه اش با همسرش نمی گوید. از درد غربت می گوید که وصف حال زندگی همه ی ما در غربت است.زبان شاعرانه و زیبایی دارد که از بزرگترین دردها با استادی شعر می سازد. قوه ی تخیل تحسین برانگیزی دارد که تحمل درد را برای او و خواننده اش به لذتی تلخ تبدیل می سازد. بخش اعظمی از خاطرات به غزاله دختر کوچکش اختصاص دارد. هوش و ذکاوت غزاله ی داستان حیرت اور است. کودکی که نه تنها با درد غربت که با درد ازار و اذیت همکلاسی هایش به دلیل بیماری از همان کودکی رنج می برد و سئوالاتی بسیار بزرگتر از سن یک کودک در ذهنش ایجاد می شود. به دنبال خدا می گردد، از دنیای پس از مرگ می پرسد و می خواهد بداند که از کجا آمده و به کجا می رود. بخش دیگر از این دست نوشته ها، نقدهایی جسته و گریخته از ادبیات است، که ای کاش بیشتر می بود. اما "روزها در راه" منبع ارزشمندی است از اسامی کتاب ها، نقاشان، سیاستمداران و موسیقیدانان که می تواند چراغ راه کسی باشد که عشق به آموختن دارد و منبعی پر مایه برای ارضای حس کنجکاوی در باب فرهنگ. در یک کلام "روزها در راه" منبعی از فرهنگ عمومی ماست.
Profile Image for Mehrnaz.
50 reviews102 followers
November 15, 2022
خیلی زمان خوبی برای تموم شدن این کتاب نیست اما خب..
Profile Image for Sara.
47 reviews19 followers
April 7, 2023
از متن کتاب:
حالا ایران را بیشتر از همیشه می‌خواه�. سابق، یعنی در این ده بیست سال اخیر، دوستش داشتم. همانطور که فرزندی مادر خطاکارش را دوست دارد محبت من توام با نفرت بود. نفرت از ظلمی که هست و سکوتی که خلق کرده و ظالم را سرپا نگهداشته، از سکوتی که من نیز در آن سهیم بودم! همان کینه‌ا� را که به خودم داشتم به وطنم هم داشتم. چه اشتباهی! در حقیقت هیچکس نمی‌دانس� در باطن ملت چه دارد می‌گذر� و چه آتشفشانی زیر خاکستر است�. حالا حس دیگری دارم. دلم پیش مادری است که هر روز شهید می‌شود� هر روز به صلیب می‌کشند� و هر شب از درد فریاد می‌کش�.
Profile Image for Nariman.
86 reviews119 followers
July 29, 2021
اولین کتابی بود که از مسکوب میخوندم و باید بگم اینقدر خوب بود که ترغیب شدم هر چیزی که تا حالا نوشته بخونم. اوایل کتاب که معاصر با انقلاب ایران هست و بیشتر شامل توصیف فضای انقلابی اون زمان میشه جذاب تره. این قسمت بیشتر شامل توصیف های دست اول از فضای انقلابی و اتفاقات اون دورانه و لا به لاش مسکوب پیش بینی هاش از آینده ایران و حکومت اسلامی رو ارایه میکنه. تصویری که با خوندن این کتاب از شاهرخ مسکوب تو ذهنم نقش بست یک آدم روشن فکر، شوخ طبع با بیانی رک و صریح هست که بی اندازه به شاهنامه عشق میورزه.
Profile Image for Pantea.
81 reviews26 followers
March 20, 2021
بهترین کتابی که در سال ۹۹ خوندم. یکی از بهترین� کتاب‌های� که در کل زندگیم خوندم.
شاهرخ مسکوب چه نگاه ظریفی داشتی به مسائل چه تحلیل درستی داشتی از موقعیت سیاسی ایران
چقدر عاشق دخترت بودی
چقدر خوشبخت بودم که این کتاب رو در زندگی خوندم.
Profile Image for Hanieh Habibi.
120 reviews171 followers
January 26, 2021
اینجا، پایان جلد اول کتاب است. نثر مسکوب مرا عمیقاً مجذوب خود کرده است، اما نوشته‌ها� همان‌طو� که از نام کتاب هم پیداست، روزانه‌نگاری‌ها� او هستند و ناگزیر، به ابتذال روزمرگی مبتلایند. جلد دوم را با تاخیر شروع خواهم کرد تا چاشنی دل‌تنگ� برای شیرین زبانی‌ها� غزاله، از تلخی این ریتم یک‌نواخ� روزها بکاهد.
Profile Image for Mana Ravanbod.
380 reviews230 followers
July 28, 2021

