

“با تو حرف مي زنم
كه مقتول توام.
تمام آن لحظه ها به تو خيره شدم
نمي توانستي به چشمانم نگاه كني
گفتي صورتم را بچرخانم
تا تازيانه ات بي پروا بتازد
"چقدر شرمگيني تو"
هيچ كس نمي داند
به گردنم خيره شدي
و هوسي دور در دلت ريشه كرد
امّا آيه هاي روشني را از بر بودي
" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"
" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"
و شيطان گريخته بود
و باز من ماندم و تو
"چقدر شبيه مني تو".
" انگشتانت را مي شناسم
ما فرزند يك آدميم "
اين آخرين جملها� بود
پيش از آنكه انگشتانت با رگهاي گردنم بياميزد.
مرا ببخش
كاش مي توانستم
ناله زيباتري بكشم
تا هر شب اينگونه نترسي
كاش يك صبح از خواب برخيزي
و يادت برود كه قاتل مني.
آن باد پنهان شاخه ها
آن پرنده ي ناشناس بر كلكين
آن سايه آرام همراهت
اين صداي موهوم در ذهنت منم
دست خودم نيست
حرفهای بسیاری دارم.
ما هر دو مردگانيم
تنها تو نفس مي كشي و من نميتوان�
اما وقتي دستهايت را در آب ميشوي�
نفست بند مي آيد
با من حرف بزن
كه مقتول توام.”
―
كه مقتول توام.
تمام آن لحظه ها به تو خيره شدم
نمي توانستي به چشمانم نگاه كني
گفتي صورتم را بچرخانم
تا تازيانه ات بي پروا بتازد
"چقدر شرمگيني تو"
هيچ كس نمي داند
به گردنم خيره شدي
و هوسي دور در دلت ريشه كرد
امّا آيه هاي روشني را از بر بودي
" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"
" اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"
و شيطان گريخته بود
و باز من ماندم و تو
"چقدر شبيه مني تو".
" انگشتانت را مي شناسم
ما فرزند يك آدميم "
اين آخرين جملها� بود
پيش از آنكه انگشتانت با رگهاي گردنم بياميزد.
مرا ببخش
كاش مي توانستم
ناله زيباتري بكشم
تا هر شب اينگونه نترسي
كاش يك صبح از خواب برخيزي
و يادت برود كه قاتل مني.
آن باد پنهان شاخه ها
آن پرنده ي ناشناس بر كلكين
آن سايه آرام همراهت
اين صداي موهوم در ذهنت منم
دست خودم نيست
حرفهای بسیاری دارم.
ما هر دو مردگانيم
تنها تو نفس مي كشي و من نميتوان�
اما وقتي دستهايت را در آب ميشوي�
نفست بند مي آيد
با من حرف بزن
كه مقتول توام.”
―

“سکوت کلمات
مرا در خود گرفته اند
ای مردمان
صدای مرا می شنوید
که به سوی شما می آید
کلمات را می شناسید
که انباشته از سکوت
من هستند
ولی دیرگاه خواهد بود
آن روزی که به سراغ من می آئید
من روی به سوی دیگر
خواهم داشت
و شما بیهوده
در سکوت کلمات
صدای مرا جستجو خواهید
کرد&ܴ;
― شعر سکوت
مرا در خود گرفته اند
ای مردمان
صدای مرا می شنوید
که به سوی شما می آید
کلمات را می شناسید
که انباشته از سکوت
من هستند
ولی دیرگاه خواهد بود
آن روزی که به سراغ من می آئید
من روی به سوی دیگر
خواهم داشت
و شما بیهوده
در سکوت کلمات
صدای مرا جستجو خواهید
کرد&ܴ;
― شعر سکوت
فریبا’s 2024 Year in Books
Take a look at فریبا’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends�
Polls voted on by فریبا
Lists liked by فریبا