What do you think?
Rate this book
215 pages, Paperback
First published January 1, 2004
چرا هیچ خلوت عاشقانها� خلوت نیست، ازدحام است در تخخواب دو نفره؟ ..
همه� هستی ام دردآلودِ همین مسائلِ کوچک است؛ چیزهائی که هر آدمی به سادگی از پسشا� برمیآی�. و من باید مثل خر گیر کنم در همان خمِ اول یا دوم. سهم ندادهان� انگار لمحها� آسایش؛ مگر به خواب یا به عالم مرگ. عشق هم سهما� برای ما شناست میانِ ماهیانِ تاریکِ اعماق؛ به ساعاتی که دریا هیچ نیست مگر همه� هول هستی
همه� عمر از مسیر کج...
همه� راهه� از مسیر کج...
همینطور که دراز کشیدها� روی تخت، هیچ کار دیگری ندارم جز آنکه فکر کنم به همه چیز
در همان منطقالطی� هم، وقتی پرندگان به شوق دیدن سیمرغ سفر میکنند� بالاخره در هر مرحله از راه مرغانی هستند که میافتن� از پا. میگفتم�: انگار کُن تو هم یکی از همین مرغان؛ وقتی توانش نیست؛ وقتی توانش نبوده از اول...
همان وردی که برهه� میخوانن� وقتی پیشانیشا� حنا میبندن� تا بعد ببرندشان به قربانگاه.� همان وردی که من میخوان�... چون همیشه چیزی... در من هست که اضافی ست...