مسکوب اول بار بین سال‌ها� ۴۲ تا ۴۶ چهارسال یادداشت‌های� نوشته که حالا در کتاب در حال و هوای جوانی در دسترس است. یادداشت‌ه� تماشای سال‌ها� جوانی‌س� که گذران است، خاطره‌� پنهانِ کارهای سیاسی، و بیشتر عشق‌ورزیدن‌ه� و قضایای خانوادگی؛ که همان اولِ کار خودش می‌گوی� «می‌خواه� ساده و راحت بنویسم» یعنی نه مثل کتاب‌هاش� اینجا نثر را چکش‌کار� نمی‌کن� و به ضربِ فکر و جهشِ قلم می‌نویسد� بی سبک اندیشیدن و بی ترس نوشتن. یکی دو سه مجلس جذاب در کتاب هست که تاریخی و ماندگار می‌مان� از جمله داستان سفر اصفهان و مصاحبت و مجادله با بهمن محصص یا بازگوی نظریات مشعشع هوشنگ اب��هاج، و چهره‌های� می‌بینی� از خجی و امیر، که حدیث مردنش در مرگ‌نویسی‌ه� آمده. خودش می‌گوی� از ترس تجسس جواسیس و مکافات‌ه� و افتادن سروکار با ساواک و مرد چشم‌شیشه‌ا� نوشتن را رها کرده، که کاش نمی‌کر�. حدیث تفرج در اطراف تهران و فکرهاش به عشق‌ها� بی‌سرانجا� صراحت و تازگی کم ندارد.
دور دوم یادداشت‌ه� چندماهی قبل بهمن۵۷ شروع می‌شو� و کشیده می‌شو� به روزهای غریب آن زمستان و بعد غربت، پاریس، نومیدیِ بازگشت، غزاله که سوال زیاد می‌پرسد� زندگیِ مشترکی که به «اندوهِ سردِ ملالِ آدمی» دچار می‌شود� کار، نوشتن، بنیاد، سفرها، نامه‌ها� کتاب‌ها� بی‌سرانجام� مسافرانی که از ایران می‌آین� و حدیث غم می‌کنند� فکر ایران و ...
یادداشت‌ها� روزانه که سیاسی نباشد و به قصدی نوشته نشده باشد کم داریم و هرچه هست غنیمت است و باید دید و خواند. یادداشت‌ها� پادشاهان و اهل سیاست جور دیگری مهم است و به کار دیگری می‌آی� (در این پوستین اساساً نشاید رفت) اما یادداشت‌ها� مسکوب شاید نخستین سند از انسانِ ایرانیِ قرن بیستم است که افتاده در تلاطم حوادثی که مدام و بی‌رح� تمام کنج‌و‌کنارها� زندگی‌ا� را زیر و رو می‌کند� و در این دگرگونی‌ه� صادق‌تری� شاهد همین یادداشت‌ها� روزانه‌� کسی‌س� که صراحت دارد و خُردترین چیزها را می‌توان� جوری «ساده و راحت» بنویسد که تا سال‌ه� و سال‌ه� هرکسی شاید لحظه‌ا� خودش را در این آینه ببیند که چطور گرفتار عشقی محتوم است، از روزگار و ناپایداری زندگی‌ا� در عذاب است، کار فکری‌ا� با امورات روزمره نمی‌خوان� یا نگران مرگ است و از این چیزها. جز این وجه (که خودش کمیاب است) این یادداشت‌ه� سندی از گذران روزگار است بر صفحه‌� ذهن آدمی دردآشنا و نگرانِ ایران و زبان فارسی، که الحمدالله و المنه فراماسون و یهودی و مخفی و حقوق‌بگی� هم نیست و به وطنش و فرهنگش و زبانش و مردمش نگاهی صریح و بی‌پرد� دارد. اهمیت «روزانه»‌بود� یادداشت‌ه� هم در این است که قصد و منظوری از ابتدا ندارد برای جور دیگری نمایاندن، این نیست که در آخر عمر نشسته باشد و منظری برگزیده باشد و بعد بیاید از حافظه‌� دغل‌کا� بهره ببرد تا سنگ قبری آبرومند برای خودش ترتیب بدهد.
Profile Image for Vieux Briscard.
22 reviews2 followers
July 22, 2018
از وقتی خوندنش و شروع کردم دیگه نمی‌خواست� کتاب و از خودم جدا کنم . توصیفات مسکوب محشره . با اطمینان ۵ امتیاز میدم
Profile Image for Tahmineh Baradaran.
555 reviews133 followers
May 6, 2020

روزنوشت های مسکوب ازسالی پیش ازانقلاب 57. همانطورکه می توان حدس زد همراه با اشتباهات واغراق هایی در دیوبودن حکومت سابق و فرشته بودن بعدی..البته حرجی براونیست که بسیاری چنین پنداشتند وندیدند بسیارچیزهارا. تیزبینی هایی هم دارد .بعنوان روزنوشت انقلاب هم برای کسانی که شاهدآن روزها نبوده اندجالب است .
نوشته که کمونیسم درمرحله مبارزه مترقی است ولی بعدازدست یابی به قدرت ، ماهیت استبدادی می یابد.هنوز سال 57 تمام نشده ، مسکوب میفهمد آنچه بوی کباب میدانسته ، بوی نعل کردن ستوران بوده است
قضاوتش درمورد اعضای حزب توده که همقطاران منسوب به خیانت خودشان راکشته اندمثل غالب سیاسیون آن دوران وبه تبعیت از پارادایم فکری زمانه نه تقبیح که به نوعی تایید است . یعنی خائن بایدبه سزای خیانتش برسد. این روزها این عمل که درگروههای سیاسی آن زمان رایج بود ، موردانتقاداست .انقلاب پیش میرود واو افسرده وافسرده ترمیشود.
مثل همه که هرچه پیش رفتند به قول حافظ : جز بر وحشتشان نیفزود ، وافسردگی غلبه کرد، مسکوب هم رفته رفته بدحال ترمی شود. جایی به اعترافات سران حزب توده درتلویزیون اشاره میکند وآن رانه پشیمانی وتباهی وپوچی بلکه تباهی وجدان واراده انسانی میخواند. بحثی دارد درباب تفاوت داستانهای آلمانی که بیشتربرپایه فکرومنطق هستند برعکس داستانهای فرانسوی که برپایه احساسات هستند ودربحث او ودوستش گفته میشود که جوهرندارند."
به فاصله پنج سال ازانقلاب درحالیکه درروزهای انقلاب رژیم شاه را فاسدو..میخوانده است ، مینویسدکه : ملت لوس وننری که روی گنج باداورده ای نشسته بود وقدرهیچ چیزرانمیدانست ، الان میبیند چه پیشرفتهای مادی مفت ومجانی داشته .
بعضی نامها را به اختصار وحروف اول می نویسد ودربعضی قضاوتهای به نظرم بی پایه مثلا" نسبت به ساعدی ، نام اوراکامل می نویسد. ساعدی راعوامفریب میخواند !! پرت وپلای مطلق! ساعدی وعوامفریبی ؟؟
جلداول تمام شد. یادگرفتم که بخش های خاطرات مسکوب از دخترش را سریعتربخوانم وردکنم که برایم چندان جذابیتی ندارد. رفته رفته احوالاتش تیره ترمیشود. جایی اشاره به خیابان عین الدوله ( ایران ..سقاباشی..نزدیک میدان شهدا ) وفهمیدم بافاصله چندین سال هم محله ای بوده ایم .


Merged review:

روزنوشت یا خاطرات ، از شاخه کتابهایی است که مطالعه شان را دوست دارم .سالها تعریف این کتاب را شنیده بودم . پس ازاتمام معتقدشدم که تحسین ها اغراق آمیزبوده . حدود هشت صد صفحه روزنوشتهای نویسنده درایران و خارج . جلداول راکه خواندم چندان جذابیتی بیشترازکتابهای مشابه درآن نیافتم . پس ازچندماه جلددوم راشروع کردم . برداشت من این بودکه صفحات قابل تامل آن زیر پنجاه یا صدصفحه است . نمیدانم ایا چاپش به خواست نویسنده بوده یاخیر ؟ برای دل خودش نوشته بوده است ؟ حجم قابل توجهی به مراحل رشد وتربیت دخترش اختصاص دارد . دریادداشتهایش بسیارگلایه میکند از شرایط سخت مالی و کاری.اینجا بعدازانقلاب بسیار بسیارانی را سراغ داریم که متاسفانه درهررشته و شغلی با مشکلات فراوانی روبروشدند و به حق خودنرسیدند و مصیبتها برسرشان آمد بسا جانگدازتر.
. دهه هفتاد چندباری به ایران می آید وبامشکل سیاسی روبرونمی شود. بعضی کتابهایش به تدریج درایران چاپ می شوند. درفرانسه نمی تواند به علایق و فعالیتهای ادبیش به نحومطلوب ادامه دهد . خاطرات به مرور تلخ تر میشود ،همان طورکه اقتضای سن است وهمچنان که هرامیدی ت به ناامیدی ختم می شود. هشت سال پیش ازاینکه به سرطان خون ازدنیابرود علایمش شناخته نمی شود.خاطرات درسال 97 میلادی وزندگی او هشت سال بعد به پایان می رسد.جلد دوم ازنظرمن جالب تربود. به ویژه اگرمثل من خاطرات خانوادگی راسریعتر ردکرده و روی یادداشتهای تخصصی اش تامل کنید.
اغراقهای زیر درباب این کتاب مشتی ازخروار. حتما" اگرخودش بود با این حجم بالای اغراق همراه نمی بود:
وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمی‌توان� ادامه دهد، ایران را ترک کرد..
( آیا خروج ازایران وکاربرای بنیاداسماعیلیه یا راه انداختن عکاسی برای امرارمعاش ، کمکی به امرارمعاش وانتشارعقایدش کرد؟ آیا فعالیت ادبی مسکوب ازآن نوع بود ؟ )
کیلومترها فاصله از وطن، چنان از موشکباران تهران و دردمندی شهروندانش می گوید که انگار در همان هوای جنگ زده نفس می کشد. دنیایی برای تان می سازد که در همان چند صفحه اول کتاب مفتون نگاه ویژه و نثر جذابش می شوید ( روزنامه اعتماد - شاهین دلبری )...
کتاب چندان متن و نثر مفتون کننده ای ندارد ! ایا توصیفات شنیده دست چندم مسکوب که درپاریس از جنگ ایران وعراق میگوید آن است که گویی درهوای جنگ نفس زده ؟! ...خودتان بخوانید وقضاوت کنید..

تغییر عقیایدش درباب اتفاقات و افراد هم جالب است .
Profile Image for Amin.
119 reviews3 followers
January 29, 2023
من جلد دوم رو که بیشتر به بیان احوال و روحیات خودش و البته چندین شبه مقاله در موضوعات مختلف می پردازه دوست داشتم نسبت به جلد اول که رابطه ی نویسنده با دخترش بارزتر هست.
تنها عیب کتاب که خود نویسنده تو مقدمه می گه عامدانه بوده حذف اسامی افراد هست. به نظرم یکی از اهداف خوندن شرح حال آشنایی با دوران و احوال و روحیات افرادی هست که نویسنده با اونها در ارتباط بوده که تغییر نام افراد و حذف نامشون باعث شده خواننده سردرگم بشه.
مشکل دیگه آوردن اسم کوچک افرادی هست که دوستان صمیمی نویسنده بودن. مثلا نویسنده در جاهای مختلف از حسن اسم می بره که اگه خواننده با زندگی مسکوب از قبل آشنا نباشه نمی دونه که منظور حسن کامشاد هست. به نظرم خوب می شد که با یه پاورگی مشخص کرد که منظور از حسن و علی و ... چه کسانی هستند.
Profile Image for Azraa.
55 reviews31 followers
November 24, 2017
-روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که انسانیت یا صداقت، بدون شعور به مفت نمی ارزد.

-ترس از مرگ زندگی را تباه می کند. آدم ترسو را در زندگی، به طرف مرگ به اسیری می برند. اما آگاهی به مرگ چیز دیگری است، شدت زیستن را بیشتر می کند و سبب می شود که آدم مرگ آگاه هر لحظه را شدیدتر و علی رغم مرگ زندگی کند.

-گرفتاری ما ایرانی ها در سطح فکرمان نیست، در طرز فکرمان است.
-وای به وقتی که مظلوم، ظالم بشود مخصوصا مظلومی که "برگزیده" خدا هم باشد.
Profile Image for Fatemeh.
5 reviews23 followers
Read
April 19, 2013
دقایق زندگی این چهار ساله رو چندین سال پیش در پاریس ثبت کرده بود. ترساننده، تکان‌دهند� و در عین حال لذت‌بخ�
Profile Image for Hanieh.
14 reviews2 followers
April 19, 2019
کتاب برای من خیلی به کندی پیش رفت چون خیلی وقتها نیاز به زمان زیادی داشتم تا این همه رنجی که مسکوب به خصوص در سالهای میانی خروجش از ایران تحمل میکنه رو هضم کنم. حیف و دریغ
Profile Image for Ali Rahnamae.
69 reviews1 follower
January 19, 2025
یادداشت‌ها� صمیمی مسکوب که نه فقط حدیث نفس و شرح حالات وجودی یک نویسنده در تبعید و در میان تلاطم‌ها� زندگی شخصی و اجتماعیست، بلکه حاوی فقراتی نقد ادبی و اجتماعی بسیار نکته‌بینان� و دقیق نیز می‌باش�. با خواندن کتاب، هم در جهان مسکوب که باغیست پر از کتاب و ادبیات و نقاشی گردش می‌کن� و هم به همراه او در دوره‌ا� پرآشوب از تاریخ ایران رنج آوارگی و غربت و گذر خاکستری سیاست بر چهره وطن را از سر می‌گذران�. به جهت اطلاعات وسیع و نگاه زیبایی‌شناسان� کتاب، از جمله ارمغان‌ها� مطالعه آن به دست آوردن سیاهه‌ا� از آثار درخشان ادبی و هنری است که بعد از تمام کردن "روزها در راه" باید به سراغشان رفت.
Profile Image for Kamsara.
61 reviews3 followers
March 23, 2019
روزها در راه، خاطرات شاهرخ مسکوب است از آذرماه پنجاه و هفت تا آخر سال هفتاد و پنج

خاطراتی بسیار جذاب و خواندنی، با قلمی زیبا وشاعرانه و زبانی بی تکلف و سرشار از حس و عاطفه که تلخی ها و شیرینی های زندگی را نمایان می سازد
در تمام مدتی که مشغول خواندن این کتابی، انگار مسکوب در کنارت نشسته و صمیمانه با تو در حال درد دل است، همچنانکه هر روز دخترش غزاله را تا مدرسه اش بدرقه می کند و با او صادقانه گفت و گو می کند
در این کتاب با چهرۀ درد کشیده و غم های پنهانِ مسکوب نیز آشنا می شویم و گاهی همراه تاثرات عاطفی او به گریه می نشینیم
غم غربت و مشکلاتِ مهاجرت و تبعید ناخواسته را با پوست و گوشتمان لمس میکنیم و وقتی با جنازۀ اسلام کاظمیه که در همسایگی او خودکشی کرده است مواجه میشویم همراه او بغض میکنیم و زار میزنیم
مگر می توانی مسکوب را بشناسی و وقتی او را در یک مغازه، پشتِ دستگاه فتوکپی در حال کار می بینی، از درون منفجر نشوی؟
این سرنوشت، سزاوار مسکوب نبود که وقتی از خواب بیدار میشود آرزو بکند که ایکاش بیدار نمی شدم و ایکاش می مردم
مسکوبِ شاد و سرزنده، که در جوانی می خواست دنیا را عوض کند چرا باید در موقعیتی قرار بگیرد که احساسِ پیری و پفیوزی و مچاله شدگی نماید و بارها تکرار کند که چه بودی اگر نبودمی؟
مردی که در قلب فرانسه هیچگاه ملتش را از یاد نمی برد و شنیدنِ اخبار بدبختی مردم به طرز مرگباری باعثِ ویرانی اش می شود، روحش را میخورد و بقول خودش تفاله اش را تف می کند
درمانده ای که نه می تواند دنیا را عوض کند و نه می تواند آنچه که هست را بپذیرد


از متن کتاب :

آریامهر همیشه در حسرتِ محبوبیت و قدرت بود، محبوبیت دکتر مصدق و قدرت پدرش
آریامهر آدم های بی اعتقاد و میان مایه را بر می کشید و بر سر کارها و سازمان های دولتی می گذاشت، آن فساد و بی فرهنگی با این رهبران دولتی، بی اعتقادی، کلبی صفتی را چنان پرورش داد که دستگاه حکومت و سلطنت مثل بنایی موریانه جویده به یک ضربت هوار شد و فرو ریخت
سی سال در حوضی کثیف و کوچک شنا کردن، هر چند بزرگترین ماهی آن باشی، رمقِ روحت را می گیرد
ما ایرانی ها مردمی هستیم که پرسش نمی کنیم، در عوض پاسخ همه چیز را داریم، اهل دین و شیفتۀ ایمانیم نه مرد فلسفه و تفکر
در تهران چیزی که بعد از یکی دو روز توجه را جلب می کند، خشم و ستیزه جویی مردم بود، انگار همه با هم قهرند و همه در حال تجاوز به حق دیگری هستند و در این راه تا آنجا پیش می روند که حق زندگی، اولیه ترین حق را، نه از دیگری بلکه از خودشان حتی سلب می کنند، موتوری ها نمونۀ بارز این حقیقت اند، انقلاب نشان داد از ماست که بر ماست، و توده از طبقه حاکم اگر ظالم تر و نادانتر نباشد، عادل تر و آگاه تر نیست
باری چشم عقل من نگران آینده است، آینده ای که در بهترین حال با سالها دیکتاتوری مذهبی روبرو خواهیم بود

مدّت‌هاس� که توی جمجمه� ام پُر از خالی� ست، فکرها را خواسته و ناخواسته پس می� زنم، چون همه دل� مشغولی و دل� واپسی است، همه پست و حقیر و از روی درماندگی� ست که دمِ صبح، بیش ‌ت� آخرهای شب به سراغم می� آیند، سرم از حس� وحال هم خالی شده، مثل حوضی که آبش را کشیده باشند
چیز درستی نمی خوانم، کاری نمی کنم، خُلق خوشی ندارم و شادی را فراموش کرده ‌ا� که چه جوری� ست، شادی کلمه ی درستی نیست، دل� خوشی ست که از یادم رفته است، روزها دنبال دکان می گردم، از این محله به آن محله، فیگارو به دست
Profile Image for Maryam.
28 reviews7 followers
March 21, 2023
پنجم آگوست نود و هفت:
خاتمی رسماً رییس‌جمهو� شد، تشریفات انجام گرفت و رهبرِ «خود منصوب» انقلاب رأی مردم را تایید و تنفیذ کرد. اگر نمی‌کرد�! این هم از اختراعات ما در فلسفه و کاربرد سیاست که از افلاطون تا امروز به عقل هیچ متفکرِ سیاست نرسیده بود مگر خودمان!
_____
این خاطره نمونه‌ا� از هزاران خاطره‌ا� هست که مسکوب با قلم صادقانه‌� خود، از کمی پیش از انقلاب روایت می‌کن�. هرآنچه مسکوب تا روز مرگش، از امیدهای برباد رفته و بیم‌ها� فراوانش نسبت به ایران به چشم ندیده‌بود� ما تا این لحظه دیدیم. اگر دوست دارید ببینین چقدر بر مدار حماقت و تکرار حرکت می‌کنیم� کتاب مناسبیه.
امید که با شعار «زن، زندگی، آزادی» از این دور خارج شیم�. لااقل بنظر شعار متفاوت میاد، قضاوت ولی برای آیندگان.
Profile Image for Mahbobeh.
68 reviews
January 5, 2017
روزها در راه من رو با خودش به پاریس برد، به صبح هایی که پدر همراه غزاله به مدرسه میرفت و گاهی قادر به قانع کردن دختر نبود و از پس سوال های بی پایانش بر نمی اومد، به شبهایی که پشت پیشخوان مغازه میخوابید و نمیخوابید، به لحظاتی که در نمایشگاهها روبروی عکسی اشک در چشمانش جمع میشد و گاهی که از خواندن کتابی خود را توبیخ میکرد ! به لحظاتی که با تن خود غریبه شده بود ولی باز ادامه میداد، سپاس از اویی که روزها در راه همراهم بود و این کتاب زیبا را برای روشنگری به من امانت داد.
Profile Image for Ehsan.
244 reviews81 followers
February 27, 2020
این تقریبا دو هفته‌ا� که با روزها در راه و مسکوب گذشت چیزی بیشتر از آن‌چ� که به‌نظ� می‌آمد� چیزی بیشتر از چندین و چند صفحه� خاطرات مکتوب بود؛ چیزی بیشتر برای من، چیزی شبیه چیزی که گذرانده باشم. حالا که تمام شده انگار تازه فقدانش را حس می‌کن�. فقدان شاهرخ مسکوب را. بیچارگی‌� ما را که دیگر شاهرخ مسکوب را نداریم. سوگوارم. از همین حالا می‌دان� که بارها و بارها به این کتاب باز خواهم گشت.
Displaying 1 - 30 of 86 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.